آیه تطهیر در آیینه شعر عرب

مشخصات کتاب

سرشناسه : اخوان مقدم، زهره، 1340 -

عنوان و نام پدیدآور : آیه تطهیر در آیینه شعر عرب/ زهره اخوان مقدم.

مشخصات نشر : تهران: نبأ، 1392.

مشخصات ظاهری : 276 ص.

فروست : پایان نامه های برگزیده .

شابک : 100000 ریال 978-600-264-025-3 :

وضعیت فهرست نویسی : فاپا

یادداشت : کتابنامه: ص. [263] - 273؛ همچنین به صورت زیرنویس.

موضوع : تفاسیر (سوره احزاب. آیه تطهیر)

موضوع : قرآن در ادبیات عربی

موضوع : شعر عربی -- تاریخ و نقد

رده بندی کنگره : BP102/654/الف3آ9 1392

رده بندی دیویی : 297/18

شماره کتابشناسی ملی : 3211106

ص: 1

اشاره

ص: 2

ص: 3

ص: 4

ص: 5

فهرست

مقدمه••• 11

پیشگفتار••• 13

عصمت اهل البیت علیهم السلام:••• 22

فصل اول: بررسی آیه تطهیر

1. اهمیت آیه تطهیر••• 29

2. مفردات آیه تطهیر••• 30

2-1- معنای «انّما»••• 30

2-2- معنای «یرید»:••• 31

2-3- «اراده» در آیه تطهیر:••• 33

2-4- آیا عصمت، نفی اختیار است؟••• 34

2-5- دیدگاه علامه سید جعفر مرتضی عاملی••• 36

2-6- دیدگاه آیه الله جوادی آملی••• 37

2-7- معنای «لِیُذْهِبَ»••• 38

2-8- معنای «الرِجّس»••• 40

2-9- معنای «اهل البیت»:••• 43

2-10- مصداق اهل بیت در آیه تطهیر••• 47

2-11- معنای «یطهرکم تطهیراً»:••• 53

3. دیدگاه عالمان زائد شیعه و خاستگاه آن••• 54

4. دیدگاه علماء اهل سنت و سرچشمه اختلاف••• 55

ص: 6

5. خلاصه و نتیجه گیری:••• 66

6. چگونگی تعمیم آیه تطهیر به معصومان دیگر••• 75

7. نگاهی به شخصیت عکرمه و بررسی حدیث او••• 76

6-1- کاوشی در سند حدیث:••• 76

6-2- کاوشی در متن حدیث••• 78

فصل دوم: بررسی شعر شاعران عرب پیرامون آیه تطهیر

1. نگرشی بر پیشینه و جایگاه رفیع شعر••• 83

2- تطهیریه های قرن دوم تا عصر حدیث توأم با شرح حال شاعران••• 96

2-1- شاعران قرن دوم:••• 97

شاعر: عبدی••• 97

شعرِ عبدی••• 98

شاعر: سید حمیری••• 100

شعر: سید حمیری••• 112

شاعر: ذکوان••• 124

شعرِ ذکوان••• 124

شاعر: ابونُواس••• 126

شعرِ ابونُواس••• 129

2-2- شاعران قرن سوم:••• 131

شاعر: محمد بن ادریس شافعی••• 131

شعرِ شافعی:••• 133

شاعر: دیک الجّن••• 137

شعرِ دیک الجن:••• 138

شاعر: دِعبِل خُزاعی••• 140

شعرِ دعبل:••• 143

شاعر: وامق نصرانی••• 145

شعرِ وامق نصرانی:••• 146

ص: 7

2-3- شاعران قرن چهارم:••• 148

شاعر: عَونی••• 148

شعرِ عونی:••• 149

شاعر: ابن علویّه••• 152

شعرِ ابن علویه:••• 153

شاعر: ابن دُرَید••• 154

شعرِ ابن دُرید:••• 156

شاعر: صنوبری••• 157

شعرِ صنوبری:••• 158

شاعر: ابوفِراس••• 159

شعرِ ابوفِراس:••• 162

شاعر: ابن هانی••• 165

شعرِ ابن هانی:••• 167

شاعر: ناشی ء صغیر••• 168

شعرِ ناشئ صغیر:••• 171

شاعر: سوسی••• 173

شعرِ سوسی:••• 173

شاعر: بِشْنَوی••• 174

شعرِ بِشنَوی:••• 175

شاعر: صاحب بن عباد••• 178

شعر صاحب بن عباد:••• 185

شاعر: موصلی••• 187

شعرِ موصلی:••• 187

شاعر: عبدی••• 188

شعر عبدی••• 189

2-4- شاعران قرن پنجم:••• 193

شاعر ابن مقلّد شیرازی••• 193

ص: 8

شعر ابن مقلد شیرازی••• 193

شاعر: نصر بن منتصر••• 194

شعرِ نصر بن منتصر:••• 194

شاعر: ابن صباح••• 195

شعرِ ابن صباح••• 195

شاعر: ابوعلی ضریر••• 197

شعرِ ابوعلیِ ضریر:••• 197

شاعر: موسوی••• 199

شعرِ موسوی:••• 199

2-5- شاعران قرن ششم:••• 200

شاعر: خطیب حَصْکَفی••• 200

شعرِ خطیب حَصْکَفی:••• 201

شاعر: ابن عودی نیلی••• 202

شعرِ ابن عودی:••• 203

شاعر: ابن رُزّیک••• 205

شعرِ ابن رُزّیک:••• 207

شاعر: اخطب خوارزم••• 209

شعرِ اخطب خوارزم:••• 210

2-6- شاعران قرن هفتم:••• 214

شاعر: منصور بالله••• 214

شعرِ منصور بالله:••• 214

شاعر: ابن طلحه شافعی••• 217

شعرِ ابن طلحه شافعی:••• 220

شاعر: ابن ابی الحدید••• 223

شعرِ ابن ابی الحدید:••• 223

شاعر: منصور بالله یمنی••• 225

شعرِ یمنی:••• 225

ص: 9

شاعر: شمس الدین حِلّی••• 227

شعرِ شمس الدین حِلّی:••• 227

شاعر: اِربِلی••• 229

شعرِ اربلی:••• 231

2-7- شاعران قرن هشتم:••• 233

شاعر: ابن سَرایا••• 233

شعرِ ابن سَرایا:••• 234

شاعر: مُقْری••• 236

شعرِ مُقری:••• 236

2-8- شاعران قرن نهم تا یازدهم:••• 238

شاعر: ابن صبّاغ مالکی••• 238

شعرِ ابن صباغ مالکی••• 241

شاعر: کفعمی••• 243

شعرِ کفعمی••• 243

شاعر: ابن معتوق••• 245

شعرِ ابن معتوق:••• 245

2-9- شاعران قرن دوازدهم••• 248

شاعر: مُقری کاظمی••• 248

شعرِ مُقری کاظمی:••• 248

شاعر: آخوند مسیحا••• 251

شعرِ آخوند مسیحا:••• 252

شاعر: حَضرمی••• 254

شعرِ حَضْرَمی:••• 254

2-10- شاعران قرن سیزدهم••• 256

شاعر: شافعیِ عسیری••• 256

شعرِ شافعیِ عَسیری:••• 257

شاعر: ابن جُبَیر••• 260

ص: 10

شعرِ ابن جُبَیر:••• 260

شاعر: ساعاتی••• 261

شعرِ ساعاتی:••• 261

منابع••• 263

چکیده:••• 274

خلاصة الرساله••• 275

ص: 11

مقدمه

از آنجا که آیه شریفه تطهیر در بیان افضلیت اهل بیت پیامبر علیهم السلام بر همه انسانها، بسیار اهمیت دارد و بطور مسلم به برتری و رجحان ایشان برای رهبری جامعه اسلامی می انجامد، به همین سبب بیش از دیگر فضائل نیز مورد شک و تردید، و حتی حسد و غرض ورزی قرار گرفته است، لذا در اهمیت پژوهش در این آیه، و اثبات معنای راستین آن، تردیدی نیست. از این رو کتابهای بسیاری به زبان فارسی و عربی در این موضوع بطور اختصاصی نوشته شده است.(1)

همچنین در برخی کتابهای دیگر، این موضوع بخش مهمی را به خود اختصاص داده(2) ، و نیز در همه تفاسیر، خصوصاً تفسیرهای شیعه، ذیل آیه تطهیر بحث های مفصلی آمده است.

مدتی قبل یعنی پائیز سال 1380 که درباره موضوع رساله فکر می کردم،

علاقمند بودم موضوعی بیابم که فقط صِبغه ادبیات عرب نداشته و با رشته


1- در کتاب «اهل البیت فی المکتبه العربیه» نویسنده محترم 856 کتاب نام می برد که درباره اهل بیت، تنها به زبان عربی نوشته شده و بسیاری از آنها مربوط به آیه تطهیر است و نیز مراجعه کنید به مجله «تراثنا» از مؤسسه «آل بیت».
2- مثلاً در جلد پنجم از کتاب «مفاهیم القرآن» نوشته شیخ جعفر سبحانی، بیش از 60 صفحه درباره آیه تطهیر بحث شده است.

ص: 12

دیگر تحصیلی اینجانب که علوم قرآن و حدیث بود نیز مرتبط باشد. شاید برای مخاطب جالب باشد که ایده اولیه این تحقیق، زاییده بحثی بود با استادی گرانقدر، که چطور می شود با این همه روایات روشن در مصداق آیه تطهیر، باز هم برخی افراد، زنان پیامبر (ص) یا دیگران را وارد مصداق «مطهران» نموده اند! و آیا امکان ابطال قول آنها، از مسیری غیر از حدیث و روایت وجود دارد؟ آن استاد، دکتر محمد امینی نجفی فرزند گرانقدر علامه امینی، پیشنهاد فرمود: همانگونه که پدرم ماجرای غدیر را از دلِ اشعار عرب بیرون کشیده و اثبات نموده، شما نیز آیه تطهیر را با این روش مورد بررسی قرار دهید، زیرا شعر شاعران بازتاب واقعیت های جامعه است. موضوع پیشنهادی ایشان بسیار مورد توجه نگارنده قرار گرفت و به جهت بکر بودن، به سرعت نیز در دانشگاه تصویب شد و زمستان سال 1381 کار رساله را شروع کردم، اگرچه امر مشکلی بود و باید در همه اشعار عرب جستجو شده و ابیات مرتبط پیدا می شد.

برای فصل اول که بررسی خود آیه تطهیر بود، از کتابهای زیاد و تفاسیر فراوانی بهره بردم تا بحث، روشن و مستدل باشد و برای فصل دوم، با جستجو در مجلدات الغدیر و نیز احقاق الحق و اعیان الشیعه و الاغانی و دیوان های شعرا و... ابیاتی که به نوعی با آیه تطیهر ارتباط داشت جمع آوری شد. علاوه بر توجه به شعر، از سراینده آن نیز غافل نشده و تحقیق گسترده ای با مراجعه به منابع متعدد درباره هر شاعر انجام دادم تا خواننده، با روحیه، مذهب، موقعیت اجتماعی و علمی و نیز عصر و زمان شاعر از جهت تاریخی آشنا شود.

ناباورانه همه اشعار را مطابق مذهب شیعه یافتم و حتی یک بیت شعر، ناظر بر ورود همسران پیامبر (ص) در مفهوم آیه تطیهر، ندیدم. حتی شاعران غیر شیعه هم به اختصاص این فضیلت، برای «5 تن اهل کسا» اعتراف کرده اند. امید است هر خواننده ای با مطالعه این دو فصل، به همین نتیجه برسد.

لازم به ذکر است اگرچه نگارنده تلاش گسترده ای برای یافتن اشعار نمود، ولی ادعای استقراء کامل ندارد.

ص: 13

پیشگفتار

در عرصه اعتقادات اسلامی پس از ایمان به خداوند و اقرار به رسالت حضرت ختمی مرتبت محمد بن عبدالله (ص) و باور به معاد، که هر سه از اصول دین هستند، یک فرد مسلمان با مهمترین مسئله عقیدتی خود روبرو می شود که همان شناخت رهبر دینی و اعتقادی بعد از پیامبر(ص) است. شناخت سرچشمه صاف و زلالی که از آن، اصول و احکام عملی اسلام را مستقیماً دریافت کند. بنابراین برای یک فرد مسلمان پس از مسئله توحید که زیربنای کلیه عقاید، احکام و اخلاق اسلامی است و پس از مسئله رسالت نبوی که خاستگاه شریعت است، مهمترین موضوع، شناخت مصادر شریعت برای دریافت احکام است.

با توجه به اهمیت موضوع فوق، ابتدا نگاهی به منابع شریعت و دین بعد از رحلت رسول اکرم می اندازیم:

بدون شک اولین منبع شناخت احکام خدا در میان مسلمانان قرآن کریم و منبع دوم پس از آن، سنت پیامبر اکرم ص می باشد که شامل سنت قولی و فعلی و تقریری است. وظیفه سنت، تفصیل مجملات و شرح متشابهات قرآن، و نیز بیان احکامی است که در قرآن نیامده است. تاریخ اسلام نشان می دهد که پس از رحلت پیامبر(ص) گرایش خاصی پیدا شد که خود را بی نیاز از سنت بشمارند. متأسفانه

ص: 14

ندای حسبنا کتاب الله(1) بلند شد و این گرایش نادرست، اجتهادات پیامبر(ص) را دست آویز قرار داده، و مدعی بود که هر مسلمانی باید اجتهاد کند و دیگر نیاز به سنت نبوی نیست. بدیهی است که این جریان، دوام نیاورد و احتیاج به سنت نبوی به عنوان دومین منبع شناخت دین مورد توجه قرار گرفت. اما متأسفانه مسلمانان در مراجعه به سنت نبوی با دشواری های بسیاری روبرو شدند و راه رسیدن به احادیث صادره از پیامبر(ص) ، با مشکلات فراوان توأم شد که مهمترین آنها عبارتند از:

الف) عدم تدوین سنت رسول الله (ص)

ب) کوشش جاعلان در جعل حدیث.

شکی نیست که اصحاب، اهتمام زیادی برای ضبط روایات نبوی نشان ندادند تا آنجا که در اثر این بی توجهی، بسیاری از رهنمودهای پیامبر (ص) از بین رفت. آنان خود را آماده نکردند تا این میراث دینی و علمی و فرهنگی به نسلهای آینده منتقل شود. حال آن که رسول اکرم مکرراً دستور به ثبت و ضبط روایات داده بودند. عبدالله بن عمر و عاص که احادیث پیامبر (ص) را می نوشت عرض کرد یا رسول الله(ص) ، آنچه از شما می شنوم بنویسم؟ حضرت فرمودند: بلی، پرسید هنگام غضب و خشنودی؟ فرمود بلی، چرا که بر من شایسته نیست که چیزی جز حق بگویم.(2) یعنی غضب و رضای من در کلام من اثری نمی گذارد چون چیزی نمی گویم غیر از آنکه به من دستور داده شود. نیز همین عبدالله بن عمروعاص از رسول خدا نقل کرده که فرمودند. علم را به بند بکشید. وی می پرسد: چگونه؟ و حضرت می فرماید: با کتابت(3) . ولی قریش عبدالله مذکور رااز نگارش احادیث پیامبر بازداشتند و او هم از کارش دست کشید. خود می گوید: جریان را به پیامبر (ص)


1- تاریخ عمومی حدیث ص 91.
2- مستدرک حاکم نیشابوری، ج 1/105
3- مستدرک حاکم نیشابوری، ج1، ص 106.

ص: 15

گفتم. فرمود: بنویس! به خدایی که جانم در دست اوست (در حالی که به دهان خود اشاره می کرد) جز حق از این صادر نمی شود(1) . با وجود اصرار پیامبر (ص) در خصوص ضبط سنت و انتقال آن به نسلهای بعدی، متأسفانه بعضی از صحابه - به دلایلی که پوشیده نیست _ از تدوین سنت نبوی اکراه داشته و حتی با آن در ستیز بودند و گاهی علناً و رسماً مانع تدوین آن می شدند و این مطلب تعجبی ندارد، زیرا نشر احادیث نبوی باعث فراز آمدن و یا سقوط اشخاصی می شد که نباید می شد!(2) و این موضوع برای دستگاه خلافت گران بود.

بهانه آنان در عدم تدوین حدیث این بود که توجه به این عمل باعث اعراض مسلمانان از قرآن می شود! یا باعث آمیختگی قرآن و احادیث می گردد! چنانچه در امتهای پیشین شده است.(3) آیا العیاذ بالله پیامبر (ص) متوجه این مطالب نمی شد که دستور به تدوین حدیث می داد! و ما دیدیم که همین مسلمانان پس از یک قرن از عمل خود پشیمان شده و بعد از آنکه بسیاری از سنت نبوی از دست رفته بود، آنرا تدوین کردند. بدون آنکه تا عصر حاضر که 13 قرن گذشته، این عمل یعنی تدوین حدیث، منجر به اعراض مردم از قرآن و یا آمیختگی آن با حدیث شود.

به هر حال نه اکراه و امتناع صحابه از تدوین حدیث امری است انکار کردنی، و نه ضرر و زیان سنگینی که از این بابت متوجه فرهنگ اسلامی شد. تنها خدا می داند که طی آن یک قرن چه بر سر سنت نبوی آمد. و اینک پیرامون این برخورد نامیمون صحابه در قبال سنت نبوی چند شاهد تاریخی آورده می شود:

1) حاکم به سند خود از عایشه نقل می کند که گفت پدرم پانصد حدیث از رسول خدا (ص) گرد آورده بود. شب را با نگرانی به سر آورد. صبح که شد گفت: ای دخترم آن احادیث را بیاور. آوردم و او همه را سوزاند!!(4) طبق صریح روایت،


1- مستدرک حاکم نیشابوری، ج1، ص 106. و نیز تاریخ عمومی حدیث، ص 47.
2- تاریخ عمومی حدیث، ص 89 و 90.
3- تاریخ عمومی حدیث، ص 84 به بعد.
4- تاریخ عمومی حدیث ص 67 به نقل از تذکره الحفاظ ذهبی.

ص: 16

نوشته های ابوبکر پیش عایشه بوده، پس مسلماً پیامبر(ص) که همسر عایشه بودند از این همه نوشته باخبر بودند. اگر رسول اکرم (ص) با تدوین حدیث مخالف بودند چرا همان اوایل کار، مانع ابوبکر نشدند تا این همه حدیث را ننویسد؟! و اگر او را نهی کردند چرا عمل نکرد و اقدام به نوشتن صد نه، دویست نه،... بلکه پانصد حدیث نمود و با رأی پیامبر (ص) مخالفت کرد؟

2) عمر بن خطاب، اصحاب رسول خدا(ص) را از نقل احادیث منع می کرد و علناً به فرستاده های خود به عراق دستور می داد احادیث رسول خدا(ص) را بسیار کم نقل کنند.(1) وی صحابیانی چون ابن مسعود و ابو درداء و ابوذر را به جرم اینکه این احادیث از رسول خدا (ص) نیست، در مدینه زندانی کرد و همچنان زیر نظر داشت تا خود به دست ابولؤلؤ کشته شد.(2)

طبرانی هم نقل می کند که عمر بن الخطاب، عبدالرحمن ابن مسعود و ابومسعود انصاری و ابودرداء را زندانی کرد و گفت: شما زیاد از رسول خدا حدیث نقل می کنید و آنان همچنان در مدینه زندانی بودند تا خلیفه کشته شد.(3) ابوهریره نیز گوید: تا وقتی عمر زنده بود نمی توانستیم بگوییم «قال رسول الله»...(ص) یعنی جرأت نمی کردیم حدیث نقل کنیم.(4)شرح ابن ابی الحدید، ج 12/93؛ تاریخ عمومی حدیث ص 77 و 93.

(5)

چنانچه خواننده گرامی توجه دارد آنها هر دلیل که داشتند و لو سست وناپایدار، برای تدوین و نوشتن حدیث بود، حال آنکه خلیفه از نقل و گفتن حدیث هم جلوگیری می کند!(6) آیا این را هم پیامبر(ص) دستور دادند که هرچه من گفتم اهمیتی ندهید و با خودم دفن کنید؟ آیا به زبان آوردن حدیث پیامبر(ص) هم جرم است؟


1- مستدرک حاکم، ج 1/102.
2- مستدرک حاکم، ج 1/110.
3- الغدیر، ج 6/294.
4- الکامل ابن اثیر، ج 8/107؛ الغدیر، ج 6/29
5- برای اطلاع از اعمال عمر در این باره و منابع اهل سنت رجوع کنید به الغدیر، ج 6 صص 294 تا 302.
6- شرح ابن ابی الحدید، ج 12/93؛ تاریخ عمومی حدیث ص 77 و 93.

ص: 17

کم گفتن آن جرم است یا زیاد گفتن آن؟! البته هیچکدام، ولی چون این احادیث اغلب مشتمل بر فضائل کسانی است که حق ایشان غصب شده است، لذا به صلاح دستگاه خلافت است که مردم از شنیدن این احادیث محروم باشند!

بگذریم، این فاجعه همچنان ادامه داشت تا آن جا که بسیاری از صحابه و علمای حدیث که سینه به سینه روایات را حفظ کرده بوند از دنیا رفته و بیم نابودی سنت نبوی می رفت. لذا عمر بن عبدالعزیز کتباً به ابوبکر حزمی دستور داد تا آنچه از سنت باقی مانده، بنویسد(1) و این اقدام در آغاز قرن دوم هجری و بعد از انقراض دولت بنی امیه بود(2) .

باید توجه کرد که اولاً اصحاب پیامبر احادیث نبوی را ننوشتند و ثانیاً با اینکه در زمان خلافت عمر نیاز شدیدی به گردآوری و تدوین آن بود و با این که همه صحابه رأی بر تدوین دادند، ولی شخص خلیفه به رأی جمع اهمیت نداد(3) و به این امر مهم همت نگماشت و مسلمانان را نیز برحذر داشت به این بهانه که با قرآن مخلوط می شود. درنتیجه این اهمال و یا اعمال زور، جاعلان هم فرصت را مغتنم شمرده و هرچه توانستند حدیث جعل کردند و این بدعت شوم هم رواج یافت. بسیاری از احادیث هم با مرگ اصحاب و تابعین از بین رفت تا این که عمر بن عبدالعزیز تصمیم گرفت جبران گذشته بکند و این امر، در آغاز قرن دوم هجری بود؛ ولی قبل از اتمام کار درگذشت.

بالاخره اولین باری ک سنت به معنای واقعی تدوین یافت بین سالهای 120 تا 150 هجری بود(4) . خواننده محترم متوجه بلای جبران ناپذیری که در طول بیش از یک قرن بر سر احادیث نبوی آمده، می باشد. تازه بعد از شروع تدوین هم علی رغم


1- تنویر الحوالک، ج 1/504 به نقل از موطاً مالک و صحیح بخاری.
2- السنه قبل التدوین ص 239.
3- تنویر الحوالک، ج 1/4؛ تاریخ عمومی حدیث ص 81.
4- الاضواء علی السنة النبویة ص 226.

ص: 18

تلاش های بسیاری که حدیث شناسان انجام داده اند، متأسفانه احادیث جعلی بسیاری در ضمن سنت نبوی جای گرفت. برای نمونه، بخاری مؤلف صحیح می گفت من دویست هزار حدیث نادرست حفظ کردم(1) و اسحق بن ابراهیم می گفت چهار هزار حدیث جعلی حفظ کرده است(2) و این امر جعل حدیث منحصر به کذّابین نبود، بلکه بسیاری از افراد صالح به بهانه ها و دلائل پوچ حدیث سازی می کردند. مسلم در صحیحش از سعید قطّان نقل می کند که گفت: ما دروغ گوتر از افراد ظاهرالصلاح در نقل حدیث ندیدیم و نیز از ابی زنّاد نقل می کند که گفت در مدینه صد نفر افراد صالح می شناختم که حدیث از آنان پذیرفته نمی شد! و بالاخره علی رغم تلاش علما، بدون شک احادیث جعلی بسیاری در کتب روایی راه یافت، چرا که جاعلان با ظرافت تمام احادیث خود را به راویان معتبر و سلسله اسناد موثّق منسوب می ساختند تا حتی اهل فن هم از شناخت آنها عاجز بمانند(3) .

به هر تقدیر به دلائل یاد شده، مسلمانان پس از رحلت رسول اکرم با مشکل نقص و کمبود رهنمودهای نبوی روبرو شدند و به رأی و اجتهاد و قیاس روی آوردند. صرف نظر از مناقشات زیادی که بر شیوه های اجتهاد وارد شده و با توجه به این که بعضی انواع اجتهاد باطل است، اما مسلماً احکامی که با اجتهاد به دست می آیند حجیت دارند. ولی اینکه حکم به دست آمده با حکم واقعی خداوند که برای بندگانش قرار داده مطابقت دارد یا نه، یقینی نیست بلکه ظنی است. یعنی هیچ فقیهی نمی تواند یقین و قطع پیدا کند که احکام استنباط شده به وسیله او،


1- الغدیر، ج 5/291.
2- الغدیر، ج/5 291؛ برای آشنایی کامل با جریان جعل حدیث به الغدیر ج 5/ صص 209 تا 332 مراجعه کنید.
3- برای اطلاع از ماجراهای مربوط به عدم تدوین حدیث و عاملان آن و نیز چگونگی جعل روایات بطور مفصل، رجوع کنید به تاریخ عمومی حدیث صص 44 تا 95 و السنه قبل التدوین صص 124 تا 144 به استثنای تهمت هایش به شیعه و نیز مقدمه کتاب پژوهشی در آیه تطهیر که در این پیشگفتار فراوان از آن بهره گرفته ایم.

ص: 19

همان حکم واقعی خداست. البته این ظن از ناحیه شرع معتبر شمرده شده و عمل به آن صحیح است. حال اگر مجتهد به صواب رفته باشد چه بهتر، ولی اگر خطا کرده باشد در این خطا معذور است. اما در این صورت نمی توان منکر این مطلب شد که بدون شک مصالح حقیقی که مترتب بر احکام واقعی خداوند است، از مکلفین فوت می شود. هرچند که با عمل به آن حکم ظنی، از ایشان سلب مسئولیت شده و از عقاب اخروی نجات می یابند، ولی آثار و فوائد دنیوی و اخروی حاصل از امتثال فرامین واقعی خدا را از دست می دهند.

به عنوان مثال اگر کسی ندانسته سم بخورد با اینکه معذور است و متهم به خودکشی نمی شود ولی به هر حال این جهل او باعث مرگش می شود. اگرچه چون علم نداشته، خداوند این عملش را به حساب خودکشی و فعل حرام نمی گذارد و عذابش نمی کند؛ اما به هر حال سم، سم است و می کشد. همین طور است رابطه احکام واقعی خداوند و آثار طبیعی حاصله از انجام یا ترک آنها. لذا با احکام ظنی مجتهدان بسیاری از مصالح دنیوی و اخروی احکام واقعی خداوند، از دست بندگان می رود.

با این همه مقدماتی که از ابتدای بحث تاکنون گذشت، اکنون سؤالات اساسی مطرح می شود که: خداوندی که عین رحمت است و به بندگانش لطف دارد آیا ممکن است بعد از رحلت رسولش بندگان را رها کرده و راهنما برای ایشان تعیین نکرده باشد تا احکام واقعی او را آن چنانکه هست، عاری از هرگونه خطا و اشتباه، به مردم بیاموزند؟؟ آیا ممکن است خداوند پس از رحلت رسول، بندگان را در دریایی از پندارها و گمانها و احتمال ها و اختلاف ها رها کند، هرچند ایشان در این بُحران ها معذور باشند؟ آیا ممکن است دست مردم را در دست رهبری آراسته به علم و آگاهی، و پیراسته از جهل و نادانی نگذارد تا از وی دین پاک و خالص را دریافت کنند؟ با این که او خدایی است که «وَ رَحْمَتُهُ وَسِعَتْ کُلَّ شَیء» یعنی رحمتش همه چیز را شامل شده. از این ها گذشته پیامبری که این همه برای ابلاغ

ص: 20

دینش زحمت کشید و فرمود هیچ پیامبری به اندازه من آزار ندید، آیا ممکن است پس از خود مرجعی برای مردم معرفی نکرده باشد تا مسلمانان با تمسک به آن، به دین خدا هدایت شوند؟

شاید بگویند اگر پیامبر (ص) از بین مردم رفت، سنت او باقی است و ما به آن عمل می کنیم. آیا سرنوشت دردناک این سنت را مورد بررسی قرار ندادیم؟ آیا با چنین وضعی و پیشینه ای می توان به چنین روایاتی یقین پیدا کرد؟ یا سر و کار ما دوباره با شک و ظن است؟ آیا ارتباط مسلمانان با پیامبرشان (ص) قطع شد و ایشان دیگر راهی به او به جز از طریق همین سنت ناکافی ندارند؟ مسلماً این چنین نیست بلکه خداوند برای مسلمانان مصدر و منبع زنده و جاویدی پس از رسول خدا در امور دین قرار داد که عمل ایشان امتداد سنت نبوی است و با وجود ایشان سنت نبوی زنده و تازه مانده، گویا ارتباط مردم با پیامبرشان اصلاً قطع نشده است و مسلمانان هم باید در کلیه امور دینی و دنیوی خود به ایشان رجوع کرده، و دست از آنها برندارند. پیامبر هم با تعابیر مختلف از این جانشینان بر حق خود یاد کرده و مردم را علاوه بر تمسک به قرآن، امر به تمسک به ایشان هم فرموده و عدم جدایی آنان را از قرآن، تا قیامت متذکر شده است.

همان نگاه اجمالی به سیره و سنت رسول خدا(ص) کافی است تا انسان اطمینان پیدا کند که پیامبر(ص) از سوی خداوند موظف بود تا امامت اهل بیت خویش را پس از خود، در جهت هدایت و رهبری دینی و دنیوی امت اسلامی اعلام فرماید. نبی اکرم(ص) تا آنجا که توان داشت در انجام این امر مهم کوشید و تلاش کرد تا امت را برای قبول رهبریِ عقیدتیِ اهل بیت و رجوع به آنان، بعد از رحلتش، آماده سازد. وی طی 23 سال گاه و بی گاه و در هر فرصت و موقعیتی مسئله امامت امیرالمؤمنین(ع) را مطرح نمود، از یوم الانذار گرفته تا آخرین باری که به مسجد آمد، و به مسلمانان تصریح کرد که در امور دین و دنیا به اهل بیت مراجعه کنند.

ص: 21

حتی تاریخ نشان می دهد که هرچه حضرت به پایان رسالت خویش نزدیک می شد اصرار وی بر این مهم بیشتر می گشت. مقام را گنجایش ذکر همه احادیث مربوطه نیست. چه کسی است که با حدیث ثقلین و حدیث سفینه و حدیث غدیر و... آشنا نباشد، که هر کدام از این احادیث به نوعی دلالت بر فضیلت و برتری ایشان بر همه امت دارد.

حال این سؤال پیش می آید که با این همه اهتمام پیامبر(ص) به امر رهبری پس از خود، آیا یک برنامه تربیتی نبوی برای آماده سازی شخصی از اهل بیت، جهت رهبری امت انجام شد یا نه؟ باید گفت همان طور که پیامبر(ص) اصرار بر آماده ساختن امت نسبت به قبول اهل بیت خویش داشت، همانطور هم اصرار داشت تا علی(ع) را از بین اهل بیت برای این امر مهم، پس از خود آماده سازد.

تاریخ گواه است که پیامبر (ص) ، از همان ابتدا، امام علی(ع) را مورد توجه و عنایت خاص خود قرار داد و در خانه اش پرورید و شخصاً تربیت او را برعهده گرفت. بدین سان علی(ع) نزد رسول خدا(ص) رشد کرد و نخستین کسی بود که به وی ایمان آورد. تاریخ شاهد، و دوست و دشمن گواهند که کسی از اصحاب مثل امیرالمؤمنین به آن اندازه، مورد لطف و محبت رسول خدا(ص) نبوده و رابطه خاص در تعلیم و تربیت با آن حضرت نداشته است.

امیرالمؤمنین علی(ع) خود می فرماید: شما موقعیت ویژه و مقام و منزلت خاص و رابطه نزدیک مرا با رسول خدا(ص) می دانید، و می دانید من در حالی که کودکی خردسال بودم آن حضرت مرا در دامنش قرار می داد و به سینه اش می چسبانید و در بسترش در آغوش می گرفت و بدن خودش را به بدن من نزدیک می کرد و... دروغ در گفتار و اشتباه در کردار از من ندید. من در پی او می رفتم آنگونه که بچه شتر دنبال مادرش می رود. هر روز نشانه ای از خلق و خوی خویش را به من می نمایاند و می فرمود که پیروی کنم. در هر سالی که یک بار در غار حرا مقیم می شد تنها من او را می دیدم و بس. در آن زمان که اسلام تنها به خانه رسول خدا راه یافته بود، غیر از

ص: 22

پیامبر و خدیجه تنها من بودم که نور وحی و رسالت را می دیدم و بوی نبوت را استشمام می کردم.(1)

علی(ع) در جای دیگر می فرماید:... هر آیه ای از قرآن نازل می شد پیامبر (ص) بر من می خواند و املاء می فرمود و من به خط خوش می نوشتم. حضرتش تأویل و تفسیر و ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه و خاص و عام آیات را به من یاد می داد و از خداوند می خواست که فهم و حفظ آن را به من ارزانی کند. لذا از وقتی او دعا کرد هیچ آیه ای و هیچ علمی را فراموش ننمودم. هرچه خداوند به حضرتش آموخته بود، او به من آموخت. از حلال و حرام و اوامر و نواهی اسلام گرفته تا کتب آسمانی گذشته و اطاعت و عصیان امتهای پیشین، و از هیچ چیز فروگذار نکرد. من هم همه را حفظ کردم و حتی یک حرف را فراموش ننمودم. سپس دستش را بر سینه ام نهاد و از خداوند خواست تا قلبم را سرشار از علم و فهم و حکمت و نور گرداند.(2)

این بود نمونه ای از برنامه تربیتی نبوی برای آماده سازی رهبر بعد از خود. آیا با وجود چنین گنجینه ای - به فرض آنکه پیامبر(ص) هم تصریح به رهبری او به زعمِ اهل سنت نکرده باشند - سزاوار است مسلمانان به دنبال کسانی بروند که علم به قرآن و احکام خدا نداشتند و ادعای چنین علمی را هم نکردند؟

حال به مهمترین صفتی که این رهبران باید داشته باشند می پردازیم:

عصمت اهل بیت علیهم السلام

از دیرباز فلسفه ها و ایدئولوژی های انسانی نوید انسان ایده آل و مدینه فاضله را می داده اند و این خود، نشانگر این نیاز فطری و غریزی انسان است. مصونیت ایدئولوگ آرزوی دیرینه انسان بوده است و اسلام این اصل و ضرورت را به عالی ترین وجه در خود نهفته دارد. این ضرورت در اعصار پیشین اهمیتِ امروزی


1- نهج البلاغه، خطبه قاصعه.
2- اصول کافی، کتاب فضل العلم، باب نوادر.

ص: 23

خود را نداشت چرا که درک این ضرورت در دنیای فعلی، محصول تکامل عقلی و فکری بشر و معلول تجربه های تلخ تاریخ اوست که در اعصار پیش موجود نبود. بشر در تاریخ خود شاهد حضور دجال و دژخیم در جایگاه منجی و قدیس بوده، چهره های گول زننده و گریم شده که هیچ طهارت و قداستی نداشتند. هرکس تاریخ را مطالعه کند خواهد دید که در پی رحلت رسول خدا (ص) که اسلام، وارونه شد، دژخیم از پی دژخیم ردای رسول الله (ص) را به دوش کشید و آنچه نباید، شد.

در اسلام عصمت ذهن و اندیشه، عصمت عقیده و قول و عمل ایدئوگ و رهبر، یک ضرورت اعتقادی و نیاز اجتماعی - انسانی است که مرز جدایی حقیقت و فریب نیز همین است. اسلام نویدبخشِ انسان ایده آل و جامعه ایده آل (یعنی همان مدینه فاضله) است. ولی تحقق آن مشروط به وجود رهبری الهی است که از پلیدی ذهن و اندیشه و عمل مصون باشد.

آیه تطهیر مصونیت رهبران جامعه اسلامی را تضمین می کند و طرح عصمت یعنی همین مصونیت غیرقابل انکار را در بهترین شکل به تصویر می کشد. اهل بیت پیامبر (ص) که یکی پس از دیگری رهبران جامعه اسلامی هستند، مانند استاد خود نبی اکرم (ص) از پیش خود چیزی نمی گویند و هرچه در اصول و احکام عملی ارائه می کنند همان روایات واحادیث نبوی است که آنهم ریشه الهی دارد. ایشان وارث علم رسول و حامل دانش اویند. اما باید توجه داشت که تمام این قوانین و احکام، قاعده و قالب از پیش تعیین شده نمی تواند باشد. زیرا روند تکامل انسان و حوادث جدید و مسائل مستحدثه به گونه ای است که مستلزم خلاقیت و نوآوری ایدئولوژی و ایدئولوگ است و رهبر، باید مطابق مسائل روز حکمِ خدا را ارائه دهد. اعتبار سخن این رهبر و یقین به قول او وقتی ایجاد می شود که شکی در صحت اقوال او حادث نشود و اتهام دروغ یا جهل یا تقصیر و کوتاهی به او زده نشود. با استناد به آیه تطهیر، اصل عصمت برای امامان ما، این رهبران الهی، ثابت شده و ایشان اسلام شناسان و انسان شناسان حقیقی هستند و به فرموده خودشان معالم الطریقند و در

ص: 24

این طریق و راه، چگونگی تکامل انسان را به او می نمایانند و این است رمز جاودانگی اسلام.

این است رمز جاودانگی اسلام که اگر چه نبوت ختم شده ولی پرچم امامت تا قیامت در اهتزاز است و مردم با پیامبرشان درارتباطند. رهبری دارند معصوم و خدایی و آسمانی که خطا در وجودش راه ندارد، هر چه بگوید حق است و احکام واقعی خدا و سنت صحیح نبوی را در اختیارشان می گذارد.

اگر بنا بود مرجع دین تنها همان سنت نبوی با آن مصائب مذکور باشد، خلاقیت و جاودانگی اسلام معنا نداشت و خاتمیت پیامبر (ص) هم مخالف سنت الهی می شد زیرا سنت الهی بر هدایت مردم تعلق گرفته و اگر پیامبری ختم شود، هدایت نباید ختم شود بلکه با وجود امامان علیهم السلام محقق خواهد شد.

مرجع دیگر دینی ما یعنی قرآن هم نیاز به عالمی معصوم دارد تا بیانگر آن باشد، مجملات آن را بیان کند و در فهم متشابهات، مردم را یاری دهد. لذا پیامبر (ص) در حدیث شریف ثقلین که شیعه و سنی در آن متفقند، به این دو میراث گرانبها اشاره کرده فرمودند اگر به هر دو متمسک شوید گمراه نمی گردید کنایه از اینکه اگر فقط به قرآن چنگ بزنید گمراه می شوید، و این امر را تاریخ ثابت کرده زیرا تمام گروهها و مذاهب و فرقه های اسلامی که گاهی حتی کارشان به جنگ هم کشیده، برای اثبات مدعای خود به قرآن احتجاج می کنند و دلائل قرآنی می آورند. دلیلش این است که قرآن، ذو وجوه می باشد و عالمی لدنی می باید تا مراد آنرا بنمایاند.

پس امامان مانند مجتهدان و فقیهان نیستند که اجتهاد کنند و گاهی به خطا روند و گاهی به صواب رسند. چرا که مأمورند تا احکام واقعی را عاری از هرگونه سهو، خطا و شک ابلاغ نمایند، چنانچه معلمشان رسول خدا ابلاغ فرمودند. ایشان در دین اجتهاد نمی کنند و نه بر اساس گمان، بلکه از روی یقین و بصیرت کامل فتوی می دهند زیرا به حق متصلند و از سوی حق مؤید شده اند و این همان معنای عصمت در ابلاغ دین است. عصمتی که به وسیله آن اهل بیت از سایر علما و فقها

ص: 25

متمایز می گردند.

آنان مستقیماً حکم خدا را به وسیله علمی که پروردگار به ایشان عطا کرده و ابواب فهم و درک سنت رسول الله را بر آنان گشوده، به مردم منتقل می کنند. لذا نه بدون علم فتوی می دهند و نه خطا می کنند.

هرکس به آنان اقتدا کند بنابر نص صریح ثقلین ابداً گمراه نمی شود تا زمانی که به پیامبر (ص) سرِ حوض کوثر ملحق گردد.

و آیه تطهیر نمایانگر این امر مهم یعنی عصمت است.

آیه تطهیر نشانگر این حقیقت است که آنچه از اهل بیت می جوشد و می تراود، از آفات مصون است.

آیه تطهیر بیان کننده حمایت و تأییدِ خاصِ اهل بیت از سوی خداست.

آیه تطهیر کلید فهم بسیاری از مسائل فکری و فرهنگی اسلام است.

آیه تطهیر ضامن قلمرو و اندیشه و فکر و احکام اسلامی در عرصه اصول و فروع پس از رحلت رسول خداست.

آیه تطهیر رمز جاودانگی اسلام و خاتمیت پیامبر است.

آیه تطهیر نمایانگر سنت ممتد هدایتگری خداوند است.

آیه تطهیر معرفی کننده مراجع دینی از سوی خدا و بیان کنندگان سنت صحیح نبوی است.

آیه تطهیر معرف شجره طیبه ای است که اصل آن در آسمان است.

آیه تطهیر خود ده ها سوره است، حکایتی است کوتاه و واقعی از ماجرایی بزرگ و مهم تا نشان دهد بر مبنای اراده الهی، کسانی هستند که هیچ نقطه مبهم و تاریکی در صحنه روشن زندگی خود نداشته و ندارند و علی رغم همه عداوتها و خصومتها، خورشید وجود آنان، آنچنان تابنده است که ظلمت را در آن راهی نیست زیرا این نور خدائی است و

چراغی را که ایزد برفروزد هر آنکس پف کند ریشش بسوزد

ص: 26

و بالاخره آیه تطهیر بخاطر همین ویژگی مهم، آماج حملات و تعصبات و حسادتهای دشمنان اهل بیت (ع) است.

ص: 27

فصل اول: بررسی آیه تطهیر

اشاره

1. اهمیت آیه تطهیر

2. مفردات آیه تطهیر

3. دیدگاه عالمان شیعه و خاستگاه آن

4. دیدگاه عالمان اهل سنت و سرچشمه اختلاف

5. خلاصه و نتیجه گیری

6. نگاهی به شخصیت «عکرمه» و بررسی حدیث او

ص: 28

ص: 29

1. اهمیت آیه تطهیر

یکی از آیاتی که ناظر بر فضیلت اهل بیت پیامبر (ع) بر دیگران است و در اثبات امامت و رهبری ائمه (ع) به آن استناد می شود و شاید بتوان آنرا بهترین دلیل بر امر مذکور شمرد، آیه 33 سوره احزاب معروف به آیه تطهیر می باشد: اِنَمّا یُریدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهَّرَکُمْ تَطْهیراً یعنی: خدا چنین اراده کرده که هرگونه گناه و ناپاکی را از شما خاندان نبوت ببرد و شما را پاک و منزه گرداند.

البته در آیه، به مصداق «اهل بیت» اشاره نشده چنانچه روش قرآن اینچنین است اما بدون شک رسول اکرم (ص) که آگاهترین مردم به قرآن و معانی و مصادیق آیات بوده، و طبق صریح قرآن وظیفه توضیح و تبیین آیات را برعهده داشته، مصداق آیه تطهیر را مشخص فرموده بطوری که جز برای افراد مغرض جای شکی باقی نمانده است. نبی اکرم (ص) در تعیین مصداق آیه فوق به یک بار و دو بار اکتفا نفرموده بلکه بارها و بارها چهارچوب «اهل بیت» را تعیین نموده، ولی با این حال جای شگفتی است که می بینم خط بازیهای سیاسی و تعصبات جاهلی چگونه تلاش می کند تا چنین امر واضحی را با دستان جنایتکار خویش دچار تحریف و دگرگونی سازد.(1)


1- در کتاب اهل البیت فی المکتبه العربیه، نویسنده 856 کتاب را نام می برد که درباره اهل بیت نوشته شده است.

ص: 30

آنانکه دیدند نمی توانند با تحریف لفظی و نقص و زیادتی در قرآن، به اهداف شوم خود برسند، لذا به تحریف معانی و دلالتهای آیات پرداختند و برای رسیدن به این هدف از هیچ کاری فروگذار نکردند و این عمل، همان است که خداوند می فرماید: یُحِّرِفونَ الکَلِمَ عَن مَواضِعَه(1) یعنی: برمی گردانند سخنان را از جایگاه های آن، و همان است که امام باقر (ع) می فرماید: «اَقاموا حُروفَه و حَرَّفوا حُدودَه، فَهُمْ یَرَوْنَهُ وَ لا یَرْعَوْنَهُ، الجُهّالُ یُعْجِبُهُمْ حِفْظُهُمُ لِلرِّوایَةِ وَ العُلَماءُ یَحْزُنُهُمْ تَرْکُهُمْ للِرِّعایَة»(2)

«آنان حروف و کلمات قرآن را محفوظ داشته ولی حدود و قوانین آن را تغییر دادند، قرآن را روایت می کنند اما حدودش را رعایت نمی کنند، جاهلان از اینکه اینها روایت قرآن را حفظ کرده اند تعجب می کنند و (اما) عالمان از اینکه اینها حدود قرآن را ترک کرده اند اندوهگین هستند.»

و این همان بلائی است که بر سر آیه تطهیر هم آوردند با آنهمه تأکیدهای پی در پی از سوی پیامبر (ص) ، باز هم کوشش شدیدی برای منحرف نمودن آیه از جایگاه اصلی آن، و ایجاد شبهات کوچک و بزرگ در دلالت آیه را نظاره گر هستیم که تمام این اعمال، سرانجام به قیمت تکذیب رسول خدا (ص) و ردِّ گفتار آن گرامی است، ولی آنان را چه باک.

2. مفردات آیه تطهیر

اشاره

برای روشن شدن معنای آیه ابتدا به تک تک الفاظ آن توجه می کنیم.

2-1- معنای «انّما»

آیه شریفه با کلمه انّما آغاز شده که در زبان عربی از قوی ترین ادات حصر است و


1- سوره مائده آیه 13.
2- الروضة من الکافی، ج 8/53؛ بحار، ج 75/359؛ محجة البیضاء، ج 20/264.

ص: 31

بعد از خود را به طور جدی انکار یا اثبات می کند. مثلاً اگر بگوییم «انّما الفقیه علی» یعنی: فقیه فقط علی است. بنابراین هر حصر دو مفهوم را می رساند: ایجابی و سلبی. در مثال فوق مفهوم ایجابی، اثباتِ فقه فقط برای علی است و مفهوم سلبی، نفی فقه برای غیر اوست.

«ابن منظور» در معنای این کلمه می گوید: «انّما کارش اثبات چیزی است که بعد از آن آمده و نفی آن چیز از دیگران».(1) در پرتو چنین معنایی برای انّما، آیه تطهیر این دو مفهوم را دارد: اثبات تطهیر برای اهل البیت و نفی آن تطهیر از غیر ایشان.

2-2- معنای «یرید»:

یُرید مضارع باب افعال است به معنای «اراده می کند». در مورد اراده خداوند دو بحث لازم است:

بحث اول: معنا و چگونگی اراده برای خداوند

همه مسلمانان خداوند را به مرید وصف می کنند. اراده برای انسان به معنای خواسته و رغبت است و بدون شک بر نفس انسان حادث می شود و زائد بر ذات اوست. اما در نسبت دادن اراده به خداوند باید گفت که اگر اراده خدا را مانند اراده انسان بدانیم، لازم می آید که در محلی حادث شود و حال آنکه خداوند محل حوادث نیست زیرا قدیم است، و اگر اراده خداوند را جزء ذات او بدانیم لازم می آید که همه امور خیر و شر را اراده کند یعنی همه اینها مراد خداوند باشد، زیرا ذاتیِ شی ء، مفصّل و جدا جدا نمی شود یعنی اگر اراده در ذات خدا باشد نمی توان گفت به امور خیر تعلق می گیرد و به امور شّر تعلق نمی گیرد. حال آنکه می دانیم اراده خداوند فقط به امور نیکو تعلق گرفته و پروردگار متعال، اراده قبیح نمی کند، بلکه از آن کراهت دارد.


1- لسان العرب، 1/244؛ و نیز قاموس قرآن، 1و2/129 به نقل از قاموس و اقرب الموارد

ص: 32

بنابراین اگر اراده پروردگار نه جزء ذات اوست و نه عارض بر ذات، اتصاف اراده بر خداوند چگونه است؟

عالمان می گویند که وصف اراده برای خداوند، مجازی است نه حقیقی، یعنی خداوند اشیاء را بخاطر مصلحتی که می داند در آن شی ء هست، خلق می کند، نه اینکه صرفِ خواست و رغبت باشد. پس خداوند مجازاً مرید است نه حقیقتاً، مانند بسیاری دیگر از صفات خدا چون کاره، غضبان، راضی، محب، مبغض، سمیع، بصیر، مدرک.(1) اساساً اراده خداوند همان افعال اوست نه چیزی جدای از آن.(2)

بحث دوم: انواع اراده خداوند

اراده خداوند به دو گونه تعلق می گیرد تکوینی و تشریعی. اراده تکوینی آن است که ممکن نیست بین اراده خدا و مراد او - یعنی آنچه اراده کرده - چیزی فاصله اندازد و ممکن نیست بین اراده خدا و مراد او اختلاف باشد و ممکن نیست خداوند چیزی را بخواهد و آن، ایجاد نشود. چنانچه خود می فرماید: اِنما امره اذا اراد شیئاً ان یقول له کن فیکون(3) جز این نیست کار او، هرگاه چیزی را بخواهد به او گوید بشو، پس می شود. پس متعلق اراده تکوینی خداوند، امور تکوینی هستند یعنی اموری که با کلمه «کن» لامحاله بوجود می آیند و این امور، همیشه خیر و حُسن هستند و این اراده، به امر قبیح متعلق نمی شود.

و اما اراده تشریعی آن است که خداوند در مقام قانونگذاری، فعلی را حرام یا واجب کند. در این نوع، اراده خداوند مستقیماً به مراد او تعلق نمی گیرد بلکه بین اراده حق تعالی و آنچه که می خواهد، اراده و اختیار مکلفین قرار دارد. اراده تشریعی خداوند همیشه متعلق به افعالی است که برای مکلفان وضع می کند. از


1- خلاصه ای از رساله مسأله فی الاراده، مصنفات شیخ مفید شماره 7.
2- التمهید فی علوم القرآن، ج 3/168
3- سوره یس آیه 82.

ص: 33

آنجا که اراده بنده بین اراده خدا و فعل درخواست شده، رخنه می کند و اتمام آن عملِ خیر، به اراده مخلوق بستگی دارد، لذا ممکن است بنده، اراده الهی را اجابت کرده و آنچه را خدا خواسته انجام دهد، پس در نتیجه مراد الهی محقق می شود. گاهی هم بنده نافرمانی کرده و مخالف اراده و خواست خدا گام برمی دارد و این، نه به خاطر ضعف اراده خداست بلکه سنت خدا چنین بوده تا اختیار و گرایش عبد را مورد امتحان قرار دهد.

2-3- «اراده» در آیه تطهیر:

حال با شرح فوق باید دید که اراده در آیه تطهیر به کدام معناست. آیا اراده تشریعی است؟ اگر چنین بود معنای آیه اینطور می شد: «خداوند پاکی و طهارت اهل بیت و زدودن ناپاکی از آنان را به اراده و اختیار خود ایشان، می خواهد». آیا در این صورت آیه دلالت بر عصمت امامت داشت؟ ابداً، زیرا کلمه انما اعمال چنین اراده ای را منحصر در اهل بیت نموده، در حالی که اگر اراده تشریعی در تطهیر، مورد نظر بود، چنین تطهیری اصلاً منحصر در اهل بیت نیست چرا که این تطهیر را خداوند برای همه بشر خواسته است. خداوند پاکی و طهارت و راستی و درستی و عدالت و... را برای کلیه بندگانش از آغاز تا انجام خلقت اراده کرده چنانکه می فرماید: ما یُریدُ الّلهُ لِیَجْعَل عَلَیْکُمْ مِنْ حَرَجٍ وَلکَنْ یُریدُ لِیُطَهّرَکُمْ(1) یعنی خدا نمی خواهد بر شما سخت بگیرد ولیکن می خواهد که شما را پاک سازد. پس صحیح نیست که چنین تطهیر عامی، منحصر در اهل بیت شود و از دیگران نفی گردد، لذا مسلماً اراده در آیه نمی تواند تشریعی باشد و حتماً تکوینی است تا با کاربرد انما هم سازگار گردد. اراده تشریعی در اینجا معنا ندارد زیرا آیه درصدد مدح و تکریم مخاطبان خود است و تشریعی بودن اراده با تکریم سازگار نیست زیرا تطهیرِ عام، شامل کفار و


1- سوره مائده آیه 6.

ص: 34

فساق هم می شود یعنی ایشان هم مأمور هستند با ترک کفر و شرک و معصیت، این راده حق را در تطهیر خود، محقق سازند.(1) وقتی ثابت شود مقصود از اراده در آیه، تکوینی است پس دیگر ممکن نیست که مراد، از اراده خداوند _ سرپیچی کند، زیرا اراده خداوند مستقیماً به آن امر تعلق گرفته و حتماً انجام می شود _ کن فیکون _ لذا بر ساحت اهل بیت ممکن نیست گرد ناپاکی نشیند یا از آن حضرات، عملی خلاف سربزند و این نوع طهارت را می توان خاص و ویژه این گروه دانست و از دیگران نفی کرد.

2-4- آیا عصمت، نفی اختیار است؟

شاید اعتراض شود که اگر اراده در آیه، تکوینی باشد مسلماً اهل بیت مذکور در آیه، پاک و مطهر و از گناه معصوم خواهند بود و این عصمت، مستلزم محو اختیار در اهل بیت می شود زیرا فرض بر این است که در راه تکوینی اختیار مکلف، بین اراده خداوند و مراد او قرار نمی گیرد، پس اختیار از معصوم گرفته می شود تا آن تطهیر خاص، حاصل شود.

اگر معنای عصمت روشن گردد پاسخ شبهه نیز مشخص خواهد شد. البته این شبهه در عصمت انبیاء هم می تواند وارد شود ولی اشکال کنندگان فقط برای ائمه اشکال تراشی می کنند.

عصمت یعنی محال بودن صدور گناه و خلاف از شخص معصوم. ولی این محال بودن، ناشی از سلب اختیار نیست بلکه ناشی از تربیت ویژه و بالارفتن نیروی اراده و قدرت کنترل نفس به اضافه تأییدات الهی می باشد بحدی که با وجود این امور، صدور گناه، محال است. پس معنای عصمت، بالا بودن اراده و تکامل آن است تا جائی که پیروی از هوی و هوس غیر ممکن گردد.(2) این حالت، اصلاً دور از فهم


1- تجلی ولایت در آیه تطهیر، ص 28.
2- پژوهشی در آیه تطهیر، ص 78 به بعد.

ص: 35

نیست زیرا اگر به مردم اطراف خود نظر کنیم می بینیم که هر گروهی تا حدودی از یک نوع عصمت برخوردارند. هر چه مقدار تربیت و خودسازی و نیرومندی اراده و توان مبارزه با نفس بیشتر باشد، دائره عصمت آن شخص، وسیع تر می شود. مثلاً اکثریت مردم نسبت به آدم کشی یا دزدی معصومند؛ یعنی محال است آدم بکشند، نه اینکه اختیار این عمل، از آنان سلب شده باشد.

حال اگر در نردبان تکامل یک پله بالاتر رویم گروه والاتری می بینیم که از هر نوع ستم معصومند یعنی محال است کوچکترین ظلمی روا دارند، پس اینان از عصمت بالاتری نسبت به گروه اول، برخوردارند ولی باز هم سلب اختیار از ایشان نشده است. اگر گامی بالاتر رویم عده ای را می بینیم که محال است سخن زشتی بر زبان آرند یا دچار غیبت و تهمت نشوند یعنی نسبت به این معاصی معصومند نه اینکه اراده شان سلب شده باشد، بلکه به خاطر رسیدن به مراحلِ عالیِ تربیت روحی و تعالی نفسانی و تکامل اخلاقی به این مرتبه رسیده اند. حالا اگر باز هم بالاتر رویم گروهی را مشاهده می کنیم که در تربیت و تعالی روح و تهذیب نفس و تکامل اخلاق به مقامی بسیار والا رسیده اند و بخاطر این مجاهدت ها، تأییدات و امدادهای الهی هم شامل ایشان شده، لذا به درجه عصمت مطلق رسیده اند. اما این هم دلیل بر سلب اختیار نیست. بدیهی است کمیت و کیفیت این تأییدات، برای بندگان، مانند دیگر سنتهای الهی، تابع قاعده و قانون بسیار دقیق است یعین بستگی به چگونگی جهاد آنان دارد ولی در اصل آن شکی نیست چنانچه خداوند می فرماید: وَالذّینَ جاهَدُوا فینا، لَنَهْدِیَّنَهُمْ سُبُلَنا(1) آنانکه در راه ما تلاش کنند، راههای خویش را به ایشان می نمایانیم. و نیز فرموده: وَالذَّینَ اهْتَدَوا زادَهُمْ هُدیً(2) آنانکه هدایت شدند خداوند در هدایت ایشان می افزاید.

در پرتو این توضیحات، عصمت برتر انبیاء و ائمه معصومین روشن شد و


1- سوره عنکبوت آیه 69.
2- سوره محمد آیه 17.

ص: 36

دانستیم که تطهیر مورد نظر آیه و اراده تکوینی، تناقضی با وجود اراده و اختیار در اهل بیت ندارد و مستلزم سلب اختیار نیست.

2-5- دیدگاه علامه سید جعفر مرتضی عاملی

علامه عامِلی با توجه به وجود «لام» در لیذهب بر این عقیده است که اراده در آیه، تشریعی می باشد و متعلق اراده، زدودن پلیدی نیست که مستلزم سلب اختیار شود بلکه متعلّقِ اراده، امر دیگری است که زدودن پلیدی هم بخاطر آنست.

ایشان ضمن بررسی آیاتی از قرآن، بطور خلاصه چنین می گوید: «لام در لیذهِبَ «لام کی» و مفید تعلیل است(1) یعنی آنچه بعد از آن آمده، علت آن چیزی است که قبلش گفته شده، بنابراین نشان می دهد که خداوند چیزهایی را اراده کرده، اما به چه علت؟ به این علت که پلیدی را از اهل بیت بزداید.

اگر در آیات دیگر که «لام کی» آمده دقت کنیم تفاوت را بخوبی درمی یابیم مثل مقایسه آیه: «یُریدونَ اَنْ یُطْفِئُوا نورَاللّه بِافواهِهَمْ»(2) یعنی کافران می خواهند که نور خدا را خاموش کنند، و آیه یُریدونَ لِیُطْفِئُوا نورَاللّهِ بِافواِهِهم»(3) یعنی کافران می خواهند با گفتار باطل و طعنه و مسخره، نور خدا را خاموش کنند. در آیه اول اراده کافران مستقیماً به این تعلق گرفته که نور خدا را خاموش کند. اما در آیه دوم اراده کافران به کارهای دیگری تعلق گرفته تا بوسیله آن اعمال - مثل گفتار باطل و اقتراء به خداوند _ نور خدا را خاموش کنند. پس واضح است که در آیه دوم اراده کفار مستقیماً به خاموش شدن نور خدا تعلق نگرفته، و این تغییر معنا فقط بخاطر


1- بعضی مفسران اهل سنت هم همین نظر را دارند (تفسیر روح المعانی، ج 22/13 ذیل آیه) اما بعضی مفسران شیعه لام را علامت تأکید می دانند، (تفسیر اثنی عشری، ج 10/444 و تجلی ولایت در آیه تطهیر، ص 44)
2- سوره توبه آیه 32.
3- سوره صف آیه 8.

ص: 37

وجود «لام» در آیه دوم است.(1)

در آیه تطهیر هم وضع بدین گونه است، اما جواب این سؤال که: پس اراده خدا در آیه تطهیر به چه چیزی تعلق گرفته؟ این است که متعلّقِ اراده، همان امر و نهی هایی است که آیات گذشته به زنان رسول خدا(ص) متذکر شده است. یعنی خداوند از آنجا که نهایت اهتمام به مقامِ اهل بیت را دارد حتی نمی خواهد از کسانی که منسوب به این خاندان پاک هستند، کارهای خلاف سربزند، تا مبادا مقام ایشان بخاطر این انتساب خدشه دار گردد. لذا امر و نهی هائی که برای زنان پیامبر (ص) تشریع می کند و کیفر و پاداش دوبرابری که مقرر می فرماید، به خاطر اهمیت اهل بیت است نه به خاطر زنان پیامبر(ص) . پس اراده در آیه تطهیر، اولاً و بالذات تشریعی است و متعلق است به اوامر و نواهی همسران رسول خدا (ص) . اما این اراده تشریعی، نشأت گرفته از اراده تکوینی دیگری می باشد که به زدودن پلیدی از اهل بیت و پاکیزه کردن ایشان تا حد عصمت تعلق گرفته است.

بدون شک، این اراده تکوینی از اراده اول شدیدتر و اکیدتر می باشد که ما آنرا از نسبت دادن «یُذْهِب» و «یُطَهَّرَکُمْ» به «الله» برداشت کرده ایم زیرا اِذهاب رجس و تطهیر، فعل خداست و فعل او بدون اراده اش صورت نمی گیرد».(2)

2-6- دیدگاه آیه الله جوادی آملی

ایشان نیز این مطلب را توجیه صحیحی دانسته که «لام» در آیه تطهیر، مفید تعلیل است و متعلق اراده حذف شده، اما در اینکه متعلق اراده چه چیزی است می گوید:«متعلق اراده نمی تواند امتثال چند امر یا اطاعت از چند نهی باشد، چون عصمت مقام والایی است که فقط با علم و معرفت ویژه حاصل می شود نه با انجام


1- راغب هم در مفردات به این اختلاف اشاره کرده است، ص 522.
2- اهل البیت فی آیه التطهیر، ص 64 تا 71.

ص: 38

یا ترک چند عمل محدود.

از این گذشته، اثر عمل هرکس، به خود او برمی گردد پس نمی توان گفت که زنان پیامبر مأمور به انجام یا ترک اعمالی شده اند تا نتیجه آن، نصیب اهل بیت شود! حال این اهل بیت هرکسی که باشد! مگر ممکن است که مثلاً زید روزه بگیرد و خالد به تقوی برسد؟ یا... پس متعلق اراده چیست؟ از آنجا که عصمت، علم و معرفتی ویژه لازم دارد که به کمک آن، حقیقت و درون گناه، قابل رؤیت باشد، متعلق اراده در آیه، همان ارائه اینچنین علم و معرفتی است یعنی خداوند اراده کرده به شما برهان پروردگارتان و ملکوت آسمان و زمین را بنمایاند. چرا؟ تا اینکه از شما اذهاب رجس کند. پس خداوند تکویناً اراده فرموده از راه ارائه برهانش، ایشان به مقام عصمت برسند، لذا به آنان ارائه برهان می کند. حال ایشان با اختیار خود و با استعانت از این برهان، خود را به مقام عصمت می رسانند. چنانچه همه افراد، نسبت به برخی از معاصی معصومند مثلاً ما نسبت به خوردن سم و دست زدن به آتش و... معصوم هستیم زیرا علم و معرفت به عاقبت آن داریم چنانچه گویا عاقبت آنرا می بینیم. ائمه علیهم السلام نسبت به تمامی معاصی، چنین معرفتی دارند لذا دارای عصمت مطلق می باشند. بنابر بحثهای گذشته، اگر «لام» در آیه برای تعلیل باشد، علت برای «ارائه علم و معرفت ویژه» است که تصریح به آن نشده است».(1)

لازم به ذکر است که برخی «لام» در لیُذْهِبَ را برای تعلیل ندانسته و لام تاکید می دانند که بر مفعول به وارد شده است.

2-7- معنای «لِیُذْهِبَ»

اِذهاب مصدر باب افعال از ریشه ذَهَبَ است به معنای ازاله کردن.(2) در مورد «لام»


1- تجلی ولایت در آیه تطهیر، خلاصه ای از ص 20 تا 44.
2- لسان العرب، 5/66.

ص: 39

بمناسبت بحث اراده و متعلق آن، توضیحاتی گذشت اما در مورد اذهاب و ازاله رجس باید گفت که زدودن پلیدی مستلزم این نیست که ابتدا پلیدی موجود باشد تا خداوند آنرا از بین ببرد. بلکه زدودن به دو معنا می آید: گاهی در معنای ازاله آنچه موجود است و گاهی به معنای منع از واردشدن چیزی در محلی. در تأیید این مطلب مثالهای زیادی می توان زد. مثلاً خداوند درباره حضرت یوسف می فرماید: «کَذالِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السّوءَ و الفَحْشاء»(1) یعنی «چنین کردیم تا از او زشتی و ناشایستی را برگردانیم». آیه به این معنا نیست که یوسف دچار سوء و فحشاء شده بوده و سپس خدا از او برگردانده است؛ یا اینکه در نماز می گوییم «اِهْدِنا الصرّاطَ المُسْتَقیمَ»یعنی «خدایا ما را به راه راست هدایت فرما» آیا این سخت اعتراف بر این است که ما الان در صراط مستقیم نیستیم؟ خیر. گفتن این سخن دلیل بر عدم هدایت و ثبوت ضلالت و گمراهی نیست بلکه درخواست استمرار هدایت موجود است یعنی درخواست زیادی هدایت و تثبیت و تعمیق آن. نیز اگر شما به کسی دعا کنید و بگویید: صَرَف اللّهُ عَنْکُ کُلّ سوء: یعنی «خدا همه امراض را از تو دور کند» آیا دلیل بر این است که الان مبتلا به همه امراض هست؟ مسلماً نه.

بنابراین اذهاب در آیه بمعنای زدودن پلیدی های موجود نیست زیرا علاوه بر مطالب مزبور، امام حسن(ع) و امام حسین(ع) که مسلماً جزء مصادیق آیه هستند، در هنگام نزولِ آیه، خردسال بودند و هیچگونه پلیدی برای آنان متصور نیست که کسی بخواهد ادعا کند بعد از نزول آیه، خداپلیدی ها را دفع کرده است. مهم تر اینکه به اجماع علما و محققان، خود پیامبر(ص) هم در ضمن مطهران آیه هستند و شیعه و سنی در این مطلب شک ندارند. آیا برای پیامبر (ص) هم پلیدی و گناه متصور است که خداآن پلیدی را دفع کند؟ به علاوه امام علی و حسنین و حضرت زهرا (ع) و... در سخنان خود و دعاها و احتجاج ها و دیگر موارد که کتابها مملواز


1- سوره یوسف آیه 24.

ص: 40

آنهاست، باالفاظ مختلف تصریح کرده اند که خداوند سبحان از ابتدای خلقت، ایشان را پاک و مطهر آفریده و پلیدی را از آنان دور کرده است.

2-8- معنای «الرِجّس»

رجس در لغت به معنای هر چیز ناپاک است.(1) اقرب الموارد و صحاح، رجس را به معنای پلیدی دانسته و از فراء نقل می کنند که رجس نظیر رجز به معنای گناه است و شاید سین به زاء تبدیل شده باشد.(2) در قرآن مجید اموری که با رجس توصیف شده اند عبارتند از: شراب و قمار و «اَزلام» به معنای بت ها(3) و خون و گوشت خوک.(4)

ابن عباس می گوید رجس عمل شیطانی است و هرچه که رضای خدا در آن نیست.(5)

این پلیدی و ناپاکی گاهی ظاهری است مثل ناپاکی در گوشت خوک و بت، و گاهی معنوی است مثل بیماری های روح و روان. چنانچه در این دو آیه آمده: «وَ اَمّا الذّینَ فی قُلوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَتْهُمْ رِجْساً الی رِجْسِهَمْ»(6) و اما آنانکه در دلهایشان بیماری است، پس خداوند در پلیدی ایشان پلیدی می افزاید» و کَذلِکَ یَجْعَلُ اللّهُ الرِّجْسَ عَلی الذّینَ لا یُؤمِنونَ(7) بدین سان خدا پلیدی را بر آنانکه ایمان نمی آورند می نهد».

امادر آیه تطهیر مراد هر دو بخش است یعنی همه انواع و اقسام رجس قصد شده، زیرا کلمه رجس «الف و لام» دارد که مفید جنس است. یعنی خداوند می خواهد تمام انواع پلیدی اعم از اعتقادات باطل و اعمال زشت را از شما اهل بیت ببرد و مسلماً چنین ازاله و منع و تطهیری منطبق با عصمت الهیه است یعنی


1- مفردات راغب ص 342.
2- قاموس قرآن، ج 3 و 4/55.
3- سوره مائده آیه 90.
4- سوره انعام آیه 145.
5- مجمع البیان، ج 8 و 7/356.
6- سوره توبه آیه 125.
7- سوره انعام آیه 125.

ص: 41

همان صورت ِعلمیّه در نفس که انسان را از هر باطلی دور می کند. پس آیه شریفه یکی ازادله عصمت اهل بیت علیه السلام می باشد(1) ، زیرا گناهان و نافرمانیها از بدیهی ترین مصادیق رجس و ناپاکی است که خداوند از ساحت مقدس اهل بیت دور کرده و این اذهاب و ازاله، به اراده تکوینیه خدا صورت گرفته و دانستیم که در این اراده محال است مراد از اراده خداوند سرپیچی کند. لذا طبری می نویسد: «همانا خداوند اراده کرده تا از شما هر بدی و پلیدی را بزداید ای اهل بیت محمد (ص) و شما را پاکیزه تان گرداند از ناپاکی هایی که در میان عاصیان وجود دارد.(2)

به سبب دلالتِ تام و کامل آیه تطهیر بر مقام عالی عصمت اهل بیت، طبیعی است که آیه، هم از نظر مفهوم، و هم از نظر مصداق مورد تهاجم مخالفان اهل بیت واقعی پیامبر (ص) قرار گیرد، به اندازه ای که در مفهوم و مدلول به این روشنی و وضوح، اینهمه ایجاد اشکال و تردید می نمایند.

از یک طرف از عمومیت رجس می کاهند و از طرف دیگر دایره اهل بیت را گسترش می دهند تا شاید این فضیلت ارزنده را برای دیگران هم اثبات نمایند.

آیا ممکن است تطهیر موجود در آیه شامل زنان پیامبر شود؟ بااینکه اصلاً نه خود چنین ادعایی داشته اند و نه دیگران چنین مقامی را برای آنها ادعا کرده اند و نه آیات قران این مطلب را تأیید می کند و نه تاریخ، بلکه دقیقاً ضد آن اثبات می شود.

علاوه بر آیات سوره تحریم و... همین آیات قبل به زنان رسول خدا خطاب می کند که «اِنْ کُنْتُنّ تُرِدنَ الحَیاه الدُّنیا وَ زینَتها»(3) «اگر حیات دنیا و زیورهای آن را می خواهید» و زائد نیز می فرماید «فَمَنْ یَقْنُتْ مَنْکُنّ لِلّهَ وَ رسولِهِ تَعْمَلْ صالِحاً نُوْتِها اَجْرَها مَرَّتَینِ(4) » «هر یک از شما مطیع خدا و رسولش شود و عمل صالح کند اجر او دو چندان خواهد شد.» یعنی اگر عمل صالح نکند و مطیع خدا و رسولش نشود...


1- المیزان، ج 16/331.
2- جامع البیان، ج 22/5.
3- سوره احزاب آیه 28.
4- سوره احزاب آیه 31.

ص: 42

آیا خداوند نمی فرماید «یا نِساءَ النَّبی لَسْتُنَّ کَاحدٍ مِنَ النِسّاءِ ان اَتّقَیتُنَ(1) «ای زنان نبی شما مثل احدی از زنان دیگر نیستید اگر تقوی پیشه کنید» یعنی اگر تقوی پیشه نکنید هیچ فرقی با افراد دیگر ندارید و چنین نیست که صرف همسری رسول خدا(ص) برای شما اجر عظیم بیاورد بلکه کرامت و حرمت شما زمانی است که علاوه بر همسری، احسان و تقوی پیشه کنید و علو مقام شما مقیّد به تقوا است.(2)

از همه مهمتر، اینکه خدا همسران رسول خدا(ص) را چنین مورد خطاب قرار می دهد که: «یانِساءَ النَبّی مَنْ یَأتِ مِنْکُن بِفاحِشَةٍ مُبَیّنةِ یُضاعَفْ لَها العذاب ضِعْفَینِ»(3) «ای زنان پیامبر هرکس از شما فحشایی آشکار مرتکب شود عذاب برای او دو برابر افزوده گردد».

«فاحشه» یعنی عملی که در زشتی و شناعت به نهایت برسد و «مبینه» یعنی آشکار، پس منظور آیه «گناهی است که زشتی آن برای همه روشن و واضح باشد». درنتیجه آیه تصریح دارد به اینکه، گناهان مخفیانه و کوچک که هیچ، زنان پیامبر حتی از چنین گناهان عظیم و مبین و آشکار هم، مصون و مبرا نیستند چه رسد به هرگونه رجس و آلودگی در عقیده و عمل.

بنابراین امکان اینکه همسران پیامبر اراده حیات دنیوی کنند یا تقوا نداشته باشند یا مرتکب فاحشه حتی فاحشه مبینه شوند یا خضوع در قول نداشته باشند یا تبرج جاهلی کنند، امکان همه اینها طبق صریح آیات سوره احزاب وجود داشته، وگرنه امر به ترک آنها لغو و بیهوده می باشد. آیا این عایشه نیست که هر وقت از جنگ جمل یاد می کرد گریه می کرد و هرگاه آیه وَقَرْنَ فی بُیوتِکُنّ را می خواند آنقدر


1- سوره احزاب آیه 32.
2- این مقید شدنِ برتری و کرامت به تقوی، برای اصحابِ رسول خدا (ص) هم هست، ایشان هم اگر تقوی پیشه کنند اجر عظیم دارند و دارای مزیتی بر دیگران می باشند ولی اگر انحراف و ظلم از آنان سرزند صِرفِ صحابی بودن مرتبت و مقامی برای آنان بوجود نمی آورد چنانچه آیه 29 سوره فتح تصریح دارد.
3- سوره احزاب آیه 30.

ص: 43

می گریست که مقنعه اش خیس می شد زیرا قتل بسیاری از مسلمانان را به یاد می آورد. این آلوسی مفسر اهل سنت است که همه این مطالب را نقل می کند و می گوید «نَدِمَتْ غایَةَ النَّدَمِ» یعنی عایشه بسیار زیاد پشیمان شد از خروج و جنگش با مولای مؤمنان علی (ع) »(1) . آیا اگر عایشه کار درستی کرده بود اینهمه پشیمانی و گریه جایی داشت؟(2)

2-9- معنای «اهل البیت»

مهم ترین و بحث برانگیزترین بخش آیه تطهیر، همین عبارت است زیرا در تعیین مصداق آن اختلاف و سخن بسیار می باشد، اما رسول خدا(ص) در مشخص ساختن محدوده آن، اصرار و حساسیت زیادی داشته و کوشیده اند تا از کاربرد غلط این کلمه مقدس و شریف جلوگیری کرده و نگذارند غیر از خواص، کسی در این چهارچوب جای گیرد.(3)

لذا با سخنان گوناگون و اعمال مختلف در هر فرصتی، اسامی افرادی که مصداق اهل بیت شمرده می شوند رامشخص نموده اند که روایات آن بسیار است.

عبارت مزبور از دو کلمه تشکیل شده «اهل» و«بیت». بدیهی است که برخلاف قول بعضی از مفسرین اهل سنت(4) ، مقصود از بیت هر خانه خشت و گلی نیست زیرا «الف و لام» دارد و مراد، خانه بخصوصی است، و مسلماً این خانه، خانه زنان پیامبر (ص) نیست زیرا در آیات قبل و بعد از آیه تطهیر خداوند از خانه های ایشان با کلمه «بیوتکن» تعبیر فرموده است (قرن فی بیوتکن، و اذکرن ما یتلی فی بیوتکن)


1- تفسیر روح المعانی، ج 22 ص 9 تا 11.
2- برای تفصیل مطالب و اطلاع از منابع آن از اهل سنت ر.ک. به نقش عایشه در تاریخ اسلام علامه عسگری، ج 3/209.
3- در تفسیر و توضیح معنای آل و اهل و عترت با احادیث مفصل مربوطه رجوع کنید به کشف الغمه ج 1 صص 57 تا 74.
4- روح المعانی، ج 22/13.

ص: 44

چون چندین خانه بوده، نه یک خانه. پس این خانه که با «الف و لام» مشخص شده، مطمئناً غیر از خانه های زنان پیامبر (ص) است. طبرسی می گوید: «مراد از این خانه بیت نبوت و رسالت است».(1)

و اما کلمه اهل: راغب گوید اهل کسانی هستند که «نسبت و خویشی» یا «دین و احد» آنها را جمع کرده باشد یا «صنعت و هنر» یا «شهر»، لذا گویند اهل فلان شهر، اهل اسلام، اهل فلان هنر. اهل مرد در اصل کسانی هستند که با او در یک خانه زندگی می کنند. برهمین اساس به مرد زمانی که ازدواج می کند گویند «فلان تَاَهَّل» و یا در مقام دعا به کسی گفته می شود «اَهَّلَکَ اللّهُ فِی الجَنَة» یعنی خدااز حورالعین به تو تزویج کند و برای تو در بهشت اهل قرار دهد(2) . ابن منظور هم می نویسد: «اهل بیت» ساکنان آن هستند و «اهل رجل» خاص ترین افراد نسبت به او هستند و اهل هر پیامبری امت او هستند و آل مرد همان اهل او هستند و تأهّل به معنای تزوّج است.(3) جوهری می گوید: آلُ الرَّجُلِ اَهلُهُ و عیالُهُ و اَتْباعُهُ.(4)

بنابر استعمال قرآن و گفته اهل لغت، اهل در هر جایی استعمال می شود که پیوند جامعی بین عده ای از افراد، برقرار شده و میان آن افراد الفتی وجود داشته باشد. در قرآن آمده است اهل الکتاب، اهل الانجیل، اهل القری، اهل المدینه، اهل البیت، اهل الذکر، اهل هذه القریه، اهل النار، اهل التقوی، اهل المغفره. قرآن کریم آنان را که با پیامبری هم عقیده بوده و به او ایمان آوردند اهل او و ذریه او می شمارد ولکن اگر کسی حتی فرزندِ نسبی پیامبری باشد ولی به او ایمان نیاورده باشد، اهل او به حساب نمی آورد. چنانچه نوح گفت: رَبِّ اِنَّ ابنی مِنْ اَهلی...(5) خدایا پسرم از اهل من است و وعده تو حق است _ که وعده دادی بودی اهل مرا


1- مجمع البیان، 7 و 8/356،اهل البیت فی آیه التطهیر ص 152.
2- مفردات راغب ص 96.
3- لسان العرب، ج 1/253 به بعد.
4- صحاح، ج 2/1227.
5- سوره هود آیه 45.

ص: 45

نجات دهی _ پس چرا پسرم غرق شد؟ خداوند فرمود: اِنَّهُ لَیْسَ مِنْ اَهْلِکَ(1) او از اهل تو نیست. همین مطلب مهم را امیر ابو فراس، شاعرِ شهیرِ شیعه امیر شمشیر و قلم، در قصیده میمیّه جاودانه اش که به «شافیه» معروف است به نظم می کشد. آن هنگام که بنی عباس قرابت و خویشی خود را با پیامبر(ص) دلیل برتری می دانند شاعر ضمن برشمردن ظلمهای ایشان، مهمترین عامل اهلیت و نزدیک بودن را پیروی و اطاعت می داند نه فقط خویشی و قرابت نسبی:

هَیْهاتَ لا قَرَّبَتْ قُرْبی وَ لا رَحِمُ یَوماً اذا اَقْصَتِ الاَخْلاقُ وَ الشِّیَمُ

کانت مَودَةُ سَلْمانَ لَهُ رَحِماً وَلَم یَکُنْ بینَ نوحٍ وَ اِبنِهِ رَحِمُ(2)

چنین نیست که رحم و خویشی، شما را نزدیک به پیامبر کند و حال آنکه اخلاق و رفتارتان شما را دور می سازد. سلمان با اینکه از خویشان پیامبر (ص) نبود ولی دوستی و اطاعتش باعث شد که پیامبر درباره اش فرمود سَلمانُ مِنّا اَهْلَ البَیْتِ، ولی پسر نوح با اینکه نزدیک ترین نسبت خویشاوندی را داشت رحم و قرابت او نفی شد و خداوند به نوح فرمود: او از اهل تو نیست.

پس فرزند نوح در اثر کفر از اهلیت او خارج شده، لذا می بینیم در جای دیگر می فرماید: «وَ نَجَّینا وَ اَهْلَهُ مِنَ الْکَرْبِ العَظیمِ»(3) یعنی او و اهلش را از غصه عظیم و غرق شدن نجات دادیم. پس همه خانواده و پیروان نوح اهل او شمرده شده و نجات یافته اند ولی پسر او چون از اهلیت او خارج شده، جزء نجات یافتگان نبوده است.(4) این مطلب صحیح است و دلالت دارد به اینکه معیارِ به حساب آمدن از اهل بیت کسی، قرابت نیست بلکه معیار اصلی عمل صالح است.(5) آیا از فرزند، قرابت نسبی نزدیکتری وجود دارد؟ مطمئناً نه، ولی همین فرزند، با عدم متابعت، از اهلیت نوح پیامبر خارج شده. تا چه رسد به همسر، که قرابتش ضعیف تر است و


1- سوره هود آیه 46.
2- الغدیر، ج 3/401.
3- سوره انبیاء آیه 76 و سوره صافات آیه 76.
4- قاموس قرآن ج 1/135 تا 137.
5- اهل البیت فی آیه التطهیر ص 183.

ص: 46

قرآن تصریح دارد که زن نوح و زن لوط چون خیانت به شوهرانشان کردند، این همسری برای ایشان فایده ای نداشت و این دو به آتش داخل می شوند.(1) پس همسر هم می تواند از اهلیت شخص خارج شود بنابراین، از آنجا که این تابعیت و پیروی از پیامبر (ص) را فقط خداوند تشخیص می دهد و یا رسول او که سخنی جز وحی بر زبان نمی آورد، لذا انسان های دیگر بخاطر علم ناقص، نمی توانند این مرتبه را تشخیص دهند، از این رو تعیین مصداق «اهل بیت» در آیه تطهیر کار عکرمه و مقاتل و مانند ایشان نیست،بلکه باید رجوع به گفتار خداو رسول نمود که چه کسانی را با این عنوان معرفی نموده اند.

قاضی نورالله شوشتری می نویسد: «مناقشه در این آیه بخاطر آن است که اهل سنت گمان کرده اند مراد از «بیت» خانه خشت و گلی است یعنی همان حجره هایی که رسول خدا با همسرانش در آن زندگی می کرده است. و حال آنکه مراد از اهل بیت، اهل الله و اهل قرآن هستند و شکی نیست که این مرتبه و مقام، منوط به حصول کمال اهلیت و استعداد است، به حدی که لیاقت نص و تعبین از سوی خدا و رسول را داشته باشد. بهمین سبب ام سلمه از پیامبر (ص) سؤال کرد که آیا به چنین مرتبه مهمی یعنی اهلیّت پیامبر (ص) رسیده است یا نه؟ وگرنه نیازی به سؤال نبود».(2)

عبارت «اهل البیت» به این صورت فقط دوبار در قرآن آمده است. یکی درباره حضرت ابراهیم که ملائکه به همسرش گفتند: «رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَکاتُهُ عَلَیْکُمْ اهلَ البَیْتِ اِنَّهُ حمیدٌ مجیدٌ(3) «رحمت وبرکات خداوند بر شما خاندان است». آیه دوم هم آیه تطهیر است که مورد بحث ماست.(4) البته یک مورد هم عبارت «اهل بیت» در قرآن آمده که «بیت» دارای «الف و لام» نیست: «هَلْ اَدُّلُکُمْ عَلی اَهلِ بَیْتٍ یَکْفُلونَهُ


1- سوره تحریم آیه 10 مضمون ترجمه.
2- احقاق الحق، ج 2/569.
3- سوره هود آیه 73.
4- سوره احزاب آیه 33.

ص: 47

لَکُم»(1) «آیا شما را به خاندانی راهنمایی کنم تابرای شما پرستاریش کنند؟ در آیه اول و سوم شکی نیست که خانم خانه، مقصود و مورد نظر است یعنی در آیه اول همسر ابراهیم و در آیه سوم مادر موسی جزء اهل بیت مربوطه هستند، اما در آیه دوم یعنی آیه مبارکه تطهیر مراد کیست؟

2-10- مصداق اهل بیت در آیه تطهیر

دانستیم که همسر، فرزند یا پیروان هرکس می توانند اهل او باشند، پس کسانی که برای اثبات مدعای خود مبنی بر خروج همسران پیامبر (ص) از مصداق آیه، به این سخن متوسل می شوند که «اصلاً همسر جزء اهل شخص نمی باشد» با اصلِ لغت مخالفت کرده اند و این راه، برای اثبات مدعا صحیح نیست و لزومی هم ندارد چون دلائل دیگر به اندازه کافی قوی هستند. حدیث زید بن ارقم هم که می گوید: «همسر جزء اهل شخص نیست چون روزی طلاق می گیرد و به خانه خود می رود» از جهات بسیاری مشکل دارد و قابل استناد نیست.(2) اگر خدا یا رسولش ازواج نبی را هم مصداقِ «اهل بیت» شمرده بودند، تسلیم بودیم. اما چنانچه ذکر شد، این تعیین مصداق باید از سوی خدا یا پیامبر (ص) باشد و احادیث بسیار زیادی دلالت دارد بر اینکه مصداقِ «اهل بیت» پیامبر، علی، فاطمه و حسنین علیهم السلام می باشند. علامه طباطبایی می گوید: «لفظ اهل بیت در عرف قرآن برای آن پنج نفر اسم خاص شده و به دیگری اطلاق نمی شود، اگر چه برحسب عرف هم از اهل و اقربای پیامبر باشند» و نیز می گوید:

«روایات در این باره متجاوز از 70 حدیث است و آنچه که اهل سنت نقل کرده اند از روایات شیعه بیشتر است... آنان قریب به چهل روایت از ام سلمه،


1- سوره قصص آیه 12.
2- رجوع کنید به الکلمه الغراء فی تفضیل الزهراء، ص 66 و نیز از اهل البیت فی آیه التطهیر، ص 156.

ص: 48

عایشه، ابوسعید خدری، و واثلة بن اسقع، ابی حمراء، ابن عباس، عبدالله بن جعفر، علی(ع) ، امام حسن و دیگران نقل کرده اند و شیعه بیش از 30 حدیث دارد.»(1)

ما درصدد نیستیم همه آنها را نقل کنیم اما تبرکاً به چند روایت اشاره می شود.(2)

روایت اول سیوطی از ام سلمه روایت کرده که گفت این آیه در خانه من نازل شد: انما یرید الله... و در خانه هفت نفر بودند: جبرئیل، میکائیل، علی، فاطمه، حسن، حسین و من که نزدیک در ایستاده بودم. عرضه داشتم یا رسول الله من از اهل بیت نیستم؟ فرمود: تو عاقبت بخیری. تو از همسران پیامبری.

روایت دوم سیوطی از طریق عده ای همگی از ام سلمه نقل می کنند که رسول خدا (ص) در خانه من پتویی بافته شده در خیبر را به روی خود کشید و خوابیده بود که فاطمه (س) داخل شده و ظرفی حریره آورد. رسول خدا فرمود همسرت و دو پسرت حسن و حسین را صدا بزن. فاطمه (س) برگشت و ایشان را آورد. در همان بین که داشتند آن غذا را می خوردند این آیه نازل شد که انما... پس رسول خدا بقیه جامه را بر سر آنان کشید و آنگاه دست خود را بیرون آورده به آسمان اشاره کرده فرمود: «بارالها اینها اهل بیت من و خاصه گان من هستند پس پلیدی رااز ایشان ببرو تطهیرشان کن» و این کلام را سه بار تکرار فرمود. ام سلمه اضافه می کند: من سر خود را زیر آن پتو بردم و عرض کردم: یا رسول الله من هم با شمایم؟ دوباره فرمود تو


1- المیزان، 16/330.
2- منابع این روایات بیشتر از آن است که ذکر شود برای مزید اطلاع رجوع کنید به تفسیر روح المعانی، ج 22/ ذیل آیه؛ تفسیر القرآن العظیم، ج 3 صص 492 تا 495؛ البرهان فی تفسیر القرآن، ج 3 صص 9 30 تا 324؛ تفسیر تبیان، ج 8/339 به بعد؛ تفسیر نورالثقلین، ج 4/264 تا 277؛ تفسیر مجمع البیان، ج 7 ص 356 و نیز همه تفاسیر شیعه و سنی ذیل آیه تطهیر، همچنین احقاق «الحق، ج 2/503 تا آخر، و ج 9/اوائل کتاب و ج 14/40 تا 105؛ «الفصول المهمة» ابن صباغ مالکی؛ «کشف الغمه» اربلی؛ «غایة المرام» بحرانی؛ «عبقات الانوار» میرحامد حسین هندی؛ در ضمن کتاب «آیة التطهیر فی احادیث الفریقین» اثر سید علی موحدی ابطحی بحث را در این روایت و اسناد و الفاظ مختلف آن، به کمال رسانده است.

ص: 49

عاقبت به خیری، و در روایتی مشابه فرمود: تو جای خود داری و عاقبت تو بخیر است.

روایت سوم در غایة المرام و در المنثور و تفسیر ثعلبی از ابوسعید خدری روایت شده که گفت رسول خدا (ص) فرمود: انما یرید الله... درباره 5 نفر نازل شده، من و علی و فاطمه و حسن و حسین «علیهم السلام».

روایت چهارم به طرق مختلف از عایشه نقل شده که گفت روزی صبح رسول خدا (ص) از اتاق بیرون شد، در حالی که بر تن خویش عبائی سیاه رنگ داشت. در این هنگام حسن بن علی آمد. رسول خدا (ص) او را داخل جامه برد. پس از او حسین آمد و او را هم داخل کرد سپس فاطمه آمد و او را هم درون برد. در آخر علی آمد او را هم داخل برد. آنگاه فرمود انما یرید ا... این حدیث از احادیث متفقٌ علیه بخاری و مسلم است.

روایت پنجم سیوطی از ابن عباس روایت کرده که گفت ما 9 ماه شاهد بودیم که همه روزه رسول خدا (ص) هنگام هر نماز به در خانه فاطمه آمد و گفت سلام بر شما اهل بیت و رحمت خدا و برکات او بر شما، انما یرید ا....

این روایت از افراد دیگری با مدت 6 ماه، 8 ماه، 17 ماه، و همواره(1) نقل شده که نه تنها منافات ندارد بلکه نشانگر اهمیت مطلب است که یا پیامبر (ص) چندین مرتبه به این عمل دست زده اند و یا هر شخصی شاهد این مدت بوده است.

روایت ششم در روایت عبدالله بن جعفر آمده است که پیامبر (ص) فرمود: فراخوانید برای من فراخوانید برای من. صفیّه گوید: چه کسی را؟ پیامبر (ص) می فرماید: اهل بیت من، علی و فاطمه و حسن و حسین را. بعد با اسلوب حصر ادامه می دهد: «اللهم هؤلاء آلی... تنها اینان آل من هستند پس درود فرست بر


1- پژوهشی در آیه تطهیر ص 88 تا 90 از صحیح ترمذی، مسند احمد بن حنبل، مسند طیالسی، مستدرک حاکم، تفسیر طبری، تفسیر ابن کثیر و ذخائر العقبی.

ص: 50

محمد و آل محمد، سپس آیه تطهیر فرود می آید. این اسلوب حصر نشان می دهد که غیر از اینها «آل» نیستند.

همین روایت و بسیاری از روایات دیگر در ضمن مشخص کردن آل و اهل، که فرقی ندارند، اختصاص صلوات را هم بر ایشان می رساند. احادیث بسیاری در کتب معتبر روائی موجود است که پیامبر (ص) صلوات بر خودش را مقرون فرموده به صلوات بر آلش.(1) سید عبدالحسین شرف الدین می گوید: اینها آل یاسین هستند که خدا برایشان در قرآن سلام کرده و اینها آل محمد هستند که خداوند درود فرستادن برایشان را جزء وظایف واجب بندگان قرار داده و اینها ذَوِی القربی هستند که مودتشان خواسته شده و اینها صاحبان خمس هستند و ایشان خَیْرُالبریه هستند و....(2) همچنین پیامبر (ص) فرمودند: هرکس نماز بخواند و بر من و اهل بیت من درود و صلوات نفرستد نمازش قبول نمی شود، و گویا همین حدیث مستندِ شعر شافعی، پیشوای یکی از مذاهب اهل سنت است که گفته:

کَفاکُمْ مِنْ عَظیمِ القَدْرِ اِنَّکُمْ مَنْ لَمْ یُصَلِّ علیکم لا صلاةَ لَهُ

در عظمت مقام شما همین بس که هرکس بر شما درود نفرستد، نمازش قبول نیست.(3)

فخر رازی هم در تفسیرش می گوید: دعا برای آل محمد منصبی عظیم است و خاتمه تشهد نماز شده، و این تعظیم و بزرگداشت، در حق غیر آل پیدا نمی شود و همه اینها دلالت دارد بر اینکه حُب آل محمد واجب است و اهل بیت پیامبر در پنج چیز با او مساوی هستند. صلوات در تشهد، سلام، طهارت، تحریم صدقه، محبت.(4)

چنانکه می بینید فخر رازی هم اعتراف دارد که «اهل بیت» و «آل محمد» هرکسی که باشند، در این پنج چیز با پیامبر (ص) مشترکند. اگر فخررازی یا


1- الغدیر، ج 2/302.
2- المراجعات ص 98 تا 103.
3- الغدیر، ج 2/302.
4- الغدیر، ج 2/303؛ تفسیر کبیر، ذیل آیه 56 سوره احزاب

ص: 51

دانشمندان دیگر اهل سنت، در مصداق «اهل بیت» موجود در آیه تطهیر، تشکیک می کنند ولی هیچکدام در مصداق «اهل بیت» در صلوات نماز و محبت به اقرباء پیامبر و... شکی ندارند و هیچکس زنان پیامبر (ص) را شامل این فضائل نمی داند و حال آنکه خود می گوید اهل بیت در همه پنج فضیلت با پیامبر (ص) مشترکند. آلوسی هم در تفسیر روح المعانی می گوید: ظاهر حدیث ثقلین اقتضا دارد که همسران پیامبر داخل در «اهل بیت» مذکور در حدیث، که یکی از ثقلین هستند، نمی باشند.(1) آیا پیامبر (ص) فرموده اند که مصادیق اهل بیت در آیات و روایاتِ مختلف، متفاوت است؟! یا ایشان چنین برداشتی کرده است؟! گفتنی است حتی ابن حجر دانشمند متعصب عامه نیز از ابوسعید خدری _ صحابی _ نقل کرده که آیه تطهیر درباره پنج نفر نازل شده: رسول اکرم و علی و فاطمه و حسن و حسین _ علیهم السلام _(2)

این موضوع برای همه مسلمانان و صحابیان روشن و آشکار بوده و تا عصر تابعین اختلافی در این آیه وجود نداشته، تا اینکه عکرمه بربری و سپس مقاتل بن سلیمان باعث اختلاف شدند. بدون شک رسول خدا(ص) اهتمامی ویژه در نمایاندن مصادیق «اهل بیت» داشته و چنین عنایتی عظیم از سوی پیامبر (ص) در ابلاغ این امر و محدود ساختن چهارچوب آن در این پنج تن مقدس، حکایت از مسؤولیتی بزرگ و رسالتی خطیر دارد و عمق محتوای آیه را می رساند. گویا نشان می دهد که پس از نبی اکرم (ص) این آیه، ابعاد و آثار مهمی در تاریخ دینی و دنیوی مسلمانان خواهد داشت. اقدامات پیامبر (ص) در جهت بیان این آیه، بی سابقه و شگفت آور است. ایشان علاوه بر محصور کردن مطلب با الفاظ قوی، دست به نمایشهای سمبلیک _ مثل زیر کساء رفتن یا ایستادن بر درِ منزل _ می زند تا کسی طمع


1- روح المعانی، ج 12/23؛ رشفة الصاری ص 39 پاورقی 1.
2- الصواعق المحرقه، ذیل آیه اول از آیات نازله در شأن اهل بیت.

ص: 52

ورود به این مجموعه مقدس را نداشته باشد. حتی ام سلمه یا به نقلی عایشه که تقاضای ورود دارد، به مقصود نمی رسد. آیا اگر معنای آیه _ چنانچه اهل سنت می انگارند _ فقط در حد تکریم و احترام اهل البیت بود، اینهمه اهتمام و عنایت لازم داشت تا حضرت شخصاً به تبلیغ و تبیین آن بارها و بارها بپردازند؟ با اینکه درباره مودّت ذوی القربی قبلاً هم سخن گفته بود؟ پیامبر مدت شش یا هشت یا... ماه هرروز پنج مرتبه جلوی خانه فاطمه می ایستد و آیه را تلاوت می فرماید تا همه مسلمانان شاهد و ناظر باشند. حضرت رسول (ص) هیچ حکمی از احکام الهی را به این اندازه تبلیغ نفرموده، گویا بعد از ابلاغ توحید، هیچ مسئله ای به این اندازه مهم نبوده است. باید هم چنین باشد، چون این آیه ارتباط مستقیم با امامت و رهبری دینی و اجتماعی مردم بعد از پیامبر (ص) دارد که ضامن استمرار و دوام و صلاح شریعت اسلام است و اگر نباشد اساس دین بهم می ریزد.

مرحوم شرف الدین می نویسد: «کلیه مذاهب اسلامی بر این حقیقت معترفند که وقتی آیه تطهیر نازل شد حسن و حسین و پدر و مادرشان به نبی اکرم علیهم السلام پیوسته بودند، سپس رسول خدا ایشان را به همراه خود زیر کساء پوشاند تا از زنان و اطرافیان خود جدا کند. چنین تدبیری صرفاً بخاطر اهمیت موضوع است، تا هیچکدام از اصحاب و خاندان نبوی طمع شرکت در کلمه قرآنی «اهل بیت» را نکنند. لذا در حالی که این پنج تن مقدس از همه متمایز شده بودند خداوند آنان را مخاطب قرار داده فرمود انما یرید الله...».(1) وی بعد از آنکه می گوید: پیامبر (ص) با پوشانیدن عبا بر ایشان پرده های شک و تردید و شبهه را کنار زد، در جای دیگر می افزاید: «اما چه توان کرد با قومی که انصاف ندارند فانا لله و انا الیه راجعون» و خطاب به مخالفان به این شعر متوسل می شود که:

لَکُمْ ذُخرُکُم اِنّ النَبّیَ وَ رَهْطَهُ وَ جَیْلُهُم ذُخری اذا اَلتَمِسُ الذُّخْر


1- الکلمة الغراء فی تفضیل الزهراء ص 50.

ص: 53

ذخیره و اندوخته شما ارزانی خودتان باد، من، فقط پیامبر (ص) و خویشان و گروه آنان را اندوخته خود قرار می دهم برای روزی که اندوخته می جویم.

جَعَلْتُ هَوایَ الفاطِمّیین زُلْفَةً اِلی خالِقی مادُمْتُ او دامَ لی عمرٌ(1)

مادامی که هستم و عمرم ادامه دارد، دوستی و حب فاطمیان را وسیله تقرب و نزدیکی خودم بسوی خالقم قرار می دهم.

پس در بیان آیه تطهیر، سخن پیامبر (ص) برای ما حجت است که مخاطب اصلی قرآن و مبین آن است نه سخن هیچکس دیگر ولو صحابی باشد یا تابعی. چه نیکو سروده در این مقام، امام ابوبکر بن شهاب الدین در کتاب خود «رشفة الصادی»:

دَعُوا کُلِّ قَولٍ غَیْرَ قَولِ مُحَمّدٍ فَعِنْدَ بُزوغِ الشِّمسِ یَنْطَمِسُِ النَجّمُ(2)

رها کنید هر قولی و سخنی را غیر از قول محمد (ص) ، زیرا هنگام طلوع آفتاب، ستاره ناپیدا می شود!

2-11- معنای «یطهرکم تطهیراً»:

این عبارت که در پایان آمده، تأکید بر مطهر بودن و معصوم بودن اهل البیت علیهم السلام دارد و بالاترین کلامی است که می تواند درباره عصمت و پاکی و تعالیِ روحیِ کسی گفته شود. «طهر» پاکی و طهارت است ضد نجاست، و «تطهیر» به معنای پاک کردن.(3)

راغب می گوید طهارت دو نوع است: طهارت جسم و نفس و بیشتر آیات قرآن بر طهارت نفس حمل شده.(4) «یطهر» صیغه اول مضارع از باب تفعیل است که هم شامل امور مادی و هم معنوی می شود.


1- الکلمة الغراء فی تفضیل الزهراء، ص 67.
2- الکلمة الغراء فی تفضیل الزهراء، ص 69.
3- قاموس قرآن ج 4/246.
4- مفردات ص 525.

ص: 54

شاید گفته شود تطهیر همان اذهاب رجس است، پس چرا تکرار شده؟ ولی چنین نیست، بلکه لِیُذهِبَ... اشاره به دفع ذنوب است، نه رفع آن. و یُطَهِرَکُمْ اشاره به پوشاندن خلعت کرامت، که مرتبه ای بالاتر است. به عبارت دیگر اذهاب رجس، صیقل دادن است و تطهیر، نقاشی و آرایش کردن، آن صاف کردن است و این صفا دادن، آن پیراستن است و این آراستن، آن تخلیه است و این تحلیه. پس تکرار در کار نیست.(1)

«تطهیراً» نیز مصدر باب تفعیل است و مفعول مطلق تأکیدی می باشد و تنوین تعظیم دارد یعنی تطهیری که درباره شما اراده کرده یک تطهیر عادی و معمولی نیست بلکه ویژه است. پس مخاطبان آیه تطهیر یعنی اهل بیت با برخورداری از طهارت کامل، به مقامی رسیده اند که با حقیقت قرآن، تماس و ارتباط کامل دارند و همان «مطهرون» در آیه لا یَمَسُّهُ اِلاّ المُطَهَّرونَ(2) می باشند.(3)

3. دیدگاه عالمان شیعه و خاستگاه آن

شکی نیست که علمای شیعه اعم از متقدم و متأخر همگی بر این باورند که آیه تطیهر در شأن خمسه آل عبا نازل شده و احدی غیر از ایشان را شامل نمی شود، نه همسران نه اصحاب و نه دیگری. شیخ طوسی (م/ 460) می گوید: اصحاب ما به این آیه استدلال کرده اند که اهل بیت، معصومند و اجماع علماء شیعه بر این مطلب است و اجماع ایشان هم مسلماً صحیح است.(4)

طبرسی (م/ 548) می نویسد: جمیع امت اتفاق داشتند که مراد از «اهل البیت» در آیه، همان اهل بیت پیامبر (ص) هستند تا اینکه عکرمه باعث اختلاف شد و ادعا کرد که مراد ازواج نبی می باشند.(5)


1- تجلی ولایت در آیه تطهیر ص 63.
2- سوره واقعه آیه 79.
3- تجلی ولایت در آیه تطهیر، ص 65.
4- تبیان، ج 8/340.
5- مجمع البیان، ج 7 و 8/356.

ص: 55

بحرانی (م/1107) هم در تأیید نظر فوق احادیث مربوط به آیه تطهیر و حدیث ثقلین و احتجاجات امام علی (ع) و امام رضا (ع) را بطور کامل ذکر کرده(1) و هویزی (م/1112) نیز چنین کرده است.(2)

علامه طباطبایی هم ضمن تأیید قول مزبور می نویسد: در آیه شریفه در حقیقت، دو تا قصر و انحصار بکار رفته: یکی انحصار خواست خدا در بردن و اذهاب پلیدی در اهل بیت، و دیگری انحصار این عمل فقط برای اهل بیت. انحصار اول از «انما» بدست می آید و انحصار دوم از منصوب بودن «اهل» که بنابر باب اختصاص است.(3) یعنی خداوند فقط یک بار این تطهیر را اراده کرده و این یکبار هم فقط برای اهل بیت می باشد.

قابل توجه است که هیچکدام از علمای شیعه در هیچ کتاب تفسیری یا روائی غیر از این عقیده ای ندارند و باید گفت که این اتحاد کلام و باور، تعجبی هم ندارد زیرا همه ایشان از سرچشمه واحد سیراب می شوند و همه، متصل به امیرالمؤمنین هستند که حق است و حق با اوست هر کجا که برود، و حق و حقیقت هم واحد است لذا اختلاف و تشتت ندارد. شیعیان سیراب از دریای علم علی (ع) هستند که باب علم نبوی است و نیز اولاد معصومین او که همگی قرآن ناطقند و تا قیامت از قرآن جدا نمی شوند. بزرگان شیعه چون تفسیرشان را از این رهبران معصوم می گیرند پس اختلاف و افتراق بین آنان وجود ندارد و لزومی نمی بینند که به سراغ این صحابی و آن تابعی رفته تفسیر را از آنان اخذ کنند.

4. دیدگاه علماء اهل سنت و سرچشمه اختلاف

قرآن کلام خداست و همو که گوینده است باید مراد خود را بیان کند و یا کسی که او


1- البرهان، ج 3/صص 309 -324.
2- نورالثقلین، ج 4/264 به بعد.
3- المیزان، ج 16/327.

ص: 56

برگزیده، یعنی پیامبر (ص) که وظیفه تبیین آیات الهی به او واگذار شده و مسلماً این وظیفه راانجام داده است. نبی اکرم (ص) همه علم خود را به علی (ع) داد وبارها فرمود علی (ع) باب علم من است، علی اعلم شماست، علی و اولاد او ثقل اصغر و ترجمان وحی هستند و از قرآن جدا نمی شوند، و خودِ امیرالمؤمنین علیه السلام هم فرمود «هیچ آیه ای نیست مگر آنکه می دانم شب نازل شده یا روز» و...، و این ادعایی است که هیچکس جز حضرتش نکرده است. اما اکثر مسلمانان دست از دانش اهل بیت برداشته و سراغ دیگران رفتند. هرکس چنین کند، تفسیر قرآنش را از عکرمه و مقاتل بن سلیمان و زید بن ثابت و مانند ایشان بگیرد که هیچکدام به «حق» متصل نیستند و علم به کتاب الله ندارند. لذا کتب اهل سنت را می بینم که چگونه پر از اقوال مختلف شده و به هیچ نتیجه واحدی نمی رسند و نمی دانند بالاخره کدام قول را بپذیرند و احیاناً بحث را با کلماتی چون «فیه نظر» به پایان می رسانند. همین اختلاف و تشتت آراء و حتی تضاد، خود دلیل بر نادرستی است چرا که «صراط مستقیم» و «حق» یکی بیش نیست.

با اینهمه، آنقدر مصداق آیه تطهیر از سوی پیامبر (ص) قولاً و فعلاً مشخص شده که هیچ یک از علمای عامه نتوانستند فاطمه و شوهر و بچه هایش علیهم السلام را از مصداق آن جدا کنند، نهایت، دیگران را هم داخل کرده اند. ابن حجر (م/974) می گوید:

«اکثر مفسرین معتقدند که آیه تطهیر در شأن علی و فاطمه و حسن و حسین(ع) نازل شده به دلیل اینکه ضمیر در «عنکم» و «یطهرکم» مذکر است».(1)

با این حال بعضی مفسران اهل سنت عقیده دارند به این دلیل که آیه بین آیات مربوط به زوجات رسول خدا (ص) است یا به دلائل دیگر، بنابراین در شأن آنها می باشد، و یا مثل زمخشری (م/538) بدون هیچ توضیحی می نویسد: «چون


1- الصواعق المحرقه، ص 220.

ص: 57

«اهل» منصوب است بنابر ندا یا مدح می باشد و این دلیل روشنی است که زنان پیامبر هم از اهل بیت او هستند»!(1)

بیضاوی (م/658) می گوید: «انما یُرید الله...تعلیل امر و نهی زنان پیامبر (ص) است یعنی خدا فرموده که ما این امر و نهی ها را رد کردیم چون می خواهیم شما پاک باشید. شیعه اجماع دارند که اهل بیت فقط پیامبر (ص) و علی و فاطمه و حسن و حسین (ع) هستند ولی احتجاج ایشان ضعیف است و احادیث، تنها دلالت دارد بر اینکه ایشان هم جزو آیه هستند نه اینکه غیر از آنان را شامل نمی شود»!(2)

خواننده گرامی اگر دقت کند متوجه می شود که بیضاوی آشکارا قول خودش را نقض کرده، زیرا ابتدا می گوید «آیه در شأن زنان رسول است چون در بین آیات ایشان آمده» و بعد اقرار می کند که پنج تن هم جزء ایشان هستند! از این گذشته اگر آیه تعلیل امر و نهی های ازواج نبی است، چرا ضمیرش مذکر آمده؟ و حال آنکه در همه آیات قبل و بعد، ضمائر، جمعِ مؤنث هستند؟ در جواب می گویند از باب تغلیب مذکر آمده زیرا پیامبر (ص) هم جزء ایشان است و صاحب بیت می باشد. باید گفت که اولاً غلبه با تعداد زنان بوده که 9 نفر بودند نسبت به پیامبر که یکی است. ثانیاً به فرض که از باب شرافت، غلبه با پیامبر (ص) باشد آیا ممکن است آن خطابات تهدیدآمیز و اشاره کننده به عذابِ دو برابر و ماندن در خانه و ترک تبرج جاهلی و... شامل رسول اکرم (ص) هم بشود؟ هیچکس نمی تواند به این سؤال جواب مثبت دهد. پس پیامبر (ص) داخل در این خطاب نیست و فقط زنان - به زعم ایشان - مخاطب آیه هستند. حال سؤال اول هنوز باقیست که چرا ضمائر، مذکر آمده؟!

ابن کثیر (م/774) که در دفاع از مواضع اهل سنت تعصب دارد می گوید: «آیه نص است در دخول ازواج نبی در اهل بیت، و عکرمه در بازار فریاد می زد که آیه


1- کشاف، ج 3/546.
2- انوار التنزیل، ج 3/382.

ص: 58

تطهیر، خاصِ همسران رسول خدا است و من حاضرم مباهله کنم»!(1) سپس صریحاً قول عکرمه را رد کرده می نویسد: «اینکه مراد آیه فقط زنان رسول (ص) باشند، در آن حرف است _ فیه نظر - زیرا احادیثی وارد شده که نشان می دهد مراد آیه اعم از زنان است.(2) آنگاه تمام احادیث مرتبط با آیه شریفه تطهیر و بخصوص حدیث غدیر و ثقلین و کساء و احتجاجات امام حسن و امام سجاد را که مؤید قول شیعه است، می آورد و همچنین احادیث مخالف را.(3)

اما با کمال تعجب در آخر چنین نیتجه می گیرد که: «ولی با تدبیر در قرآن آنچه شکّی در آن نیست این است که نساء نبی داخل در قول انما یرید الله... هستند زیرا سیاق کلام چنین است»!

آیا ابن کثیر نمی داند که سیاق در مقابل نص تاب مقاومت ندارد؟ و اساساً بحث سیاق موقعی کاربرد دارد که نصی وجود نداشته باشد، زیرا اولاً هیچ دلیلی وجود ندارد که این مجموعه آیات با هم نازل شده اند، ثانیاً اگر هم ثابت شود با هم نازل شده اند هیچ دلیلی وجود ندارد که مخاطبان همه آیات، واحد باشند. زیرا قرینه داریم که متکلم درصدد بیان چند مطلب است نه یک مطلب(4) ، ثالثاً در قرآن بسیاری موارد داریم که جمله ای بین آیات، بصورت معترضه آمده است و این مطلب در کلام بلغا شیوع دارد. رابعاً مسلمین، متفق هستند که ترتیب قرآن کریم بر اساس ترتیب نزولی نیست پس استدلال با سیاق، در جائی که با ادله قطعیه معارض باشد صحیح نیست و باید فحوای سیاق ترک شود و حمل آیه بر خلاف سیاق، نه با بلاغت آن مخالف است و نه به اعجاز آن خللی می رساند.(5) پس تنها مستمسکِ ابن کثیر یعنی سیاق فرو می ریزد.

سیوطی (م/911) سخن عکرمه را با سه روایت از خودش و عروة و سعید بن


1- تفسیرالقرآن العظیم، ج 3/491.
2- تفسیر القرآن العظیم، ج 3/491.
3- تفسیر القرآن العظیم، ج3، صص 492 تا 495.
4- تجلی ولایت در آیه تطهیر، ص 69.
5- الکلمة الغراء فی تفضیل الزهراء ص 65.

ص: 59

جبیر نقل می کند اما در مقابل، 14 حدیث می آورد که دربردارنده اختصاص اصحاب کساء در آیه هستند.(1)

این بود نمونه هایی از تفاسیر متقدمین اهل سنت، و اگر به تفاسیر متأخرین و معاصرین هم رجوع کنیم اوضاع همین است. بن عاشور می نویسد: «آیه تعلیل بر امر و نهی های قبلی است به این معنا که: ای زنان پیامبر، خدا شما را امر و نهی کرد، زیرا اراده کرده برای شما تخلیه از نقائص و تحلیه به کمالات را، و بیت هم مراد بیت نبی است».(2)

هرکس به آیات توجه کند خواهد یافت که در آیات قبل و بعد که مخاطب، زنان رسول خدا (ص) بوده اند، بیت به صورتِ جمع - بُیُوتکن _ آمده زیرا بدیهی است که پیامبر یک خانه نداشته بلکه 9 خانه داشته، چنانچه هر جا که مراد، خانه سنگ و گلی پیامبر (ص) باشد، در قرآن به صورت جمع آمده مثل:«یا ایها الذین آمنوا لاتدخلوا بیوت النبی الا ان یؤذن لکم(3) : ای کسانی که ایمان آورده اید وارد خانه ای پیامبر (ص) نشوید مگر آنکه به شما اجازه داده شود». یا بصورت حجرات تعبیر شده مثل «ان الذین ینادونک من وراء الحجرات اکثر هم لا یعقلون(4) همانا آنانکه از پشت غرفه ها می خوانند تو را، بیشترشان خردمند نیستند». پس «بیت» در آیه تطهیر به معنای خانهِ گلی که در مدینه یا مکه از پیامبر (ص) به یادگار مانده، نیست بلکه مراد، بیت نبوت و رسالت است.

منظور خانه شخصیتِ حقوقی پیامبر (ص) است نه خانه ای که شخصیت حقیقی او در آنجا سکنی داشته، خانه ای که رابط بین زمین و آسمان است مورد توجه بوده نه خانه ای که پیامبر در آن استراحت می کرده و همسرانش در آنجا سکنی داشته، و حتی محل رفت و آمد منافقان و کافران هم بوده است! اگرچه این


1- در المنثور، ذیل آیه تطهیر.
2- التحریر و التنویر، ج 21/245.
3- سوره احزاب آیه 53.
4- سوره حجرات آیه 4.

ص: 60

خانه های گِلی هم به خاطر انتساب به پیامبر (ص) شایسته تکریم است ولی منظور آیه، خانه ای است که مواد سازنده آن، فضایل و کمالات معنوی بوده، پس اهل آن هم باید کسانی باشند که دارای این فضائل و کمالات باشند و ارتباط تام با صاحب خانه یعنی مقام نوبت داشته باشند.(1)

بن عاشور اضافه می کند: «ضمیر خطاب در عنکم متوجه همسران پیامبر (ص) است ولی این دو ضمیر مذکر آمده بخاطر اعتبار نبی که ربّ خانه می باشد و اشاره به این دارد که تطهیر برای زنان است بخاطر مقام نبی (ص) » سپس با جرأت تمام می گوید: «اهل بیت» ازواج پیامبر (ص) هستند واحدی در این باره شک نمی کند! و همه اصحاب! و تابعین! هم از آیه چنین فهمیده اند که آیه در شأن زوجات پیامبر نازل شده است»!(2) آیا نویسنده واقعاً اقوال آنهمه صحابی و تابعی را در کتب خودشان ندیده؟ آیا اقوال مفسرین اهل سنت را ندیده؟ چرا، دیده، بخاطر همین اینطور ادامه می دهد که: «ابن کثیر روایات بسیاری آورده که اقتضا می کند اهل بیت شامل فاطمه و علی و حسن و حسین (ع) هستند.» لذا مجبور است به این شکل توجیه کند که «ایشان - یعنی همسران - به جعل الهی مطهرند و اهل کساء به جعل نبوی»!(3) سپس با بیشرمی تمام می گوید: «شیعه وصف «اهل بیت» را غصب کرده و مختص فاطمه و شوهرش و پسرانش دانسته اند و چنین گمان کرده اند که همسران پیامبر (ص) جزو آیه نیستند و حال آنکه این مطلب، مخالف سیاق است و احادیث وارده هم تنها نشان می دهد که ایشان هم جزو آیه هستند ولی منحصر در آنها نیست!! دلیل این امر روایت عکرمه است که در بازار فریاد می زد و می گفت: آیه در شأن زنان پیامبر (ص) نازل شده و من حاضرم مباهله کنم!»(4) دلیل را ملاحظه فرمودید! چقدر محکم و غیرقابل انکار است! بزودی به بررسی شخصیت عکرمه


1- برگرفته از تجلی ولایت در آیه تطهیر، صص 55 تا 57.
2- التحریر و التنویر، ج 21/246.
3- التحریر و التنویر، ج21، ص 247.
4- التحریر و التنویر، ج21، ص 248.

ص: 61

نیز خواهیم پرداخت. بعلاوه، در کلام بن عاشور تناقض هم به چشم می خورد، زیرا ابتدا آیه را خاصِ زنان پیامبر دانست و سپس اقرار کرد که آن چهار نفر نیز جزو آیه هستند.

از معاصرین، محمد عزة دروزة هم چنین می نگارد: «با آنکه آیات با صراحت فراوان! دلالت دارد بر اینکه اهل بیت کنایه از ازواج پیامبر (ص) است ولی بعضی احادیث، وارد شده که دیگران را هم داخل می کند و یا اصلاً ازواج را خارج می کند مثل روایت مسلم و ترمذی از ام سلمه و روایت عایشه و روایت زید بن ارقم و ابوسعید خدری و سعد و...!»(1)

عزة دروزة سپس اعتراف می کند: «ما در برابر این احادیث، در مقام حیرت بلکه توقف هستیم! زیرا سیاق نشان می دهد که مراد ازواج نبی هستند بخصوص که خطاب به آنان همچنان ادامه دارد، و حدیث عکرمه هم دلالت بر این مطلب دارد که می گفت این آیه فقط درباره زنان است و هر کس بخواهد من با او مباهله می کنم! اما حدیث صحیحی که ترمذی نقل کرده و نیز احادیث صحیح دیگری که طبری آورده، این ها جای بحث دارد(!) ، زیرا این آیه به تنهایی نازل نشده بلکه تتمه آیات دیگر و جزئی از سیاق است. نهایت می توان گفت که احادیث فوق، مدلول آیه را تعمیم داده و چهار نفر دیگر یعنی علی و فاطمه و حسن و حسین را هم همراه ازواج پیامبر (ص) در سلک مطهران دانسته است. زیرا در احادیث، قصر و حصری به صورت قاطع و صریح دیده نمی شود.»(2) دروزة سپس به خاطر شک و تردید و عدم یقینی که به مطالب خود دارد، کلامش را با «والله تعالی اعلم» به پایان می برد!

به آقای دروزه می گوییم: اولاً اگر آیه، صراحت تمام دارد که چرا به حدیث عکرمه استناد می کنید؟! ثانیاً سیاق با وجود نص قابل اعتنا نیست. ثالثاً چطور احادیثی که به اقرار خودتان «صحیح» هستند «جای بحث» دارند ولی حدیث


1- تفسیر الحدیث، ج 7/379.
2- تفسیر الحدیث، ج 7/381 و 382.

ص: 62

عکرمه ندارد؟! رابعاً قصر و حصر هم در بسیاری از احادیث هست ولی کسی که آن همه حدیث را در کتب خودشان نادیده می گیرد، تعجبی ندارد که حصرها را هم نادیده بگیرد. خامساً شما آن همه صحابی راکه طبق مذهبتان عادل و غیرقابل جرح می دانید، گفته آنان را رها کرده و به سخن یک تابعی _ یعنی عکرمه _ استناد می نمایید؟ سادساً اگر شما به حدیث عکرمه استناد می کنید و آنرا صحیح می شمارید، او که آیه را خاص زنان می داند و در عبارت او، «خاصّة» آمده، و حاضر است بر سر حرف خود مباهله هم بکند! پس چرا اهل کساء را داخل آیه می کنید؟!

این عمل، یعنی با وجود علم، پا روی حق گذاشتن، از علمای اهل سنت بسیار دیده شده است. ایشان گاهی فقط به علت تعصب و مخالفت با شیعه، صریحاً با خداو پیامبرش مخالفت می کند. مثلاً ابن حجر که از متعصبان اهل سنت است در کتاب «الصواعق المحرقه» این حدیث را نقل می کند که: «پیامبر فرمودند بر من صلوات ناقص نفرستید. سؤال شد: صلوات ناقص چیست؟ فرمود: اینکه بگویید «اللهم صل علی محمد» و «آل» را ذکر نکنید». اما عجیب است که ابن حجر در همین جا که حدیث را نقل می کند، باز هم می گوید: قال النبی صلی الله علیه و سلم» یعنی آل را نمی آورد و علناً با دستور رسول خدا مخالفت می کند. همین کوتاهی را عیناً در صحیح مسلم هم می بینیم. نقل شده که از بعضی بزرگان اهل سنت پرسیدند: شما که این احادیث را نقل می کنید، پس چرا در صلوات «آل» را نمی گویید و نمی نویسید؟ در پاسخ گفته اند: «ما می دانیم که این احادیث، از پیامبر است و باید در صلوات «آل» هم اضافه شود. اما چون، این شعار شیعه شده، نمی خواهیم از شیعیان تبعیت کنیم»(1) .

دکتر محمد بیومی مهران در کتاب «الامامة و اهل البیت» می نویسد: «مورخان و محدثان نزدیک به اتفاقند که اهل بیت همان پیامبر و فاطمه و علی و حسنین علیهم


1- صلوات، نوری از آسمان، ص 10 و 11.

ص: 63

السلام هستند و کسانی که اهل بیت را همسران پیامبر دانسته و تکیه بر قول عکرمه می کنند قول ایشان از هفت جهت قابل خدشه است:

جهت اول: حتی آنهائیکه معتقد است به ورود همسران نبی در اهل بیت هستند همانها اعتقاد دارند که پنج تن اهل کساء احقّ هستند به اینکه اهل بیت باشند. چنانچه ابن کثیر در تفسیرش می گوید اگر بگوییم مراد فقط زنان هستند صحیح نیست. و نیز شیخ الاسلام ابن تیمیّه در «رسالة فضل اهل البیت و حقوقهم» صفحه بیستم، پس از آوردن احادیثی که نشانگر انحصار اهل بیت در پنج تن است می گوید: «سنت پیامبر (ص) ، تفسیر و بیان کتاب خداست. پس زمانی که پیامبر (ص) می فرماید: هؤلاء اهل بیتی، حتی اگر سیاق دلالت کند که مراد ازواج نبی است، باز هم ما علم پیدا می کنیم که ازواج او اگرچه از اهل بیت او هستند ولی «اهل البیت» امام علی و سیده فاطمه زهرا و حسن و حسین هستند و اینها سزاوارترند که اهل بیت او باشند زیرا صله نسب قوی تر از صله سبب می باشد».

جهت دوم: بسیاری از احادیث، خلاف این قول را ثابت می کند و در بعضی روایات، پیامبر تصریح کرده اند که عایشه و ام سلمه از اهل بیت نیستند،(1) و به ایشان اجازه ورود زیر عبا نمی دهند.

جهت سوم: مراد از اهل بیت در آیه تطهیر «اهل بیت نبوت» هستند که منحصر در یک بیت است. همان بیتی که فاطمه در آن سکونت داشته با همسر و دو پسرش اما بیتِ ازواج پیامبر واحد نبوده بلکه بیوت متعدده است که آیات قبل و بعد از آیه تطهیر به آن تصریح دارد.

جهت چهارم: سیاق را نمی شود مستمسک قرار داد زیرا عادت فصیحان و نیز مرام قرآن این است که در بین سخن به دیگری خطاب کرده و دوباره به خطاب اول باز می گردند. پس چطور آیه تطهیر از این نمونه نباشد؟


1- احادیث تصریح نبی به خروج زنان: رشفة الصادی، پاورقی ص 21.

ص: 64

جهت پنجم: اگر خطاب به زنان بود باید ضمائر بصورت عنکّن و یطهرّکن می آمد.

جهت ششم: اگر احادیث تحریم صدقه بر اهل بیت، مستمسک ورود ازواج باشد باید گفت این تحریم هم، برای ایشان اصالتاً نیست بلکه فرع بر وجود پیامبر (ص) است زیرا قبل از ازدواج، صدقه بر زنان پیامبر، حلال بوده است.

جهت هفتم: از همه مهمتر اینکه آیه تطهیر نوعی عصمت را ظاهر می کند که مختص به این خمسه کرام است یعنی پیامبر و علی و فاطمه و حسنین، زیرا غیر ایشان را نه کسی معصوم شمرده و نه خود چنین ادعایی کرده اند حتی همسران پیامبر.

پس قول کسانی که می گویند ازواج نبی از اهل بیت هستند اهمیتی ندارد و هیچ فرقه ای از مسلمانان نیست که قائل به ولایت یکی از همسران پیامبر (ص) باشد و اقتدا به ایشان را واجب بداند.»(1)

آری، مصداق اهل بیت در آیه تطهیر روشن است مگر برای کسی که غرض یا عناد داشته باشد. عبدالمنعم فرطوسی شاعر معاصر اساساً آیه را صریح در پنج تن می داند:

قالَ سبحانَهُ لِیُذْهِبَ طُهْراً کُلَّ رِجْسٍ عَنْکُمُ الهُ السَّماءِ

آیةٌ اَنْزَلَتْ صَریحاً بِطه وَ عَلِیّ وَابْنَیْهِ وَالزَّهْراء

قالَ رَبّ اِنَّهُمْ اَهلُ بَیتی حینما لَفَّهُمْ بِفَضْلِ الکِساءِ(2)

یعنی: «یکی از آیات فضائل ایشان همان است که خداوند فرمود برای طهارت شما، هر آلودگی را می زداید. آیه تطهیر آیه ای است که صریحاً درباره پیامبر و علی و دو پسرش و فاطمه می باشد و پیامبر هم آن هنگام که آنان را در زیر عبا جمع کرد


1- پایان سخن دکتر مهران از «الامامة و اهل البیت» ج 1، خلاصه صفحه 10 تا 26.
2- ملحمة اهل البیت، ص 38.

ص: 65

فرمود: خداوندا اینها اهل بیت من هستند.»

این بود دیدگاه بزرگان اهل سنت. حال برای بررسی موضوع و یافتن سرچشمه اختلاف، به قدیمی ترین تفسیر اهل سنت رجوع می کنیم تا برای خواننده روشن شود اختلاف از کجا و کی شروع شده و بر چه اساس و مبنایی استوار است.

ابن جریر طبری (م/310) در تفسیرش این چنین می نویسد: «بعضی معتقدند که آیه تطهیر درباره پنج تن نازل شده است و بعضی هم معتقدند که درباره زنان است».

آیا می دانید طبری برای توضیح این دو قول چه می کند؟ وی برای عقیده گروه اول یعنی معتقدان به اصحاب کساء 16 روایت مستند و صحیح می آورد که همگی از صحابه پیامبر است و همگی گفته اند که آیه مبارکه تطهیر در شأن پنج تن نازل شده، صحابه ای که اهل سنت همه را بدون شرط عادل می دانند و نیازی به توثیق ایشان نیست، اما برای گروه دوم یعنی معتقدان به دخول زنان پیامبر (ص) در آیه، بدون آنکه روایتی از صحابیان بیاورد صریحاً می گوید: عکرمه معتقد بوده که این آیه درباره زنان پیامبر (ص) است!(1)

باتوجه به اینکه عکرمه اولاً تابعی و ثانیاً معلوم الحال است، برای خواننده شکی باقی نمی ماند _ اگر بی غرض باشد _ که قول دوم چقدر سست و بی پایه است. اگر بنا باشد قول هر فردی، وجه تفسیری شناخته شود، نتیجه همین خواهد شد که آل عباس و آل جعفر و آل عقیل و... هم خود را از مطهرون می شمارند! اگر سخنان امثال عکرمه در تفسیرها نقل نمی شد، دیگر هارون الرشید و متوکل با آنهمه ظلم و جنایت، خود را مشمول آیه تطهیر نمی دانستند بله، متأسفانه این وجه تفسیری!!(2) از یک تابعی مغرض، در مقابل آن همه احادیث متقن از اصحاب پیامبر، اولین بار توسط طبری نوشته می شود و سپس همه مفسران عامه به تقلید از او، این قول


1- تفسیر طبری ج 22/5 تا 8.
2- الصواعق المحرقه، ص 223.

ص: 66

سخیف را می آورند و به آن اعتماد می کنند.!(1)

براستی علت این همه تلاش تعصب آمیز برای پنهان کردن حقیقت چیست؟ آیة الله جوادی آملی می نویسد: «عمده تلاش علما و مفسران اهل سنت برای داخل کردن همسران پیامبر (ص) در آیه تطهیر بدان منظور است که توجیهی برای اقدامات ناپسند عایشه در راه اندازی فتنه جمل، پیدا کنند. چنانکه آلوسی مفسر بزرگ اهل سنت تلاش می کند تا با وارونه کردن و نادیده گرفتن حقایق تاریخی، که در کتب اهل سنت آمده اثبات کند عایشه اشتباهی مرتکب نشده است، لیکن این تلاش ها ثمری ندارد زیرا حرکات خود عایشه و اعترافات او نشان می دهد که خودش رادر به راه انداختن جنگ جمل مقصر می دانست. این اظهار تأسف ها و گریه های عایشه همه به این علت است که وی روزی با استفاده ناصحیح از عنوان «ام المؤمنین» سوار بر شتر سرخ مو شد و مقابل وصیّ رسول خدا ایستاد و باعث کشته شدن جمع کثیری از مسلمانان گردید که تعداد آنها بین ده هزار تا 25 هزار نفر ذکر شده است.»(2)

5. خلاصه و نتیجه گیری

برای بررسی و جمع مطالب گذشته لازم است از 5 بُعد آیه را مورد مطالعه قرار دهیم:

1) آیا بعد از نزول آیه، مانند دیگر آیات، از رسول اکرم (ص) در توضیح آن نصّ و کلام صریحی رسیده که مشخص کند آیه در شأن چه کسانی است یا نه؟

2) آیا از خود زنان پیامبر که طبق ادعای عکرمه و دیگران، مصداق آیه هستند،


1- برای اطلاع از 16 نفر صحابیانی که احادیث مزبور رانقل کرده اند و نیز نام 300 نفر از تابعین و علمای عامه که راوی آن احادیث هستند رجوع کنید به کتاب فاطمه زهرا اثر علامه امینی، تعلیق شماره یک صص 387 تا 511 که مقدمه و پاورقی و تعلیقات این کتاب از فرزند آن فقید، دکتر محمد امینی نجفی می باشد.
2- تجلی ولایت در آیه تطهیر، صص 168-173، از قول تفسیر طبری، عقدالفرید، طبقات الکبری.

ص: 67

چنین ادعایی وجود دارد که آیه تطهیر در شأن ماست یابالعکس، مخالف این را گفته اند؟

3) آیا علی (ع) و فاطمه (س) و اولاد او که مصداق اصلی آیه هستند ادعا کرده اند که آیه در شأن ماست و در مقام احتجاج و مُناشده برآمده اند؟

4) آیا از صحابه و تابعان حدیث معتبری درباره مصداق آیه تطهیر رسیده است یا نه؟

5) دیدگاه رجال تفسیر و حدیث در این باره چیست؟ آیا در مقابل پیروان سیاق، کسی هست که بگوید چون نص وجود دارد باید تابع نص شویم؟

حالا این پنج بُعد را بطور خلاصه مورد توجه قرار می دهیم:

امّا مورد اول: که آیا پیامبر (ص) مشخص فرموده اند یا نه؟ در شأن نزول آیه روایات متواتری هست که حاکی از نزول آیه در خانه ام سلمه می باشد و پیامبر (ص) مصادیق آیه را مشخص فرموده اند، و نیز روایات بسیاری که نشان می دهد بعد از نزول آیه از پیامبر (ص) پرسیدند آیه در شأن کیست؟ حضرت فرمودند: در شأن من و علی و فاطمه و حسنین.(1)

علاوه بر بیان گفتاری، پیامبر (ص) به صورت عملی هم مصداق آیه را نشان داده یعنی مدت 6 یا 9 ماه به خانه صدیقه طاهره می آمد و می فرمود: السَّلامُ عَلَیْکُم یا اَهل البَیْتِ اِنَّما یُریدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الَبْتِ وَیُطَهِّرِکُمْ تَطْهیراً.

منظور پیامبر (ص) از این عمل آن بوده که به فرض، کسی سخنان حضرتش را نشنیده، ولی با دیدن این صحنه، دیگر شکی برای او باقی نماند.

اما مورد دوم: که آیا خود زنان پیامبر (ص) ادعایی در این زمینه کرده اند یا نه؟ علاوه بر آنکه هیچکدام ادعا نکرده اند پاک و مطهرند و داخل در آیه تطهیرند، حتی از بعضی ایشان احادیث مربوط به کساء نقل شده، مثلاً ام سلمه که بعد از خدیجه


1- تفسیر طبری، شواهد التنزیل، الصواعق المحرقه، تفسیر ابن کثیر، در المنثور و... که قبلاً ذکر شد.

ص: 68

سرآمد زنان پیامبر (ص) است و نیز عایشه نقل کرده اند که آیه تطهیر در شأن پنج تن می باشد، و نیز در روایتی ام سلمه اقرار می کند که من مورد خطاب آیه نیستم!(1) به قول علامه امینی بسیار واضح است که اگر آیه در شأن زنان پیامبر (ص) بود عایشه آنرا بر پیشانی جمل می نوشت و غوغایی بر ضد علی (ع) بپا می کرد و حال آنکه هیچ یک از همسران، چنین ادعایی نداشته اند و نباید هم می کردند زیرا بعضی از آنان چنان در معاصی و گناه غرق بودند که باید مجسمه خطا و معصیت شمرده شوند نه نمونه ای از انسان معصوم.(2)

اما مورد سوم: که آیا علی و فاطمه و اولاد (ع) ادعایی در این زمینه کرده اند یا نه؟ آری، ایشان ضمن برشمردن مناقب و فضائل خود به آیه استناد کرده اند مثلاً امیرالمؤمنین در روز شوری به آیه تطهیر احتجاج کرده، فرمود آیا آیه تطهیر در مورد ما نیست؟ تمام صحابه ای که در آنجا حضور داشتند عرض کردند بله(3) .

اما مورد چهارم: که نظر صحابه و تابعان چیست؟ باید گفت تمام صحابه و تابعین در این مطلب هم سخن هستند که آیه تطهیر در شأن 5 تن است فقط عکرمه مخالفت کرده که دلیل آن هم روشن است و به آن خواهیم پرداخت. البته احادیث دیگری از قول مقاتل و ابن عباس نقل شده اما منشأ همه، همان عکرمه است که در دشمنی او با اهل بیت شکی نیست. اینکه این گونه سخنان ناروا و اقوال مردود را به اشخاصی چون ابن عباس و سعید بن جبیر نسبت می دهند استبعادی ندارد و امر تازه ای هم نیست، زیرا شخصی چون عکرمه که می خواهد به پشتیبانی حکومت وقت، با پیامبر و همه صحابه و بزرگان به مقابله برخیزد، می داند که سخن او مورد


1- تقسیر ابن کثیر ذیل آیه.
2- فاطمه زهرا(س) ، ص 59.
3- مناقب خوارزمی ص 224. دیگر احتجاجات ائمه را علاوه بر کتاب مذکور، در مستدرک حاکم، ج 3/172؛ کفایة الطالب، گنجی شافعی ص 32: ینابیع الموده، محب الدین طبری، ص 108؛ تفسیر طبری، ج 22/7؛ الفصول المهمه، ص 138 به بعد؛ شواهد التنزیل، حسکانی، ج 2 ج 649 ببینید.

ص: 69

قبول قرار نمی گیرد چون شخصیت خوبی ندارد. لذا به بزرگانی که نزد مردم محترم هستند نسبت دروغ می دهد، و این امر در جریان جعل حدیث، بسیار شایع و عادی است.

اما مورد پنجم: که دیدگاه رجال تفسیر و حدیث چیست؟

علماء علم رجال و علم تفسیر و علم حدیث پس از بررسی روایات متعدد، هم عقیده اند که سخن عکرمه اعتبار ندارد. ابن حجر هیثمی می گوید: «اکثر مفسرین معتقدند که آیه تطهیر در شأن علی و فاطمه و حسن و حسین نازل شده به دلیل اینکه ضمیر در «عنکم» و «یطهرکم» مذکر است.(1)

طبری هم که قول او مستمسک همه علماء بعدی شده است می گوید: «من معتقدم که «آل محمد (ع) » همان کسانی هستند که امورشان به پیامبر (ص) باز می گرد. هر کس که شدیدتر و کامل تر به پیامبر پیوستگی داشته باشد همو آل است، و شکی نیست که فاطمه و علی و حسن و حسین، تعلقشان به رسول الله از همه شدیدتر بوده و این مطلب از جهت کثرت نقل، نزدیک به تواتر است پس واجب می شود که ایشان آل باشند.(2)

جالب توجه است که علمای اهل سنت اگرچه در مقام بحث در مصداق آیه تطهیر «تشکیک» می کنند،(3) ولی خودشان در مواضع دیگر ادعای خود را فراموش کرده و از «اهل بیت» جز «خمسه طیبه» کسی را اراده نمی کنند. نمونه این مطلب در همه کتب تاریخ و شعر و رجال بسیار است. مثلاً ذهبی آنجا که درباره سید حمیری شاعر بزرگوار شیعه سخن می گوید، مذهب سید را تخطئه کرده و او را «رافضی سرسخت» معرفی می کند و بعد می نویسد: سید مدائح بدیعی در «اهل بیت» دارد.(4) آری، مصداق «اهل بیت» برای او و همگان بقدری روشن است که نیاز به


1- الصواعق المحرقه، ص 220.
2- الغدیر، ج 2/310.
3- برای اطلاع از اقوال علمای عامه درباره آیه تطهیر رجوع کنید به رشفة الصادی، ص 40 پاورقی.
4- سیر اعلام النبلاء، ج 8/44.

ص: 70

تصریح ندارد و همه می دانند که هر جا اهل بیت بصورت مطلق بیاید، مراد 5 تن آل عبا می باشند.

به هر حال برای هر شخص سلیم الذهنی روشن است که مصداق آیه تطهیر زنان پیامبر (ص) نمی توانند باشند و اگر کسی ادعای ورود زنان به آیه را داشته باشد باید به سه مشکل عمده پاسخ گوید:

مشکل اول: اگر سیاق را تکیه گاه قرار دهد باید نص را زیر پا بگذارد. درست است که وحدت سیاق از قرینه های مهم در فهم آیات است اما به شرطی که اولاً وحدت سیاق ثابت شود ثانیاً نصوص قطعی با سیاق مخالفت نکند. وحدت سیاق در آیه مبارکه تطهیر ثابت نیست زیرا روایات متعدد نشان می دهد که این آیه در یک واقعه خاص نازل شده و حتی در بین 70 روایت، یک روایت هم وجود ندارد که ادعا کند این آیه به دنبال آیات همسران نزول یافته است. حتی آنها هم که معتقدند آیه تطهیر مختص زنان رسول خدا (ص) است، نگفته اند که حتماً در ضمن آیات قبلی نازل شده است. به نظر می رسد این آیه به دستور رسول خدا (ص) اینجا قرار گرفته است.(1) پس روشن شد که سیاق نمی تواند دلیل محکمی باشد و از آنجا که نصوص محکم با این سیاق معارض است، بهانه قرار دادن سیاق، اجتهاد در مقابل نص است و چنین اجتهادی برای مسلمانان نه حلال است و نه جائز.

نکته مهم دیگر اینست که اگر کسی واقعاً به سیاق تکیه دارد باید به آیات قبل توجه کند که در آیه 28 اصلاً مخاطب، نبی اکرم (ص) است و می فرماید: «یا اَیُهّا النَّبِیُقُلْ لِاَزْواجِکَ اِنْ کُنْتُّنَ تُرِدْنَ الحَیْوةَ الدُّنیا...» و نیز «اِنْ کُنْتُنَّ تُرِدْنَ اللّهَ وَ رَسولَهُ...»(2) مشاهده نمایید که مخاطب اساساً پیامبر (ص) است. بعد از این دو آیه، التفات شده به همسران و می فرماید: «یا نِساءَ النَبّیِ مَنْ یَأتِ مَنْکُنَّ فاحِشَةً


1- البته این دیدگاه، که بعد از رحلت اینجا قرار گرفته، مستلزم تحریف جابجایی قرآن بوده و قابل اعتماد نیست. المیزان، ج 16/330.
2- سوره احزاب آیه 28 و 29.

ص: 71

مُبَیِنَّةٌ...»(1) پس هیچ استبعادی ندارد که خطاب، دوباره به پیامبر (ص) برگردد و ضمیر، مذکر شود. سید عبدالحسین شرف الدین گوید: «آنچه را ایشان دستاویز خود بعنوان سیاق قرار داده اند صرفاً آشفته سازی و ایجاد گمراهی است اگرچه صاحب «نوادرالاصول» و دیگر دشمنان آل رسول، در ساختن و پرداختن این مطلب، سخن به درازا کشانده اند و از هیچ کوششی فروگذار نکرده اند، لیکن مَثَلِ ایشان در این عمل، مثل عنکبوت است که برای خود خانه ای تنیده ولی سست ترین خانه هاست.(2)

مشکل دوم: آنان که معتقد به دخول همسران در آیه مبارکه هستند با مسئله ضمائر هم بطور جدی درگیرند و جوابهای متضادی می دهند. گاه گویند به اعتبار وجود پیامبر (ص) ضمائر آیه تطهیر مذکر آمده و گاه گویند به اعتبار مذکر بودن اهل، و دلائلی هم می آورند.

اگر در خطاب آیه، طبق ق.ل آنها، پیامبر (ص) هم داخل باشد، پس مسئله مشکل تر می شود، زیرا پیامبر (ص) هم مأمور به نشستن در خانه و ترک تبرج جاهلی و... شده است!! و فساد مطلب آشکار است.

اما در مورد مذکر بودن اهل، باید گفت این توجیه در صورتی صحیح است که ارجاع ضمیر مؤنث به «اهل» غلط باشد در حالی که اهل کلمه ای است که هم ضمیرمذکر و هم مؤنث به آن برمی گردد. زمخشری ذیل آیه 75 سوره نساء می گوید «اگر به جای هذهِ القَریةِ الظّالِمِ اَهْلُها می فرمود الظّالِمةُ اَهْلُها جایز بود زیرا حالت مذکر و مؤنث برای کلمه «اهل» یکسان است.»(3) پس اگر مراد، زنان رسول خدا بودند عنکن و یطهرکن صحیح بود.

بنابراین مذکر بودن ضمائر به تبعیت از «اهل» نیست بلکه عامل دیگری دارد که


1- سوره احزاب آیه 30.
2- الکلمة الغراء فی تفضیل الزهراء، ص 63.
3- کشاف، ج 1/535.

ص: 72

همان تغییر مخاطبان است.

مشکل سوم: معتقدان به مطلب مزبور با مشکل لحن آیه هم مواجه هستند. هرکس اندک تأملی در آیات حول آیه تطهیر بنماید متوجه می شود که در آیات قبلی خداوند با لحنی عتاب آمیز با زنان پیامبر (ص) سخن می گوید و در مقام تهدید و سرزنش آنهاست و وعده عذاب دو برابر می دهد، و مسئله شأن نزول براحتی این ادعا را ثابت می کند. زیرا چنانچه در همه تفاسیر شیعه و سنی آمده، بعضی از زنان پیامبر (ص) برای امور مادی با ایشان مشاجره کردند، پیامبر (ص) مدتی از آنان کناره گیری فرموده و سپس با این آیات، به سوی ایشان بازگشت نمودند. لذا لحن عتاب در آیات مزبور کاملاً مشهود است. اما بالعکس در آیه مبارکه تطهیر خداوند با گروه خاصی صحبت می کند و در مقام مدح و ستایش است نه عتاب. لحنی که حاکی از عنایت و محبت است نه سرزنش. پس چگونه می توان مخاطب را یکی دانست! ارجاع این دو نوع خطاب به یک موضوع، کاملاً بی ذوقی است.(1)

در جمع شاید بتوان گفت که ابتدا خداوند با رسولش شروع به سخن کرده و فرموده به همسرانت بگو اگر مال دنیا می خواهید بیایید تا به شما بدهم و رهایتان سازم و بدانید اگر بر آزار پیامبر (ص) باقی بمانید خدا زنان بهتری نصیب او خواهد کرد.(2) ولی اگر خواستار خدا و رسول هستید اجر عظیم در انتظار شماست. حال چون لحن خطاب، عتاب آمیزتر می شود دیگر پروردگار عالم مستقیماً به زنان رسول خدا (ص) التفات کرده و با ایشان از فاحشه مبنیه و عذاب مضاعف و... صحبت می کند زیرا نمی خواهد با این لحن غضب آلود، به محبوبش رسول اکرم رو کند. آنگاه خداوند برای آنکه اولاً یک الگوی پاک و مطهر به همسران پیامبر (ص) ارائه دهد تا به آن اسو اقتدا کنند و ثانیاً از رسولش دلجویی کرده نشان دهد حساب او و


1- منشور جاوید، جعفر سبحانی، ج 5/317، به نقل از نگاهی نو به آیه تطهیر، ص 108.
2- سوره تحریم آیه 5.

ص: 73

خاندان پاکش از بقیه جداست و این تهدید و سرزنشها مربوط به ایشان نمی شود، آیه تطهیر را نازل می فرماید.

اگر صحنه ابلاغ آیات را مجسم کنید چنین است که گویا پیامبر (ص) بعد از حدود یک ماه کناره گیری به مدینه برگشته و در جایی مشرف بر خانه هایش بطوری که همه همسران بشنوند ایستاده و آیات عتاب آمیز را می خواند. مردم هم گوش می کنند، اما در بین این حجرات و خانه ها، یک خانه ای هست که حسابش جداست و از بهترین خانه هایی است که خداوند اجازه داده، نامش در آن ذکر شود. در ذهن مردم شبهه می شود که آیا روی سخن پیامبر (ص) با همه این خانه هاست؟ یا نه؟ پیامبر (ص) جواب سؤال مقدر ایشان رااینچنین می دهد. رو به آن خانه کرده می فرماید: نه چنین گمان نکنید ای اهل بیت من، که شما هم مخاطب آن آیات هستید! نه، شما فرق می کنید، زیرا: اِنَّما یُریدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُم الرِجّسَ اَهْل َ البَیْتِ وَ یُطَهَّرَکُمْ تَطْهیرا، اصلاً خدا شما را پاک و پاکیزه گردانیده و هیچ رجسی به شما راه ندارد، آنگاه بعد از رفع شبهه و جواب سؤال احتمالی، مجدداً به سرزنش و نصیحت همسران ادامه می دهد.

دکتر محمدبیومی مهران در کتابش «الامامة و اهل البیت» پس از بحث از روایات اثبات می کند که اهل بیت همان پنج تن آل عبا هستند و می نویسد: «این رأی بسیاری از صحابه و نیز مفسران و محدثان است مانند فخر رازی، زمخشری، قرطبی، شوکانی، طبری، سیوطی، عسقلانی، حاکم نیشابوری، ذهبی، احمد بن حنبل و... این رأی بهترین آراء در آیه مزبور است.» وی در تأیید این رأی سه دلیل، غیر از دلائلی که تاکنون آوردیم، می آورد و می نویسد:

دلیل اول: مسلم در صحیح نقل کرده که «معاویه، سعد بن ابی وقاص را خواست و به او گفت چرا سبّ ابوتراب نمی کنی؟ سعد گفت: برای اینکه سه چیز از پیامبر درباره او شنیدم که اگر یکی از آنها درباره من بود، از شتران سرخ مو بیشتر دوست داشتم. یکی آنکه در غزوه تبوک شنیدم رسول خدا آن هنگام که علی از ماندن در

ص: 74

مدینه ناراحت بود به وی فرمود آیا راضی نمی شوی که نسبت به من مثل هارون به موسی باشی؟ دوم آنکه در روز خیبر شنیدم پیامبر (ص) درباره علی فرمود: فردا پرچم را به دست کسی خواهم داد که خدا و رسول را دوست دارد و خدا ورسول هم او را دوست دارند. سوم آنکه در روز مباهله که آیه قل تعالوا ندع... نازل شد. پیامبر (ص) ، علی و فاطمه و حسنین را خواست و گفت اللهم هؤلاء اهل بیتی». حدیث مذکور را در ماجرای مباهله، ترمذی در صحیح و حاکم در مستدرک و بیهقی در سنن عیناً آورده اند. زمخشری هم می گوید «قوی تر از این دلیل، دلیلی بر فضیلت اصحاب کساء یعنی فاطمه و علی و حسنین نیست که پیامبر بعد از نزول آیه مباهله ایشان را طلبید و...» پس معلوم می شود مراد از آیه اولاد فاطمه هستند که ابناء پیامبر نامیده شده اند و تنها ایشان ذریه رسول خدا می باشند.

دلیل دوم: فرقه های مسلمانان اگر چه در بسیاری موارد اختلاف دارند ولی در این امر متفّقند که نَسَبِ شریف نبوی منحصر در ابناء فاطمه است و پیامبر (ص) را جز اولاد او ذریه ای نیست. پس بنی عقیل و بنی جعفر و بنی عباس اگرچه از بنی هاشم هستند ولی «اهل بیت» نیستند. از این بالاتر، حتی پسران دیگر علی (ع) که از نسل فاطمه نبودند، ایشان هم اهل بیت نیستند زیرا نسب آنان به پیامبر (ص) نمی رسد.

دلیل سوم: القاب «شریف» و «سید» تنها به کسانی اطلاق می شود که از طرف پدر، به حسن(ع) یا حسین (ع) منتهی شوند و اگر کسی این لقب ها را به غیر ایشان بدهد خطا کرده، زیرا شرف حسنین، علاوه بر «شرافت پدری» مضاعف شده و از سیده نساء عالمین و بضعة رسول فاطمه زهرا هم مدد گرفته است و امام حسن و امام حسین به تبع مادر، بضعه پیامبرند.»(1)


1- پایان سخن دکتر مهران، الامامة واهل البیت، ج 1/17.

ص: 75

6. چگونگی تعمیم آیه تطهیر به معصومان دیگر

پس از روشن شدن بحث باید به یک سؤال مهم پاسخ دهیم و آن اینکه اگر اهل بیت منحصر در پنج تن اصحاب کساء هستند، چنانچه ثابت شده، پس چرا بقیه ائمه را نیز پاک و مطهر دانسته و از اهل بیت می شماریم؟ باید گفت مطهران در موقع نزول آیه تطهیر، همین پنج نفر بوده اند و بس! اما بزرگ این افراد پاک و معصوم، یعنی پیامبر (ص) اشخاص دیگری را هم با نام و تعداد مشخص، مشمول آیه تطهیر شمرده و از ا«اهل بیت» به حساب آورده اند، و وقتی عصمت رسول خدا (ص) ثابت شده، دروغ در کلامشان راهی ندارد. البته احادیث در این باره بسیار است که پیامبر (ص) همه امامان و جانشینان خود را نام برده و از اهل بیت برشمرده اند. مثلاً درباره امام زمان عج می فرمایند:... تا اینکه مردی از اهل بیت زمین را پر از قسط و عدل کند بعد از آنکه پر از ستم شده باشد، و یا فرموده: مهدی از اهل بیت من است.(1)

ما، در این کوتاه نوشته بر آن نبودیم که همه اقوال را از همه جوانب بررسی کنیم اما به اجمال روشن شد که چگونه بعضی با کنیه و عناد به دشمنی با رسول الله و آل رسول برخاسته اند، و این مطلب نه تازگی دارد و نه منحصر در آیه تطهیر است ولیکن چون این آیه با رهبری آینده مسلمانان ارتباط مستقیم داشته و فضیلتی بس عظیم را برای امیرالمؤمنین(ع) و فرزندان او اثبات کرده که به مذاق دستگاه خلافت خوش نمی آید، لذا بیشتر مورد حمله قرار گرفته است. دراین باره ابن حجر هیثمی می گوید: این آیه منبع فضائل اهل بیت نبوی است زیرا با لفظ انما آغاز شده که افاده حصر می کند، حصر اراده خداوند را در منزه کردن ایشان از هرگونه رجس... و اینکه در بعضی روایات آمده که آتش جهنم برایشان حرام است، از فوائد این تطهیر می باشد.(2)


1- تفصیل مطلب را در الفصول المهمة، ص 282 و کشف الغمة ج 1 صص 74 تا 81 ببینید.
2- الصواعق المحرقه، ص 223.

ص: 76

7. نگاهی به شخصیت عکرمه و بررسی حدیث او

اشاره

در پایان این فصل لازم است حدیث عکرمه(1) را که مستمسک علماء اهل سنت برای ورود همسران پیامبر به آیه تطهیر می باشد از دو جهت سند و متن مورد بررسی قرار دهیم.

7-1- کاوشی در سند حدیث:

برای رد حدیث کافی است عکرمه را بشناسیم اگرچه مشهورتر از آن است که گفته شود. ابو عبدالله عکرمه بربری متولد سال 25 و متوفای سال 105، از خوارج حدیث ساز در عهد تابعین می باشد که این عصر، دوره رشد و گسترش احادیث جعلی است. در بسیاری از روایات تصریح شده که عکرمه به اهل بیت بغض داشته و نسبت به آداب اسلامی بی توجه بوده، مثلاً بطور ناشایستی نماز می خوانده و یا نردبازی می کرده و به غنا گوش می داده است. تمامی اکابر اهل سنت مثل ابن حجر، ذهبی، ابن عماد حنبلی، ابن عساکر، ابن ابی الحدید و... معتقدند که او خارجی بوده بعلاوه از تبلیغ کنندگان مؤثر فرقه خوارج است و مروج آنان در آفریقا می باشد. در خارجی بودن او شکی نیست اما در اینکه پیرو کدام فرقه از خوارج بوده اختلاف نظر است که آیا از خوارج اباضی است یا حروری یابَیهَسی.

عکرمه به قدری دروغ گو بوده که می گویند صبح یک حدیث می گفت و شب ضد آن را! ولی برای آنکه سخنان خود را به کرسی قبول بنشاند، چنانچه مرام همه دروغگویان چنین است، اقوال خود را به صحابه مخصوصاً ابن عباس نسبت می داد. تعجب اینجاست که با وجودی که عکرمه از سوی صحابه و تابعین و بزرگان علمای اهل سنت جرح شده و او را به اشاعه کذب متهم کرده اند ولی باز هم


1- مشابه حدیث عکرمه از عروة بن زبیر و مقاتل هم نقل شده که دست کمی از عکرمه ندارند. رجوع کنید به اهل البیت فی آیه التطهیر، صص 158 تا 166.

ص: 77

روایات او در تمام کتب تفسیری اهل سنت یافت می شود و جای تأسف است بخاری صاحب صحیح که کتابش را همتای قرآن می شمارند در صحیح خود از عکرمه وناصبیان دیگر نقل روایت کرده و می گوید در میان ما محدثان کسی نیست که به احادیث عکرمه استناد نکند!! از همه شگفت تر این که عکرمه در بسیاری موارد خودش اقرار به دروغگویی کرده ولی باز هم...!

عکرمه غلام عبدالله بن عباس بود و آن قدر به ارباب خود دروغ بست که به این امر شهرت یافت بطوری که سعید بن مسیّب به غلام خود می گفت: تو مانند عکرمه که به ابن عباس دروغ می بندد به من نسبت های دروغ نده! و عبدالله بن عمر هم به غلام خود همین توصیه را کرده است. پسر ارباب عکرمه یعنی علی بن عبدالله بن عباس را دیدند که عکرمه را به درِ طویله یا به روایتی درِ مستراح! بسته است. به او گفتند: با غلام خود اینطور رفتار می کنید؟ علی پسر ابن عباس جواب داد آری، این خبیث به پدرم دروغ نسبت می دهد.

در تدیّن او نقل شده که می گفت: دوست دارم سلاحی داشتم تا همه کسانی را که به حج حاضر شده اند از چپ و راست می کشتم! بر درِ مسجد می ایستاد و می گفت همه اینها کافرند! زیرا او خارجی بوده اعتقاد به کفر همه مسلمانان جز خوارج داشت! ابن سیرین و یحیی بن سعید انصاری می گفتند عکرمه کذاب است. مالک بن انس رئیس فرقه مالکیه روایت او را صحیح نمی دانست و دوست نداشت در محضر او از عکرمه سخن بگویند. عکرمه و کُثَیّر، شاعر شیعه در یک روز از دنیا رفتند. مردم بر جنازه شاعر حاضر شدند اما جنازه عکرمه را واگذاردند. هرکس شرح حال او را نوشته مانند یاقوت در معجم الادباء، عسقلانی در فتح الباری، ابن خلکان در وفیات الاعیان، شهرستانی در ملل و نحل، ذهبی در سیر اعلام النبلاء و میزان الاعتدال، ابن عساکر در تاریخ، ابن سعد در طبقات الکبری(1) و... همه و همه


1- برای آشنایی با عکرمه و مقاتل و منابع سخنان فوق از کتب اهل سنت، رجوع کنید به فاطمه زهرا، تعلیق شماره 3، صص 523 تا 550؛ الکلمة الغراء فی تفضیل الزهراء، صص 57 تا 63؛ معجم الادباء، جزء 12 صص 181 تا 190؛ اهل البیت فی آیة التطهیر، صص 162 تا 165.

ص: 78

کم و بیش سخنان بالا را نقل کرده اند. حال هر شخص منصفی باید قضاوت کند که آیا صحیح است قول چنین بزرگواری وجه تفسیری شناخته شود؟ و در مقابل نصّ صریح پیامبر (ص) و روایات صحابه قرار گیرد؟

7-2- کاوشی در متن حدیث

بررسی متن حدیث از جهت فقه الحدیثی نیز روشنگر است و نشان می دهد حتی اگر راوی حدیث شخصی راستگو هم می بود، باز هم باید این حدیث ترک شود.در حدیث عکرمه آمده: او در بازارها فریاد می زد که: آیه تطهیر درباره زنان پیامبر (ص) است و من حاضرم در این باره مباهله کنم!

فرض می کنیم که راوی، معروف به دروغ و نیز دشمنی با امیرالمؤمنین و اهل بیت پیامبر علیهم السلام نبوده و از خوارج هم نبوده و اما در خود حدیث می توان به این نکات توجه کرد:(1)

نکته اول: نزول آیه در 5 تن اهل بیت، به قدری شایع و مشهور بوده که عکرمه برای مخالفت با آن، به هر وسیله ای متمسک شده حتی فریاد زدن و دعوت به مباهله!

نکته دوم: عکرمه برای اثبات ادعای خود مبنی بر نزول آیه درباره ازواج پیامبر (ص) ، علی رغم اصرار شدیدش، هیچ دلیل قانع کننده ای نداشته و فقط با فریاد زدن و تهدید کردن می خواسته باعث تزلزل یقین مردم شود. زیرا شنونده با خود می گفت: حتماً این شخص راست می گوید و به همین سبب حاضر است با دعوت به مباهله، جانش را از دست بدهد و اگر به سخن خود یقین نداشت هرگز دعوت به مباهله نمی کرد!


1- خلاصه ای از اهل البیت فی آیة التطهیر ص 173 و 174.

ص: 79

نکته سوم: توجه به سیاستِ ستمگرانه وقت، و جهت گیریِ سیاستمداران نیز مهم است. عکرمه در بازار راه می رود و فریاد می زند و دعوت به مباهله می کند. اما آیا دیگران که با او هم عقیده نبودند، آنها هم می توانستند به همین راحتی و آزادانه، برای اثبات عقایدشان در بازارها فریاد بزنند!؟

نکته چهارم: این کارِ عکرمه به نکته بسیار مهمی در جایگاه آیه تطهیر اشاره دارد و آن اینکه رقیبان و دشمنان اهل بیت، در پذیرش آیه تطهیر و معنای واقعی آن، احساس خطر بزرگی می کردند. یعنی آیا اگر طهارت پنج تن به موجب آیه تطهیر اثبات می شد، دیگر مردم به افضلیت و یا به خلافت غیر ایشان راضی می شدند؟ و یا علی (ع) که به موجب آیه تطهیر از هر گناهی مبرا شده، اگر ادعای جانشینی بلافصل پیامبر (ص) را بکند، می توان گفت که «راست» نمی گوید؟! پس باید معنای آیه را از اصل مخدوش می نمودند.

چنانچه درباره علت مخالفت خودِ عکرمه هم به همین اصل اشاره شده که چون او خارجی بوده و خوارج، معتقد به کفر امیرالمؤمنین (ع) هستند لذا اگر می خواست معنای واقعی آیه را قبول کند باید عصمت علی (ع) را می پذیرفت و قائل به رهبری حضرتش می شد و تمام عقاید باطل خود را کنار می گذاشت.

آنچه ذکر شد برای سقوط حدیث جعلی عکرمه در بحث آیه تطهیر کافی است. به قول سید عبدالحسین شرف الدین: از کسانی که کینه و حسد و خارجی بودن و ناصبی بودن در وجودشان هست، سخنانی جز این قبیل، انتظار نمی رود و تعجبی ندارد، بلکه تعجب از کسانی است که به اینان اعتماد می کنند، در حالی که چهره واقعی آنها را می شناسند.(1)


1- الکلمة الغراء فی تفضیل الزهراء، ص 63.

ص: 80

ص: 81

فصل دوم: بررسی شعر شاعران عرب پیرامون آیه تطهیر

اشاره

1. نگرشی بر پیشینه و جایگاه رفیع شعر

2. تطهیریه های قرن دوم تا عصر حدیث توأم با شرح حال شاعران

ص: 82

ص: 83

1. نگرشی بر پیشینه و جایگاه رفیع شعر

در هر فرهنگ و تمدن و اجتماع انسانی، ادبیات و خصوصاً شعر، آینه تاریخ آن جامعه است، زیرا شاعران از محیط اطراف خود تأثیر پذیرفته و به کمک استعداد و موهبت درونی، ابیاتی می آفرینند که با وجود بی زبانی، ویژگی های مردم عصر خود، و شرایط اجتماعی و فرهنگی محیطشان را بیان کرده به تصویر می کشد. بنابراین، شعر علاوه بر آنکه نشانگر فضای حاکم بر روزگار شاعر است و از این رو، به لحاظ تاریخی بسیار سودمند می باشد، همچنین نشانگر موضع شاعران در مقابل حوادث است.

اما در بین اعراب، به ویژه در عصر جاهلیت،(1) شعر از ارکان اجتماعی ایشان بوده لذا این عبارت معروف شده که «شعر دیوان عرب است». «ایام عرب در عصر جاهلی، مصدر عظیمی از مصادر تاریخی و سرچشمه زلالی از منابع ادب است زیرا


1- لازم به ذکر است که جاهلیت، از جهل در مقابل علم نیست، بلکه از جهل در مقابل حلم است زیرا اعراب آن روز سهم بسزایی در علوم مختلف همچون طب و فلک و انساب و دامپزشکی و... داشتند. لذا مراد از جاهلیت، نادانی است که به آشوب و شیوع گمراهی و عبادت بت ها و قتل و غارت و... منتهی می شود. همچنین در محدود کردنِ عصر جاهلی به زمان قبل از اسلام هم تساهل صورت گرفته، زیرا جاهلیت به آن معنا، تا مدت ها بعد هم وجود داشت، تا اینکه تعلیمات اسلامی کاملاً منتشر شد. (تاریخ الادب العربی، ج 1/73؛ تاریخ الادب العربی فی الجاهلیة و صدرالاسلام، ص 14، تاریخ ادبیات عرب، ج 1/45. )

ص: 84

شعرها و نیز نثرهایی از آن زمان روایت شده که با عصر خود، ارتباط تام دارد».(1) قبل از آمدن اسلام، شاعر سرور قبیله بوده و قبیله بدون شاعر، سرافکنده و شرمنده می شد. «اگر شاعری در قبیله ای بوجود آمده و به نبوغ می رسید، مردم جشن و پایکوبی به راه انداخته و افراد دیگر قبائل، برای عرض تهنیت به سوی ایشان می آمدند»(2) ، زیرا شعر میراث آنها را حفظ و مقامشان را بلند و دشمن را هراسان می ساخت و چون مردم نیاز به شعر داشتند، شاعر بسیار عزیز بود. شاعر تأثیری می گذاشت که دیگران، حتی با شمشیر هم نمی توانستند بگذارند. شعر جاهلی در نجد و حجاز و دیگر سرزمینهای پیوسته به آن دو، رشد کرد و بادیه، همچون مدرسه ای شاعران را پرورش می داد. بادیه مهبط شعر بود. احساس را رقیق کرده و دل را صفا می بخشید. شعر در آن جایگاهی بلند و مقامی رفیع داشته تأثیری بسزا می گذاشت.

«شعر ترجمان احساسات افراد و زبان قبیله و طومار اخبار گذشته و سرگذشت نیاکان بود. اعراب معتقد بودند که هر شاعری را شیطانی است که شعرش را به او الهام می کند. شاعر را در اجتماع منزلتی والا بود و به قول نولد که: «شاعر، پیامبر قبیله و پیشوای آن، در زمان صلح، و قهرمان آن، در زمان جنگ بود، به فرمان او خیمه ها برپا کرده، توقف می نمودند و یا کوچ می گردند،» مقام شاعر برتر از خطیب و تأثیرش بیشتر بود زیرا شعر بیشتر از نثر در خاطره ها جا می گیرد و بر زبان، آسانتر است. شاعر گاه از رئیس قبیله هم بالاتر می رفت و قبیله در پرتو الهام او، راه صواب را می یافت. در مشکلات قضایی یا اجتماعی، مردم دست به دامن شاعر می زدند. سخنش بالاتر از هر سخنی و گفتارش از نوک نیزه گدازنده تر و حکمش از حکم شرع نافذتر بود.»(3)


1- ایام العرب فی الجاهلیة، مقدمه.
2- تاریخ الادب العربی، ج 1/75.
3- تاریخ ادبیات زبان عربی، حناالفاخوری ص 40.

ص: 85

به سبب همین تأثیر عظیم شعر و شاعر در نفوس مردم بود که مشرکان با مشاهده تأثیر شگرف قرآن در مردم، به پیامبر (ص) نسبت «شاعر بودن» و به قرآن، نسبت «شعر» دادند و به سبب همین اطاعت مردم از شاعر است که قرآن کریم در آیه: «الُّشعَراءُ یَتَّبِعُهُمْ الغاوونَ»(1) شاعران را متبوع و مورد اطاعت گمراهان به حساب آورده است. حتی اهمیت شاعر به اندازه ای بود که ملوک و امرا از شأن و نفوذ شاعران سود می جسته و با تشویق و صله های متعدد، آنها را به دربار خویش می خواندند و حتی گاهی بر سر تصاحب یک شاعر، بین دو امیر، نزاع و درگیری بود، زیرا شاعر مفاخر قوم را به گوش همگان می رساند و از حیثیت و شرف آنها دفاع می کرد و شور و حماسه را در سپاه برمی انگیخت و فضائح خصم را بر ملا می ساخت، و این نکات، برای پیشرفت یک قوم، بسیار مهم بود.

اما اکثر شعر جاهلی، یا مدح و هجوهای دروغین و مبالغه آمیز بود و یا ذکر یار و دیار و وصف خوشگذرانی و شرابخواری. البته وقایع نگاری هم در آن زمان جایگاه مهمی داشته و شاعران در قصاید خود به توصیف و شرح حادثه ها مثل جنگ ها و صلح ها پرداخته اند و نیز شعرهای حکمت آمیز و اخلاقی هم از آن روزگار بجای مانده است.

به هر حال در چنین جامعه ای یعنی عربستان، که شعر و شاعری به کمال رسیده بود، اسلام ظهور کرد و این سرزمین، مهد نزول قرآن گشت. قرآن اگر چه به زبان عربی است، ولی خارج از اسلوب های معهود اعراب بوده و اسلوب خاصّ خود را داشت بطوری که نفوس را جذب و ارواح را جلب می کرد. مانند جواهری بین آثار دیگر می درخشید. فصاحت و بلاغت آن، برتر از توان انسان ها، و نظم و اسلوب و معانیِ والا و عجیب آن، فوق طاقت بشری بود. لذا مشرکان با آن که می دانستند قرآن، «شعر» یعنی «کلام موزون مقفّی» نیست ولی فقط به خاطر تضعیف دین


1- سوره شعراء آیه 224.

ص: 86

جدید، از روی عناد و نیز بیچارگی، ادعا کردند قرآن شعر است، چنانچه از روی درماندگی گاهی هم می گفتند سحر است و گاهی کهانت! در حالی که اهل تمیز ایشان، خوب می دانستند که قرآن شعر نیست.(1)

عتبة ابن ربیعه هنگامی که قرآن را شنید گفت: چیزی نیست که من ندانم یا نخوانده باشم، به خدا هرگز مثل این نشنیده بودم، این قرآن، نه شعر است و نه سحر و نه کهانت، و ولید بن مغیره نیز می گفت: ما همه اشعار را می شناسیم و قرآن شعر نیست.(2)

قرآن اگر چه شعر نیست ولی توجه به این نکته مهم است که شعر را تحریم نکرده و حتی به شعر و شاعری بطور مطلق نتاخته است. قرآن و پیامبر (ص) با جامعه ای که تا این حد با شعر و شاعری عجین بودند مخالفت نکرده، بلکه مثل دیگر پیامبران، معجزه رسول اکرم نیز همسو با جامعه مربوطه بوده ولی در رتبه خیلی بالاتر. همچنان که در زمان عیسی (ع) چون علم طب بسیار پیشرفت کرده بود، معجزه او هم چیزی مشابه آن ولی در حد اعجاز و فوق عادت است یعنی زنده کردن اموات و شفای امراض بدون معالجه. در مورد موسی (ع) هم چون نمود زمان، پیشرفت سحر و ساحری بود، معجزه آن حضرت هم، چیزی در همان زمینه، ولی خارق عادت است.

بین همه آیات قرآن، تنها در پنج آیه سخن از شعر و شاعر به میان آمده که سه آیه از آنها(3) ، اساساً قول مشرکان است و نسبت دادن آن به خداوند، صحیح نیست اگرچه جزئی از کتاب خداست. در دو آیه دیگر(4) هم با دقت در سیاق آیات و نیز رجوع به تفاسیر معلوم می شود که اصلاً خداوند در مقام رد و نقض شعر نیست بلکه


1- فی ظلال القرآن، ج 5/2975؛ تاریخ الادب العربی، ج 1/44.
2- تاریخ الادب العربی فی الجاهلیة و صدرالاسلام ص 182.
3- سوره انبیاء آیه 5؛ سوره صافات آیه 36: سوره طور آیه 30.
4- سوره شعراء آیه 224؛ سوره یس آیه 69.

ص: 87

در مقام رد و نقض قول کفار است که به پیامبر (ص) تهمت «شاعر بودن» زده و قرآن را شعر قلمداد نمودند.

در اینجا مجال بحث مفصل از آیات مزبور نیست(1) ، ولی اجمالاً باید دانست که در آیه سوره شعرا، اگرچه سه صفت ناپسند برای شاعران ذکر شده ولی در ادامه همان آیه، شاعران مؤمن استثنا شده اند.

در این سوره، خداوند در مقام رد قول مشرکان است که چرا شما پیامبرتان را شاعر می خوانید؟! در حالی که شاعران، هم خودشان صفاتی دارند که پیامبر (ص) ندارد و هم پیروان ایشان صفاتی دارند که پیروان رسول خدا (ص) ندارند. پس اساساً در این آیه، از «فعل» یعنی «شعرگفتن» مذمت نشده، بلکه از «فاعل» یعنی «شاعران» - آن هم نه به طور عام _ مذمت شده، زیرا شاعران بودند که به خاطر صله و جایزه روزی مدح کسی را می گفتند و فردا که ورق برمی گشت، هجو همان شخص را، و نیز شعرا بودندکه با اشعار خود آتش کینه و حسد و تعصب های دروغین را در دل مردم شعله ور کرده باعث جنگ و خونریزی می شدند. چون اغلب شاعران در آن عصر چنین بودند، مرام و عملکرد ایشان در قرآن تقبیح می شود، ولی بلافاصله، شاعران مؤمن که اشعارشان بر طبق حق و راستگویی و نیز ذکر خدا و مدح پیامبر (ص) و... است، اسثناء می گردند.

سید قطب می نویسد: «قرآن شعر نیست زیرا شاعر در وهم خود عوالمی ایجاد کرده و با خیال، در آن عوالم زندگی می کند. لذا با واقعیات سر و کار ندارد و نمی تواند به آنچه می گوید، عمل کند، در حالی که اسلام، می خواهد مردم با حقایق و واقعیات روبرو شوند و از عالم واقع به عالم خیال فرار نکنند، و اگر هم از واقعیات زندگی راضی نیستند، تلاش کرده و آنرا تغییر دهند، نه اینکه به خیالات واهی، پناه ببرند.(2)


1- برای تفصیل بحث رجوع کنید به روح الجنان، ج 8/369؛ کشاف، ج 3/348؛ تفسیر کبیر رازی، ج 9، جزء 26/104؛ فی ظلال القرآن، ج 5/2621؛ التحریر و التنویر، ج 19/212 و همه تفاسیر ذیل آیات مزبور.
2- فی ظلال القرآن، ج 5/2621.

ص: 88

و اما آیه دوم که خداوند می فرماید: وَ ما عَلَمّناهُ الشِعّرَ وَ ما یَنْبَغی لَه اِن هُوَاِلاّ ذِکرٌ للِعالَمیِنَ(1) یعنی ما به رسول خود، شعر یاد ندادیم و شعر، سزاوار او نیست، اولاً چنانچه ظاهر آیه دلالت دارد، قرآن تعرضی به «شعر» نکرده و چه نفیا چه اثباتاً درباره «شعر بما هو شعر» قضاوت نمی کند. ثانیاً سزاوار نبودن شعر برای پیامبر(ص) ، به سبب قبح با بدی شعر نیست بله به خاطر علو مقام پیامبر (ص) از سایر افراد و برتری کلام خدا از سایر کلامهاست. اگر به یک دانش آموز دبیرستان بگوییم «جمله سازی سزاوار تو نیست»، منظور ما شکستن شأن و اهمیت جمله سازی و مذمت از آن نیست بلکه مراد این است که او باید متن های ادبی بنویسد و «جمله سازی» در شأن افراد کوچکتر از اوست.

بن عاشور می گوید: «قرآن اشاره کرد که ما به پیامبر (ص) شعر یاد نداده ایم، زیرا اساساً شعر یاددادنی نیست بلکه استعداد فطری می خواهد، و آنچه به او آموخته ایم شعر نیست بلکه ذکر و موعظه است.»(2)

مشرکین وقتی دیدند چگونه آیات قرآن، عواطف و مشاعر انسان ها را تحریک می کند، گمان کردند از صنف همان اشعاری است که به شنیدن آن عادت داشتند، غافل از آن که مقام پیامبر (ص) بالاتر از آن است که شاعر باشد و مقام قرآن عالی تر از آن است که شعر باشد. قرآن اگرچه از فصاحت و بلاغت و آهنگین بودن و سجع و مجاز و کنایه و تمثیل و تشبیه _ که همگی مواد تشکیل دهنده شعر هستند _ خالی نیست، ولی شعر هم نیست. خداوند با نزول قرآن، بین «اعجاز» و «بستن باب شبهه» را جمع کرده، زیرا اگر قرآن صرفاً شعر بود، می گفتند ما هم شعر می گوییم، و اگر از فصاحت و بلاغت خالی بود، در مقابل آن خضوع نمی کردند، چون خودشان در مراتب عالی فصاحت و بلاغت بودند.

فخر رازی می نویسد: «شعر برای پیامبر (ص) سزاوار نیست چون شاعر، برای


1- سوره یس آیه 69.
2- التحریر و التنویر، ج 22/262.

ص: 89

مراعات لفظ و وزن، گاهی مجبور است معنا را فدا کند، ولی برای شارع مقدس، معنا مهم است و لفظ تابع آن است، اگر لفظ هم متابعت کرد و آهنگین شد، چه بهتر. شاعر معنا را تابع لفظ می کند زیرا مقیّد است لفظی انتخاب نماید که وزن و قافیه شعر مرتب شود. بطور خلاصه شعر، کلام موزونی است که «مقصود اولیه» در آن، وزن است. اما در قرآن «مقصود اولیه» معناست پس اگر لفظ هم موزون شود، «شعر» نامیده نمی شود چون مبنای آن با مبنای شعر متفاوت است.»(1)

دلیل دیگر که قرآن شعر نیست این که قرآن در اوج فصاحت و بلاغت - یعنی همان رعایت مقتضای حال _ است. اما در شعر، بسیار اتفاق می افتد که شاعر به سبب ضرورت شعری، کاری می کند که مقتضای فصاحت نیست مثل تعقیدهای لفظی، تقدیم و تأخیرهای فراوان، مخالفت بامبانی صرف و نحو و... که همه به معنا ضرر می زند. قرآن هم اگر شعر می بود، ناچار در بعضی مواضع از ایفاء همه شرایط اقتضای حال باز می ماند و در نتیجه از رتبه فصاحت و بلاغتش کم می شد. از طرف دیگر، از نظر چگونگی اهداف و معانی هم، قرآن از بیشتر غرضهای شعری همچون غزل های عاشقانه، وصف زن و شراب و باغ و بستان و حیوان، و مدح و هجاهای اغراق آمیز و الفاظ خالی از حقیقت مُبراست.

دیگر اینکه تأثیر شعر، عاطفی و وجدانی است و در اثر گذاشتن بر نفوس و سیطره بر قلوب، حجت و برهان نیاز ندارد. لذا میدان جولان شعر، عواطف است، نه حقایق نظری و معانی عقلی. اما قرآن با عقول بشر، کار دارد، نه با احساسات، و چون سر و کارش با عقل است، حجت و برهان می آورد.

با این توضیحات مختصر معلوم شد که قرآن، شعر نیست ولی نه تنها شعر و شاعری را تحریم نکرده، بلکه پس از تقسیم آن به دو نوع، نوع دوم را تأیید هم نموده است.


1- تفسیر کبیر، ج 9 جزء 26/305.

ص: 90

پس از قرآن اگر در سیره پیامبر (ص) هم بنگریم، می یابیم که ایشان نیز شعر و شاعری را بطور مطلق، نه تنها رد نکرده بلکه در بسیاری موارد شاعران را امر به شعر گفتن کرده و تشویق نموده اند. مرحوم طبرسی می نویسد: «به صحت(1) رسیده که پیامبر (ص) شعر را می شنید و تشویق می کرد و بارها به َحسّان بن ثابت فرمود: پیوسته مؤیَّد به روح القدس هستی تا آن زمان که با زبانت ما را یاری کنی.»(2) رسول عظیم الشأن اسلام، از اشعار حکیمانه و موافق عقل و دین، کاملاً حمایت می فرمود و شاعر را صله و جایزه داده و دعا می کرد و حتی گاهی به نقد اشعار می پرداخت.

حتی پیامبر (ص) با اشعاری که اخلاقی و مذهبی نبود، ولی مغایرت و ضدیتی بااسلام نداشت، مخالفت نمی کرد. چنانچه سروده های شاعران جاهلی را هم گوش می کرد و یا از شعر شاعران غیر مسلمان نیز تمجید و تعریف می نمود.(3)

بنابر نقلی حتی در ابتدای قصائدِ مذهبیِ شاعرانِ مسلمان، اگر ذکر معشوقه ای غیر مشخص و یار و دیار می آمد، مخالفت نمی کرد مثلاً حسان در ابتدای قصیده اش که بعد از جنگ بدر سروده، ده بیت در وصف محبوبه ای ناشناخته می گوید. پیامبر (ص) هم می شنود و ایرادی نمی گیرد.(4)

رسول خدا از شعر به عنوان سلاح استفاده می کرد چنانچه در راه رسالت الهی اش، از هر وسیله و ابزار مباح کمک می گرفت و یکی از بهترین ابزار، شعر بود. زیرا کفار هم با همین سلاح بُران بر علیه پیامبر (ص) تلاش می کردند و این، طبیعی بود که پیامبر (ص) هم به همان شکل مقابله کند، البتّه به شرطی که حرمت در کار نباشد. به همین علت بارها به شاعران مسلمان مثل حسان بن ثابت، و عبدالله بن رواحه، و کعب بن مالک و... دستور داد تا مشرکان را هجو کنند و نیز به شعرای انصار فرمود: کسانی که رسول خدا را با شمشیرهایشان حمایت کردند، چه مانع


1- یعنی روایات آن صحیح و قابل اعتماد است.
2- مجمع البیان، ج 7 و8/433.
3- الاغانی، ج 3/111.
4- سیره ابن هشام، ج 3/17.

ص: 91

می شود که با زبان خود هم یاری اش کنند. حسان گفت: من چنین کاری می کنم و پیامبر (ص) فرمود برو که جبرئیل با توست(1) ، و می فرمود: حسان گفت و دلم را خنک نمود و کعب گفت و چه خوش گفت(2) ، و نیز به کعب بن مالک فرمود: هجو کن مشرکان را، به خدایی که جانم در دست اوست، این شعر تو از فرو رفتن نیزه، برای آنها شدیدتر و ناگواراتر است و به حسان می فرمود: بگو که روح القدس با توست تا زمانی که یاری ما کنی.(3)

این عنایت و توجه پیامبر به شعر، اختصاصی به زمان حیات ظاهری ایشان ندارد، چنانچه رسول اکرم(ص) در رویای صادقه ای به امام رضا(ع) می فرماید: این را (عینیه سید حمیری) حفظ کن و به شیعیان ما امر کن تا آن را حفظ کنند و به ایشان خبر بده که هرکس این شعر را حفظ کرده و پیوسته قرائت کند، من بهشت را برای او ضمانت می کنم.(4)

اگرچه روایاتی مبنی بر نهی از شعر و مذمت شاعران در کتب روائی موجود است، ولی اگر این روایات، صحیح هم باشد مسلماً مربوط به اشعار ضد حق و اسلام است، زیرا پیامبر (ص) نیز در مقابل شعر، موضعی مانند قرآن دارد، یعنی حساب شاعران مشرک را از مسلمانان و اشعار سودمند را از زیان آور، جدا می کند و این تفاوت، از روایت معروف رسول خدا (ص) کاملاً هویدا است که فرموده: «اِنَّ مِنَ الَبیانِ لَسِحْرا وَ مِنَ الشِعّرِ لَحِکْمَة»(5) یعنی بعضی از سخنان، گویا سحر می کنند و برخی از شعرها حکمت آمیز است. استعمال کلمه «مِنْ» نشانگر این است که حکم، به صورت مطلق نیست.

به سبب وجود موعظه برای عاقلان و آگاهی برای غافلان، در شعر، پیامبر از


1- تاریخ الادب العربی فی الجاهلیه و صدرالاسلام، ص 219.
2- الاغانی، ج 4/149.
3- تفسیر کبیر فخررازی، ج 8 جزء 24/538.
4- اعیان الشیعه، ج 3/412؛ الغدیر، ج 2/223.
5- التحریر والتنویر، ج 22/269؛در الغدیر، ج 2/9 بسیاری از منابع شیعه و اهل سنت آمده است.

ص: 92

اشعار موافق حق دفاع می کرد. بعلاوه شعر عرب، سهم به سزایی در فهم لغات عربی دارد، از همین رو، رسول خدا(ص) در تفسیر و تبیین آیات قرآن می فرمود: اگر معنایی بر شما مشتبه شد، از شعر عرب کمک بگیرید، زیرا قرآن عربی است(1) . لذا مفسران از دیرزمان در جهت روشن شدن معانی آیات، از اشعار عرب کمک می گرفتند. مسائل «نافع بن ازرق» در این باب، معروف است که وی از ابن عباس درباره حدود 200 کلمه قرآنی، سؤال می کند و ابن عباس با تکیه بر شعر عرب، معنای لغت را توضیح می دهد. (2) در بین دیگر مفسران هم این شیوه مرسوم بوده، مثلاً مرحوم طبرسی در «مجمع البیان» در بسیاری از موارد، با استناد به شعر عرب، معنا را روشن می کند.

لازم به ذکر است که پیامبر (ص) همان گونه که از اشعار مفید استقبال می نمود، با اشعار تفرقه انگیز و کفرآمیز به شدت مقابله می فرمود. نمونه آن در تاریخ بسیار است. مثلاً وقتی «کعب بن اشرف» خبر کشتگان بدر را شنید و هجو مسلمانان را گفت و نیز به توصیف زنان مسلمان پرداخت، پیامبر گرامی، دستور قتل او را صادر فرمودند و کعب به دست یکی از مسلمانان کشته شد.(3)

بنابراین، به سبب توجه پیامبر (ص) ، اشعار موافق حق و مشتمل بر فضائل، فراوان شد و شعر اسلامی محاسن اشعار هر دو زمان را یافت، هم جزالت ترکیب عصر جاهلی را و هم معانی عالی اسلامی را.(4)

علاوه بر پیامبر (ص) ، اصحاب ایشان نیز چنین بودند و به شعر توجه وافر داشتند.(5) ابوزید قریشی می گوید: «هیچکدام از اصحاب رسول خدا (ص) نبودند


1- تاریخ الادب العربی فی الجاهلیه و صدرالاسلام ص 219.
2- اعجاز بیانی قرآن، ص 307 تا 630. البته در تعداد کلمات اختلاف است، رجوع کنید به «الاتقان» سیوطی.
3- تاریخ طبری، ج 2/52.
4- تاریخ الادب العربی فی الجاهلیه و صدرالاسلام، ص 223.
5- در الغدیر، ج 2/16 تا 20 نام بعضی از صحابه و شعر ایشان آمده است.

ص: 93

مگر انکه شعر می گفتند و علی (ع) هم شاعری نیکو بود و دیوان هم دارد.»(1)

بعد از پیامبر (ص) و صحابه، ائمه علیهم السلام هم توجه شایانی به اشعار دینی داشتند. خصوصاً که شعر در آن زمان، رنگ سیاسی هم به خود گرفته بود و شاعران اهل بیت (ع) در مقابل شعرای دربار بنی امیه و بنی عباس، دائماً به ذکر مناقب و فضائل خاندان پیامبر و استدلال بر افضلیت ایشان در قالب شعر می پرداختند و از سوی ائمه و حضرت زهرا سلام اله علیهم اجمعین. مورد تأیید و تفقد و مرحمت و دعا قرار می گرفتند.

از شعرا چه در بیداری و چه در رؤیاهای صادقانه تجلیل می شد و حتی مخالفان آنها جز تنبیه و بی مهری از سوی اهل بیت، چیزی نصیب نمی یافتند.(2)

شاعران از سرزمینهای دور با قصائد کوتاه و بلند، به محضر امامان آمده و پذیرائی مادی و معنوی می شدند و حتی مجالس و محافلی برای شنیدن اشعار آنان مهیا می شد.

نمونه های این مسئله، مانند شرح حال کُمیت و دِعبِل خُزاعی و سید حِمیَری و... در تاریخ، بسیار است. مثلاً امام باقر (ع) شعر کمیت را گوش می دهد و سه بار برای او طلب رحمت می کند.(3) و به او می فرماید: تو به سبب اشعار «هاشمیات» آمرزیده شدی.(4) و امام باقر یا صادق می فرمودند: شعر عبدی(5) را یاد بگیرید و به فرزندان خود نیز یاد دهید زیرا او بر دین خدا استوار است.(6)

حتی اگر شاعری، گنهکار بود ائمه چشم پوشی کرده و برای او استغفار می نمودند چنانچه امام صادق (ع) درباره سید حمیری فرمودند «محبّ علی اگر


1- تاریخ الادب العربی، ج 1/370.
2- به عنوان مثال رجوع کنید به شرح حال ابن حجاج بغدادی شاعر شیعه در الغدیر، ج 4/96.
3- الغدیر، ج 2/183 و 188.
4- الغدیر، ج 2/189.
5- مراد سفیان بن مصعب عبدی کوفی شاعر قرن دوم است نه عبدی قرن چهارم. (معجم رجال الحدیث، ج 11/428) .
6- الغدیر، ج 2/295.

ص: 94

یک پایش بلغزد پای دیگرش او را ثابت قدم می سازد»(1)

قصه دعبل و امام رضا(ع) نیز بسیار مشهور است هنگامی که قصیده معروف «مدارس آیات...» را برای حضرت خواند، امام رضا (ع) نیز دو بیت بر شعر او، درباره امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف افزودند و فرمودند: در این اشعارت، روح القدس به زبان تو جاری شده است.(2)

علامه امینی می نویسد: «هیچکس نمی تواند منکر تأثیر شگرف شعر در نفس و روح شود، تأثیری که از هر تبلیغ دیگری اثرش بیشتر است. چه کسی است که میمیه فرزدق و هاشمیات کمیت و یا عینیه سید حمیری و یا تائیه دعبل یا میمیه ابوفراس را بخواند و شوق به ممدوح و نفرت از دشمنان او در نفسش حاصل نشود؟! به سبب همین تأثیر عظیم، شعر در قرون اولیه، چه مدح و هجا یا رثا، در دست دوستداران اهل بیت، مانند شمشیری بران بود و امامان هم به شاعران اموال بسیار می بخشیدند تا بخاطر کسب و کار، از این مهم باز نمانند، و نیز به سبب همین جایگاه شعر و اهمیت آن در چنان محیط خفقانی بود که می فرمودند: هرکس درباره ما اهل بیت یک بیت شعر بگوید، خدا خانه ای در بهشت برایش می سازد و نیز می فرمودند: هر شاعری که یک بیت شعر درباره ما بگوید، حتماً مورد تأیید روح القدس قرار گرفته است.(3)

بعد از ائمه معصومین علیهم السلام، علماء دین و اکابر مذهب هم در این مسیر، پیرو سروران خود بودند. کلینی عالم بزرگ شیعه و صاحب یکی از کتب اربعه، کتابی در شعر اهل بیت دارد. عیاشی و شیخ صدوق و شیخ مفید و سید رضی و سید مرتضی و... همه و همه تصانیفی در اشعار خودشان یا نقد و بررسی شعر


1- الاغانی، ج 7/262 و 272؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج 4/267؛ الغدیر، ج 2/21 و 220.
2- تفصیل ماجرا و بخشیدن لباس به دعبل و نجات دعبل از راهزنان بواسطه این لباس را در الغدیر، ج 2/358 و نیز «الاغانی» بخوانید.
3- الغدیر، ج 2/3.

ص: 95

دیگران نوشته اند.(1)

***

در بخش بعدی از این فصل، به اشعار شعرای عرب پیرامون آیه تطهیر خواهیم پرداخت و این بخش که گذشت، در حقیقت مقدمه ای برای ورود به بخش دوم بود. غرض و هدف از این مقدمه، این است که جایگاه و اهمیت شعر، در عصر قبل از اسلام و نیز بعد از آن، از دیدگاه قرآن و پیامبر و ائمه علیهم السلام روشن شود تا خواننده گرامی، بعد از مطالعه آن، به اهمیت و فایده جستجو برای یافتن اشعار آیه تطهیر، پی ببرد، زیرا یافتن و توجه به این اشعار، چند مطلب را روشن می کند:

(2) این اشعار مانند احادیث مربوط به آیه، نشانگر این هستند که «اهل البیت» در آیه تطهیر، فقط خمسه طیبه یعنی پیامبر و فاطمه و علی و حسن و حسین علیهم السلام می باشند.

2. علاوه بر اختصاص آیه به 5 نفر یاد شده، به معنای اصلی «تطهیر» یعنی «عصمت و پاکی اهل بیت» در اشعار، تصریح شده و نادرستی برداشت های مخالف را روشن می سازد.

3. باتوجه به اینکه در بین شاعران بخش آینده، افراد غیر شیعه هم هستند، معلوم می شود که این عقیده اختصاصی به شیعیان ندارد.

4. از آنجا که موضوع «وقایع نگاری» توسط شاعران بسیار مهم است و اشاره ای به این مهم گذشت، می بینیم که واقعه نزول آیه تطهیر و بیان پیامبر (ص) در تفسیر آن و خلاصه، کل ماجرا، در مضمون اشعار گنجانده شده، و این خود نشان می دهد که ماجرا به همین صورت بوده، نه غیر از این.

5. اگر پیامبر (ص) اشخاص دیگری را هم به عنوان «اهل بیت» خود معرفی کرده بودند، حتماً بعضی از شعرای عصر پیامبر (ص) یا حتی نسلهای آینده، این موضوع


1- الغدیر، ج 2/22.
2- الغدیر، ج 2/22.

ص: 96

رادر شعر خود می آوردند و حال آنکه نیاورده اند، چنانکه علامه امینی نیز با تکیه بر اشعار غدیر در طی قرون گذشته، کاملاً نشان داده اند که اگر واقعه غدیر و معنای خطبه غدیر، غیر از عقیده معروف شیعه بود، حتماً باید در اشعار هم می آمد و حال آنکه نیامده است و همه شعرها، عقیده شیعیان را تأیید می کند.

در بخش بعد، شاعران حدود 13 قرن را که از سفره قرآن و سنت رسول الله (ص) توشه برداشته اند. به شهادت می آوریم تا هم نام آوران و مبارزان مکتب ارجمند علوی را یاد کرده باشیم و هم فضائل امام علی (ع) وصی پاک رسول خدا، و فرزندان پاکش علیهم السلام را به اثبات برسانیم، زیرا ادبیات متعهد شیعه، پیوسته یکی از حجت های مهم در اثبات افضلیت اهل بیت پیامبر (ص) بوده است.

2. تطهیریه های قرن دوم تا عصر حدیث توأم با شرح حال شاعران

اشاره

در این بخش با جستجو در کتب تاریخی و ادبی و دیوان های شعر و... اشعاری را که بطور مستقیم یا غیر مستقیم، به آیه تطهیر ارتباط دارد جمع آوری کرده ایم. قبل از ذکر ابیات، برای آشنایی با شاعر، به کمک پژوهشی که از منابع متعدد صورت گرفته، شرح حال او آورده شده، اگرچه برای بعضی شعرا، ترجمه قابل توجهی یافت نشد. لازم به ذکر است که همه اشعار مربوط به آیه تطهیر، ذکر نشده و شاید نیاز به چندین جلد کتاب داشته باشد، مضافاً بر اینکه اساساً متعرض اشعار قرن چهاردهم نشده ایم زیرا از موضوع رساله، خارج می باشد.

ص: 97

2-1- شاعران قرن دوم:

اشاره

اینک به شاعران قرن دوم و تطهیریّه های آنان می پردازیم.

شاعر: عبدی

ابو محمد سفیان بن مصعب عبدی کوفی از شعرای اهل بیت در قرن دوم بوده که درباره کسی غیر از آل محمد شعر نگفته است. سروده های او مملو از ذکر فضائل و مدح علی (ع) و فرزندان پاک او و نیز رثاء در مصائب ایشان است. صدقِ نیت عبدی و انقطاعش از مدح دیگران، باعث مقبولیت شعر او نزد اهل بیت شد به طوری که امام صادق (ع) از این شاعر می خواست تا برای حضرت شعر بخواند و نیز در روایتی دیگر امام از عماره طلب کرد تا اشعار عبدی را در رثاء امام حسین برای ایشان بخواند. عبدی نه تنها از اصحاب امام صادق (ع) بوده بلکه اخلاص وارادت عجیبی نسبت به حضرت داشته و همچنین مورد لطف خاص امام بوده، چنانچه امام جعفر صادق علیه السلام فرموده اند: «ای شیعیان شعر عبدی را به فرزندانتان یاد بدهید. زیرا او بر دین خدا است.»(1) نیز روایت شده که چون اشعارش معانی روان و لهجه نیکو داشت حضرت صادق (ع) به او امر کردند تا شعرهایی برای مراسم عزاداری مخصوص بانوان بگوید.

عبدی مناقب ائمه را از حضرت صادق شنیده و در قالب شعر می ریخت، حتی نقل شده که روزی به مجلس امام وارد شد و درباره تفسیر آیه «عَلَی الاعرافِ رجالٌ یُعْرَفُونَ کُلاً بِسیماهُم...»(2) پرسید. حضرت جواب دادند و او هم فوراً بالبداهة آنرا به نظم درآورد.

در ثقه بودن و اهل غلو نبودن و حسن حال و مذهب عبدی شکی نیست و هرکس شعر او را بخواند حب و عشق شدید و تشیع خالص او را درمی یابد. شعر


1- معجم رجال الحدیث، ج 11/428.
2- سوره اعراف آیه 46.

ص: 98

عبدی نمایانگر مهارت او در علم تاریخ و حدیث است، به علاوه نیکویی و استواری و روانی و عظمت شعر او، نبوغ و مهارت وی را در فنون شعری نشان می دهد، بطوری که سید حمیری که خود «سیدالشعرا» لقب گرفته، عبدی را «اشعرالناس» نامیده و حتی طبق روایت ابوالفرج اصفهانی در «الاغانی» گاهی عبدی، شعر سید حمیری را اصلاح و تصحیح می کرده است. تاریخ ولادت و وفات شاعر معلوم نیست ولی از معاصر بودن او با امام صادق (ع) و سید حمیری و نیز قرائن دیگر، معلوم می شود که در قرن دوم می زیسته است.(1)

شعرِ عبدی

ابن شهر آشوب از عبدی اشعاری نقل می کند که وی در آنها ضمن اشاره به فضیلت کساء در حدیث آیه تطهیر، فخر فروشی جبرئیل را به بقیه ملائکه به خاطر همراه بودنش با اهل بیت در زیر عبا، به نظم می کشد:

مُحمَّدٌ وِصِنْوُهُ و ابْنَتُهُ وَ ابناهُ خیرُ مَنْ تَحَفّی وَاحْتَذی

صَفاهُمُ اللهُ تعالی و ارْتَضی وَاْختارَهم مِنَ الاَنامِ وَاْجْتَبی

لولاهُم ما رَفَع اللّهُ السَماء ولا دَحا الارضَ و لا أنشَأَ الوَری

لا یَقْبَلُ اللهُ لَعَبْدِ عملاً حَتَی یُوالیهم بِاخلاصِ الوِلا

لَو لَمْ یکونوا خیرَ مَنْ وَطأَ الحَصی ما قالَ جبرئیلُ لَهُمْ تَحتَ العَبا

هَلْ اَنَا مِنْکُمْ شَرَفاً ثُمَّ عُلاً یُفاخِرُ الاَملاکَ اِذْ قالوا بلی(2)

محمد مصطفی (ص) و هم ریشه اش علی و دخترش فاطمه و دو پسر ایشان علیهم السلام، این پنج نفر بهترین کسانی هستند که پای برهنه یا کفش پوشیده اند. (کنایه از اینکه در همه حال بهترین مردم هستند) . خدا از بین مردم این 5 نفر را


1- مطالب فوق از الغدیر، صص 294 تا 297.
2- مناقب ابن شهر آشوب، ج 4/9؛ الغدیر، ج 2/298.

ص: 99

برگزیده و اختیار کرده است. اگر آنها نبودند آسمان و زمین و مردم را خلق نمی کرد. خدا عمل بنده را قبول نمی کند مگر آنکه با اخلاص، ایشان را دوست بدارد. اگر این 5 نفر بهترین خلق نبودند، جبرئیل، وقتی آنها زیر عبا جمع شدند، از ایشان اجازه ورود نمی گرفت، به علاوه وقتی به او اجازه ورود دادند به ملائکه آسمان به خاطر این مصاحبت، فخر نمی فروخت.

عبدی در اواخر این قصیده مفصل که مناقب امیرالمؤمنین را جمع کرده، در دو بیت به فضیلت عظیمی از آن حضرت اشاره کرده که تأیید مطهر بودن علی (ع) به واسطه آیه تطهیر است:

وَ اِنَّ جبرئیلَ الاَمینَ قالَ لی مِنْ مَلَکْیِه الکاتِبَیْنِ مُذْ دَنا

اِنَّهما ما کَتَبوا قَطُ علی الطُهرِ عَلِیٍّ زَلَةً و لا خَنا(1)

پیامبر (ص) فرمود: جبرئیل از قولِ دو ملکِ کاتب که مأمور نوشتن اعمال علی (ع) هستند به من گفت که آندو هرگز از علیِ پاک مطهر، گناه و خطائی ثبت و ضبط نکرده اند.

این دو بیت، اشاره به حدیثی دارد که پیامبر (ص) فرمود: جبرئیل به من گفته: یا محمد، ملائکه حافظ علی (ع) به همه ملائکه فخر می کنند که ایشان از زمان همراهی با علی (ع) ، خطیئه و گناهی ننوشته اند.(2)

ابن شهر آشوب در باب «ازدواج حضرت فاطمه ص » نیز اشعاری از عبدی نقل می کند که تصریح به پاک و مطهر بودن این زوج دارد که از آل پیامبرند.

آلُ النَّبیِّ محمدِ أَهلُ الفضائلِ والمَناقِبْ

المُرشِدونَ مَنَ العَمی وَ المُنْقِذونَ مِنَ اللَّوازِبْ

صدیقةٌ خُلِقَتْ لِصِد دّیقِ شریفٍ فی المَناسبْ


1- مناقب ابن شهرآشوب، ج 2/204؛ الغدیر، ج 2/298.
2- مناقب ابن شهرآشوب، ج 2/204.

ص: 100

اِختارَهُ و اختارَها طُهْرَینِ مِنْ دِنَسِ المعایب(1)

آل محمد، اهل فضیلت و منقبت ها و نیز راهنمایی کنندگان از کوردلی و نجات دهندگان از مهالک هستند. یکی از آنها فاطمه صدیقه است که گویا برای علیِ صدیق آفریده شده، هر دو یکدیگر را انتخاب کرده اند زیرا هر دو پاک و مطهر از عیب ها و پلیدی ها هستند و دیگری را شأن همسری ایندو نباشد.

شاعر: سید حمیری

اسماعیل بن محمد بن یزید بن ربیعة بن مفرّغ حِمْیَری(2) در سال 105 در عمان به دنیا آمد.(3) کنیه او «ابوهاشم»(4) و لقب او «سید»(5) بوده که این لقب را امام صادق (ع) از کودکی بر وی نهاده، آن هنگام که اسماعیل را ملاقات کرد به او فرمود: مادرت تو را سیّد نامیده و درست گفته، زیرا تو سیّد شعرا هستی. وی همیشه به این لقب افتخار کرده و این قضیه را به شعر درآورده است.(6) از شعراء معروف شیعه است و ابن حجر در معرفی او و عقیده اش می گوید: «اسماعیل شاعری فصیح است و رافضیّ خبیث»(7) زیرا در قلب او علاوه بر حبّ اهل بیت، بغض دشمنان ایشان نیز رسوخ کرده بود و سیّد این دشمنی و مخالفت را پنهان نکرده و پیوسته بر زبان می آورد. لذا دارقطنی هم می گوید: «سیّد» خلفاء گذشته را سبّ، و علی (ع) را مدح می کرد.»(8) ابوالفرج اصفهانی می گوید: «او در سب اصحاب رسول خدا (ص) و همسران او افراط کرده و طعن و مذمّت ایشان را در اشعارش می آورد و شعر او


1- مناقب ابن شهرآشوب، ج 3/401؛ الغدیر، ج 2/305.
2- نسبت به حِمْیَر است از قبائل معروف یمن (لب اللباب سیوطی، شماره 1244) .
3- لسان المیزان، ج 1/676، معجم المؤلفین، ج 1/380.
4- بعضی کنیه ابوعامر را هم برای او ثبت کرده اند، (الغدیر ج 2/232 به نقل از شیخ طوسی) .
5- الاغانی، ج 7/248، الغدیر، ج 2/231.
6- الغدیر، ج 2/232.
7- لسان المیزان، ج 1/674.
8- لسان المیزان، ج 1/674.

ص: 101

خالی از مدح بنی هاشم و ذم مخالفان ایشان نیست.»(1) ذهبی هم در معرفی او گوید: «السید الحمیری من فُحولِ الشعراء و لکنه رافضیٌ جَلْد.»(2) یعنی سید حمیری از بزرگان شعر است و لیکن رافضی سرسخت است!

اشعار سید در مذهب شیعه به قدری قوی است که افرادی چون «دارقطنی» فقط به دلیل حفظ کردن دیوان او متهم به تشیّع شده اند.(3) از آنجا که شعر او در اوج زیبایی بود، دارقطنی دیوان او را حفظ کرده بود.(4) جدّ سید «یزید بن ربیعه» شاعری مشهور بوده که «زیاد بن ابیه» و فرزندانش را هجو می کرد و به همین علت، عبیدالله بن زیاد او را شکنجه و حبس نمود.(5)

(6) سید در بصره رشد کرد(7) در حالی که پدر و مادر او از خوارج و پیرو فرقهِ اباضیّه بودند،(8) و هنگامی که از مذهب فرزندشان سیّد، مطلع شدند کمر به قتل او بستند اما سید نزد یکی از دوستانش پنهانی زندگی کرد تا والدینش از دنیا رفتند.(9) یکی از راویانِ اشعار سید می گوید: «بااو در منزلش مشغول غذاخوردن بودیم که گفت: مدت درازی است که علی (ع) در این خانه طعن و سبّ می شود. گفتم چه کسی چنین می کند؟ گفت پدر و مادرم که اِباضی مذهب هستند. گفتم پس تو چطور شیعه (10) شدی؟ گفت رحمت الهی شامل حال من شد.»

عبّاسه دختر سید روایت می کند که پدرم می گفت: «من کوچک بودم و می شنیدم که والدینم سبّ علی (ع) می کنند. به همین سبب کمتر در خانه می ماندم


1- الاغانی، ج 7/249.
2- سیر اعلام النبلاء، ج 8/44.
3- تاریخ بغداد، ج 12/35؛ تاریخ مدینه دمشق، ج 43/97؛ تذکرة الحفاظ، ج 3/992؛ اعیان الشیعه، ج 3/408.
4- سیراعلام النبلاء، ج 8/46.
5- الاغانی، ج 7/248؛ وفیات الاعیان، ج 6/342 به بعد که شرح حال اوست.
6- فرقه ای از حروریّه از خوارج که پیروان عبدالله بن اباض تمیمی هستند و علی علیه السلام و اکثر صحابه را کافر می دانند (لسان العرب ج 1/46 و شرح قاموس ماده اَبَضَ)
7- سیر اَعلام النبلاء، ج 8/44؛ لسان المیزان، ج 1/676.
8- الاغانی، ج 7/249؛ الغدیر، ج 2/232.
9- الاغانی، ج 7/250. الغدیر، ج 2/233.
10- الاغانی، ج 7/250.

ص: 102

و بیشتر در مسجد بیتوته می کردم. وقتی بزرگتر شدم و شروع به شعر گفتن نمودم به آنها گفتم اگرچه حقوق شما بر من بسیار است اما من هم بر شما حقی دارم. پس هنگامی که نزد شما هستم از علی (ع) به بدی یاد نکنید زیرا این عمل شما باعث ناراحتی من شده و می ترسم مجبور به مقابله شوم و مبتلا به عاقّ گردم. ولی آنها به کار خود ادامه دادند لذا من هم ایشان را ترک کرده این شعر را برای آنها فرستادم و به همین سبب مرا تهدید به قتل کردند.

خِفُ یا محمد فالقَ الاِصْباحِ وَ أَزِلْ فسادَ الدّینِ بِالاِصلاحِ

اَتَسُبُّ صِنوَ مُحَمّدِ وَ وَصِیَّهُ تَرْجُو بِذالِکَ فَوزَةَ الاِنجاحِ؟!...(1)

ای محمد _ ای پدر - از خدای شکافنده فجر بترس و فساد دین را زایل و برطرف کن و اصلاح نما. آیا تو شبیهِ پیامبر و ممائل و وصیّ او را لعن می کنی و باز هم امید فلاح و رستگاری داری؟! درباره مذهب سیّد گفتی است که ابتدا از کیسانیّه بوده یعنی به امامت و مهدویت محمد بن حنفیّه فرزند امام علی (ع) اعتقاد داشته(2) و اشعاری هم ناظر به این مطلب به او نسبت داده اند.(3) اما بعدها به برکت امام صادق علیه السلام و معجزاتی که از آن حضرت دید، حق را شناخته و از عقایدش استغفار نموده(4) از شیعیان مخلص شد و این شعر را گفت:

تَجَعْفَرْتُ بِاسْمِ اللّهِ واللّهُ اَکبرُ وَ اَیْقَنْتُ أَنَّ اللهَ یَعفو وَ یَغْفِرُ...(5)

با نام و یاد خدا جعفری مذهب شدم و یقین دارم خداوند گناهان را می آمرزد...

نقل شده به سیّد خبر دادند که وقتی نزد امام صادق (ع) ذکر تو به میان آمد حضرت فرمودند: سید کافر است. وی نزد امام آمد و گفت: آقای من، آیا من با وجود این همه محبت به شما و بغض به دشمنان شما کافرم؟! حضرت فرمودند:


1- الغدیر، ج 2/214، قصیده بطور کامل که 10 بیت است در دیوان سید ص 149 و 150 و نیز اعیان الشیعه ج 3/409 می باشد.
2- طبقات الشعراء ابن معتز ص 54؛ کشف الغُمه، ج 1/548؛ سیر اعلام البلاء، ج 8/45؛ الغدیر، ج 2/244.
3- نمونه ای از آن را در الاغانی، ج 7/265 ببینید.
4- سیر اعلام النبلاء، ج 8/46.
5- طبقات الشعراء ابن معتز، ص 55؛ الغدیر، ج 2/245 و 247.

ص: 103

اینها سودی برایت ندارد زیرا به حجت زمان خودت اعتقاد نداری. سپس معجزه ای به او نشان دادند که شیعه جعفری شد(1) و خطاب به امام صادق، شعر بسیار زیبایی سرود.(2) بعدها قصائد بسیاری در فضائل ائمه دوازده گانه گفت که ناظر بر هدایت او و ترک عقاید سابقش است.(3)

شیخ صدوق(4) ماجرائی را آورده که به سبب فوائد زیاد و نیز اشاره به طهارت اهل بیت علیهم السلام آنرا می آوریم. طبق نقل صدوق راوی می گوید: که راوی می گوید «از سید حمیری شنیدم که گفت: من معتقد به غیبت محمد بن علی بن ابیطالب ملقّب به ابن حنفیّه بودم و زمانی در این گمراهی سپری کردم تا اینکه خداوند به واسطه جعفر بن محمد الصادق (ع) بر من منت نهاده و مرا از آتش نجات داد و با دلائلی که به من نشان داد بر من ثابت شد که او حجّت خدا بر من و همه مردم، و اطاعت او بر همگان واجب است. سپس گفتم یابن رسول الله پس اخباری که از پدران شما درباره غیبت رسیده، مربوط به چه کسی است؟ امام صادق (ع) فرمود غیبت در فرزند ششم من واقع می شود که دوازدهمین امام پس از رسول خدا (ص) است، همان امامانی که اوّل ایشان علی بن ابیطالب و آخر ایشان قائم به حق، بقیّه الله فی الارض و صاحب الزمان می باشد... والله که از دنیا نمی رود مگر آنکه زمین را پر از قسط و عدل نماید. سیّد ادامه داد: من وقتی این مطالب را از مولایم جعفر بن محمد (ع) شنیدم به سوی خدا توبه کرده و این قصیده را سرودم:

فَلَمّا رأیتُ النّاسَ فی الدّینِ قد غَوَوْا تَجَعْفَرْتُ بِاسْمَ اللهِ فیمَنْ تَجَعْفَروُا

وَ دِنْتُ بدینٍ غَیْرِ ما کُنتُ دایِناً بِهِ و نَهانی سیّدُ النّاس جعفرُ

وَ اِنّی اِلَی الرَّحمانِ مِنْ ذاکَ تائِبٌ وَ اِنّی قَد اَسْلَمْتُ و اللّهُ اکبرُ


1- مناقب ابن شهرآشوب، ج 4/266؛ الغدیر ج 2/250.
2- مناقب ابن شهر آشوب، ج 4/268؛ الغدیر ج 2/251.
3- رجوع کنید به مناقب ابن شهرآشوب و الغدیر و کمال الدین.
4- کمال الدین، ج 1/112؛ الغدیر ج 2/245؛ در لسان المیزان ج 1/674 هدایت او به طریق دیگری نقل شده.

ص: 104

فَلَسْتُ بَغالٍ ما حَییتُ و راجعٍ الی ما علیه کنتُ اُخفی و اُظْهِرُ

وَ لا قائلاً حیٌ بِرَضْوی محمدٌ و اِنْ عابَ جُهّالُ مَقالی فَاَکْثَروُا

وَلکِنَّه مِمّا مَضی لِسَبیله علی اَفْضَلِ الحالاتِ یَقْفی وَ یُخْبِرُ

مَعَ الطَّیَّبینَ الطّاهرینَ الاوُلی لَهُمْ مِن المُصطفی فرعٌ زکیٌ و عُنصرُ(1)

چون دیدم مردم در دین گمراه شدند من بنام خدا در گروه جعفری مذهب ها، پیرو جعفری بن محمد (ع) شدم. معتقد به دینی شدم که تا به حال چنین نبودم و بزرگ و آقای مردم جعفر بن محمد (ع) مرا از آن دین باطل نهی کرد. من از آن عقاید باطل سوی خدا توبه کردم و گویا الان مسلمان شدم. پس دیگر تا زنده ام معتقد به غلو نمی شوم و دیگر به اعتقادات قبلی که گاه آشکار و گاه پنهان می کردم رجوع نخواهم کرد و دیگر نمی گویم محمّد بن حنیفه در کوه رضوی زنده است اگرچه جاهلان این کار را بر من عیب بگیرند.

آری من معتقد هستم که محمد بن حنیفه نیز در بهترین حالات از دنیا رفت، هم به راه مرگ خود رفت در بهترین و با اجداد پاک و مطهر خود محشور شد و محمد هم پاک از خاندانِ پاکیزه مصطفی بود.

درباره دانش سید باید گفت که برای اخذ حدیث نزد اعمش می رفته(2) و در علم تاریخ و حدیث ید طولا داشت و صَفَدی کتاب «تاریخ الیمن» را به او نسبت داده است. فهم او از کتاب خدا و سنت بسیار جالب توجه است و هرکس اشعار و مناظره های سید را با معاصرانش مطالعه کند از عمق فهم او آگاه می شود.(3) محبت شدید او به اهل بیت علیهم السلام و مخالفت او با دشمنان آنان از همین علم عظیم و معرفت عمیق او سرچشمه گرفته بود. سید به قدری در نشر فضائل و مدح اهل


1- در دیوان سید، ص 202 و کمال الدین، ج 1/113 و 114 آشکارا به طور کامل آمده است و نیز اعیان الشیعه، ج 3/410 و 411.
2- سلیمان من مهران اسدی ملقب به «اَعْمَش» عالم قرآن و حدیث بوده، در زمان هشام بن عبدالملک می زیسته و از تابعین مشهور است. (الاعلام، ج 3/135) .
3- مانند مناظره او در اثبات فدک برای حضرت زهرا (س) (الغدیر، ج 2/275) و بسیاری موارد دیگر.

ص: 105

بیت و اظهار ارادت به ایشان مخلص بود که حتی حاضر نبود در این راه صله و جایزه قبول کند و هدف خود را فقط قرب به خداوند و ادای اجرِ رسالت می دانست.(1) چنانچه سروده:

ما یَعْدِلُ الدُّنیا جَمیعاً کُلُها مِن حوضِ أَحمدَ شَرْبةً مِنْ ماءِ(2)

همه دنیا و نعمت های آن، با یک بار نوشیدن از حوض کوثر پیامبر (ص) ، برابری نمی کند.

نقل شده که روزی بَشّار شاعر بزرگ، طبق معمول، مشغولِ مدح این و آن بود. سید حمیری به او گفت:

اَیُّها المادِحُ العبادَ لِیُعطی اِنَّ لِلّهِ ما بِایدی العِباد

فَاسْئَلِ اللّهَ ما طَلَبْتَ اِلَیهم وَارْجُ نَفْعَ المُنَزَّلِ العَوّادِ

لا تَقُلْ فی الجَوادِ ما لیسَ فیه وَ تُسَمّی الْبخیلَ باسْمِ الجَوادِ(3)

ای کسی که مدح بندگان خدا را می کنی تا به تو چیزی عطا کنند. بدان که هر چه در دست مردم است، از آن خداست پس از خداوند درخواست کن و شخص بخشنده را بدون دلیل هجو ننما، و انسان بخیل را هم بخشنده نام نگذار.

حبّ او به آل محمد به اندازه ای بود که اگر در مجلسی ذکری از ایشان نمی شد، آنجا را ترک می کرد و چون علت را جویا می شدند می گفت:

انّی لَاُکْرِهُ اَنْ اُطیلَ بِمجلِسٍ لا ذِکْرَ فیه لِفَضْل آلِ محمّدٍ

لا ذکرَ فیه لِاَحْمَدٍ و وَصِیّهِ وَ بَنیه، ذالکَ مَجلسٌ نَطْفٌ(4) رَدی(5)

من دوست ندارم در مجلسی باشم که یادی از فضایل آل محمد در آن نشود. محفلی که در آن ذکری از پیامبر و وصیّ او علی و دو پسرش حسنین علیهم السلام


1- الغدیر، ج 2/234 و 235.
2- دیوان سید ص 52 الغدیر،. ج 2/232؛ اعیان الشیعه ج 3/406؛ امالی سید مرتضی، ج 2/340.
3- الاغانی، ج 7/256؛ دیوان سید ص 180؛ تاریخ اداب اللغة العربیه، ج 2/67.
4- النطف: العیب، نَطَفَ: عابَ (لسان العرب، ج 14/186)
5- الاغانی، ج 7/ 286؛ الغدیر، ج 2/ 242؛ دیوان سید ص 177؛ الکنی و الالقاب، ج 2/307.

ص: 106

نباشد، معیوب و پست است.

سید حمیری با آنکه در یک خانواده ناصبی به دنیا آمده بود اما بغض و دشمنی او با دشمنان آل محمد علیهم السلام زبانزد خاص و عام بوده است. وی برای معارضانِ خاندانِ پیامبر(ص) هیچ حرمت و منزلتی قائل نبوده، به طوری که اخبار و قضایایی که بین او و مخالفان مکتب اهل بیت علیهم السلام واقع شده، خواندنی است.(1)

علامه امینی می نویسد: «سید حقیقتاً معجزه روزگارش است. با داشتن والدینی ناصبی و خارجی، از موالیان و مدافعان خاص اهل بیت شد و همواره مورد تکریم و تعظیم و تقدیر ایشان قرار گرفت. شیعیان از آن زمان تا به امروز باید بزرگداشت سیّد را وظیفه دینی خود شمرده و در مقابل او کرنش کنند.»(2)

سید حمیری، به سبب احاطه به احادیث اهل بیت و به نظم درآوردن آنها، در تاریخ ادبیات اسلام بی نظیر بوده و به همین علت، امام صادق (ع) او را «سیدالشعراء» نامید. وی به مساجد بصره و کوفه و اهواز و... سرمی زد تا بتواند حدیث تازه ای بیاموزد و آن سخنان نورانی را در قالب شعر خود بگنجاند. گویند وی دو هزار و سیصد قصیده در مدح بنی هاشم سرود،(3) و همه توانایی خود را وقف مدح علی (ع) و اهل بیت اظهار نموده و پیوسته مدافع ایشان بوده است. چنانچه خود می گوید:

عَلِیٌّ عِندی عَلی مَن یَعیبُهُ مِنَ النّاس نَصرٌ بِالیَدیْنِ وَ بِالفَمِ

مَتی ما یُرِد عِندی معاً به عَیْبَهُ یَجِدْ ناصراً مِن دونهِ غَیرَ مُفْحَمِ(4)


1- بعضی از آنها در الغدیر ج 2 صص 253 تا 260 آمده است و نیز در الاغانی ج 7 اخبار مربوط به سید حمیری.
2- الغدیر، ج 2/235.
3- الاغانی، ج 7/256؛ الغدیر، ج 2/241 و 242.
4- شاعرٌ مُفَحَم: لا یجیبُ مهاجیه - کسی که توانایی جواب دادن مخالفان را ندارد (لسان العرب، ج 10/197) .

ص: 107

عَلِیٌ اَحَبُّ النّاسِ اِلاّ محمداً اِلَیَّ، فَدَعْنی مِنْ مَلامِکَ اَوْلُمِ(1)

من در جهت یاری علی در مقابل هرکس که عیب او را بگوید دو دست و یک زبان دارم. هرگاه دشمنان علی نزد من از او عیب بگیرند، مرا یاوری گویا و قوی خواهند یافت که در مقابل دشمن از جواب باز نمی ماند. علی بعد از محمد محبوب ترین خلق نزد من است پس ملامت او را در جایی که من هستم ترک کنید.

آری، سید ادعا می کرد که هیچ فضیلتی از علی (ع) نیست مگر آنکه او به نظم درآورده، لذا زمانی که یکی از امراء کوفه اسب و لباس قیمتی به او هدیه داده بود، شاعر بزرگِ شیعه ایستاد و گفت: ای گروه کوفیان، اگر کسی فضیلتی از امیرالمؤمنین (ع) بگوید که من به شعر نیاورده باشم این اسب و همه اموالی که همراه آن دارم به او می بخشم. شخصی برخاست و گفت: روزی علی (ع) قصد رفتن به جایی کرد، لباسهایی را پوشید، یک لنگه کفش به پا کرد و به محض آنکه خواست لنگه دیگر را به پا کند عقابی از آسمان آمد و کفش او را بالا برده رها کرد. وقتی کفش به زمین خورد، مارِ سیاهی از آن بیرون آمده به سوراخی رفت. آنگاه علی (ع) کفش خود را پوشید. سید حمیری گفت آری من این را به نظم درنیاورده بودم. لذا شعری در این رابطه سرود و به قول خود نیز عمل کرد.(2)

اساساً اشعار سید به قدری زیاد بوده که جمع آن امکان نداشته است.(3) گویند باربری را دیدند که از سنگینی بار با رنج در حرکت بود. گفتند بار تو چیست؟ گفت: میمّیات(4) سید حمیری!(5) و نیز نقل شده که وی چهار دختر داشت که هر کدام 400 قصیده از پدر را حفظ بودند!(6)


1- این ابیات بخشی از قصیده 42 بیتی اوست که می توانید بطور کامل در الغدیر ج 2/227 و 228 ببینید. و نیز دیوان سید ص 398؛ اعیان الشیعه ج 3/412؛ الکنی و الالقاب ج 2/307.
2- الاغانی، ج 7/277 و 276؛ بحارالانوار، ج 41/243.
3- الاغانی، ج 7/ 249.
4- قصائدی که ردیف «میم» دارد.
5- طبقات ابن معتز، ص 57؛ کشف الغمه، ج 1/548.
6- طبقات ابن معتز، ص 57.

ص: 108

مرزبانی گوید: شنیده نشده کسی مانند سید حمیری اشعارش هم خوب باشد و هم زیاد.(1) از عبداله بن اسحاق هاشمی نقل شده که گفت من 2 هزار قصیده از سیّد جمع کرده و گمان داشتم چیزی را وانگذاشته ام، ولی پیوسته به شعری از او برمی خورم که نزدم نبود. بالاخره خسته شده اینکار را ترک کردم.(2) گویند سه نفر در جاهلیت و اسلام صاحب بیشترین اشعار بوده اند: سید حمیری، ابوالعتاهیه و بَشْار.(3)

علاوه بر کثرت شعر، کثرت معنا و زیبایی و دلنشینیِ اشعار او امری است که دوست و دشمن به آن معترفند. راوی گوید: اصمعی، کتابی را که در آن قصائد سید نوشته شده بود، دید و سؤال کرد: اینها از کیست؟ من چون از دشمنیِ او با سید حمیری خبر داشتم جواب ندادم ولی اصمعی مرا قسم داد، لذا گفتم این اشعار سیّد است. اصمعی گفت قصیده ای برایم بخوان. خواندم. باز هم خواست تا...بالاخره گفت. «چه زیبا راه بزرگان را پیموده است اگر مذهبش غیر از مذهب ما نبود و آنچه در شعر اوست مخالف عقیده ما نبود هیچ شاعری را بر او مقدم نمی داشتم.»(4) همین راوی در جای دیگر می گوید: اصمعی به من گفت دوست دارم شعری از اشعار سید حمیری را برایم بخوانی. خواندم. گفت: «خدا بکشد او را که اینقدر زیبا راه شاعران را پیموده است. به خدا قسم اگر در شعرش سبّ خلفا نمی کرد، هیچکس را بر او مقدم نمی کردم.»(5)

فرزند فرزدق، شاعر معروف، گوید شُعرا نزد پدرم در مجلسی جمع شده بودند. پدرم گفت: دو نفر هستند که اگر مشغول به عقیده و مذهب خود نبودند، با وجود آن دو، کسی به ما اهمیت نمی داد. پرسیدم کیستند؟ گفت: سید حمیری و عِمران بن حَطاّن سدوسی.(6)


1- الغدیر، ج 2/237.
2- الغدیر، ج 2/238.
3- الاغانی، ج 7/249.
4- الاغانی، ج 7/252.
5- لسان المیزان، ج 1/675؛ الاغانی، ج 7/255.
6- الاغانی، ج 7/251، البته بعضی به این مطلب ایراد کرده اند که فرزدق هنگامی وفات کرده، که سید حمیری 5 ساله بوده!

ص: 109

و نیز «ابن معتز» گوید: قصائد زیبای او آنقدر زیاد است که اگر بخواهم ذکر کنم طولانی می شود.(1)

بَشّار شاعر معروف مشغول مدح کسی بود. سید با زبان شعر او را از کارش بازداشت. بشّار گفت: اگر او به مدح اهل بیت مشغول نبود، باعث زحمت ما شده، و فقیر می شدیم.(2) مفاهیم شعر او بقدری والا بود که مروان بن ابی حفصه می گفت: هرگز شعری که در عین خلاصه بودن و فصاحت، معانیش از شعر سید حمیری بیشتر باشد، نشنیده ام.(3)

با آنکه معمولاً اشعار، از کذب و خیال خالی نیست ولی قصائد سید، عینِ حق و حقیقت بود لذا تَوَّزی می گفت: اگر شعری باشد که روا نباشد خواندن آن مگر در مساجد، همانا شعر سید است و حتی اگر امام جماعت در خطبه نمازجمعه بخواند نیکو و مأجور است.(4) باری بسیاری از بزرگان، او را اشعر شعرا(5) و امام صادق هم او را «سیدالشعراء» نامیدند که همین مقال، عظمت او را کافیست. امّا در بین اشعار او «عینیه»اش شهرت بسیار درد که در آن ماجرای غدیر به تفصیل آمده و امام صادق (ع) با شنیدن آن، بر سیّد رحمت فرستاد و راوی به امام اعتراض می کند که چطور بر او رحمت می فرستید و حال آن که او فردی گنهکار است؟ حضرت صادق (ع) می فرماید خدا او را رحمت کند باکی بر خداوند نیست که به خاطرِ آلِ علی او را بیامرزد، بدرستی که محب ّ علی اگر یک پایش بلغزد، پای دیگرش او را استوار می کند.(6)


1- طبقات الشعراء ص 57.
2- الاغانی ج 7/256؛ سیر اعلام البلاء، ج 8/45؛ لسان المیزان، ج 1/675.
3- الغدیر، ج 2/238.
4- اعیان الشیعه، ج 3/407؛ الغدیر، ج 2/238؛ قابل توجه است که گوینده این مطلب یعنی تَوّزی شیعه نیست! (الاغانی، ج 7/259) .
5- الغدیر، ج 2/238؛ الاغانی، ج 7/256 و 259.
6- الاغانی، ج 7/272 و 262؛ الغدیر، ج 2/220 و 221، مناقب این شهرآشوب، ج 4/267 با الفاظ گوناگون.

ص: 110

این قصیده عینیّه همان است که پیامبر (ص) در خواب به امام رضا (ع) فرمودند این را حفظ کن و به شیعیان ما امر کن تا آنرا حفظ کنند و به ایشان خبر بده که هرکس این شعر را حفظ کرده و پیوسته قرائت کند من بهشت را برای او ضمانت می کنم.(1)

به همین سبب علماء شیعه توجه خاصی به این قصیده داشتند تا آنجا که پانزده نفر از بزرگان آنرا شرح کرده و تعداد دیگری آنرا تخمیس نموده اند.(2)

سخن درباره بزرگ مردی که نیمی از عمرش را در مسیر بیان حقایق نبوی گذراند بسیار است و اقتضای کتابی جداگانه دارد. آری، سید حمیری حقایقی را بیان کرد که غاصبان در کتمان آن می کوشیدند. او چون خود زمانی گمراه بود، خوب می دانست که دشمنان اسلام چگونه به جنگ احادیث نبوی در خصوصِ فضائل اهل بیت (ع) می روند و هر جا نتوانند اصلِ حدیث را از بین ببرند، توجیه و تأویل می نمایند. لذا بعد از هدایت به دستِ امام صادق (ع) ، با سلاح زبان و قلم به نبرد با گمراهان رفت و در این جهاد هزاران بیت شعر سرود.

بالاخره وفات این بزرگ مدافع اهل بیت و تشیع در بغداد و در سال 173 فرا رسید.(3)

ماجرای وفات او بسیار شنیدنی و قابل توجه است. راوی گوید: در هنگام احتضار او با عده ای از دوستان و نیز بعضی همسایگانِ عثمانی مذهبِ سیّد، حاضر بودیم. سید که بسیار خوش صورت بود ناگهان در چهره اش نقطه سیاهی پیدا شد و کم کم بزرگ شده تا تمام صورتش را در بر گرفت. شیعیانِ حاضر، غمناک و ناصبی ها شادمان شده شروع به شماتت و سرزنش وی نمودند. آنگاه سید گفت: «یاامیرالمؤمنین هکذا یُفْعَلُ بِاولیائکُم»؟ ای امیرمؤمنان آیا با دوستان شما چنین


1- اعیان الشیعه، ج 3/412؛ الغدیر، ج 2/223 به نقل از بحارالانوار و رجال کشی و مجالس المؤمنین.
2- برای اطلاع از نام آنها رجوع کنید به الغدیر، ج 2 صص 223 - 225.
3- معجم المؤلفین، ج 1/380، البته در سال وفات او اقوال دیگری هم هست. (سیر اعلام النبلاء ج 8/46؛ الغدیر، ج 2/272)

ص: 111

می کنند؟! چیزی نگذشت که از همان جا نقطه سفیدی پیدا شده کم کم وسیع شد تا تمام صورتش را دربرگرفته و مثل ماه درخشان گشت.

در این هنگام سید حمیری خندید و چنین گفت:

کَذَبَ الزّاعِمونَ اَنَ علیّاً لَنْ یُنجی مُحِبِّهُ مِنْ هَناتِ

قَدْ وَ رَبّی دَخَلْتُ جَنةَ عَدْنٍ و عفی لی لألهُ عن سَیئاتی

فَابَشِروا الیومَ اولیاءَ علی¨ّ وَتَوَلَوّا عَلِیَّ حَتّی المَماتِ

ثُمَ مِنْ بَعْدُ تَوَلَّوا بَنیهِ واحداً بعدَ واحدٍ بالصّفاتِ(1)

دروغ پنداشتند کسانی که گمان می کنند علی دوست و محّب خود را از عیب و خواری نجات نمی دهد. به تحقیق و به خدا سوگند که به بهشت وارد می شوم و خداوند گناهان مرا عفو فرمود. پس امروز بشارت دهید دوستان علی را تا دوست بدارند او را تا وقت مرگ و بعد از او هم پسرانش را یکی پس از دیگری دوست داشته به ولایت بپذیرند.

سپس سید شهادتین بر زبان آورده و «اَشْهدُ انَّ علیّاً امیرالمؤمنین حقاً حقاً» راهم گفت و چشمانش را بسته از دنیا رفت.(2)

شیعیان 70 کفن برای او آوردند.(3) و هارون الرشید نیز توسّط برادرش علی برای سیّد کفنی فرستاد که با همین، او را تکفین نمودند و برادر خلیفه به روش شیعیان یعنی با پنج تکبیر بر او نماز خواند و به امر هارون آنقدر در مراسم دفن او باقی ماند تا وقتی که قبر را مسطح کردند.(4) خدایش رحمت کند.


1- مناقب ابن شهرآشوب، ج 3/258؛ دیوان سید ص 140.
2- الاغانی، ج 7/297؛ کشف الغمة، ج 1/9 و 548؛ لسان المیزان، ج 1/675؛ الغدیر، ج 2 صص 275 - 272 با روایات مختلف و....
3- طبقات ابن معتز، ص 57.
4- الغدیر، ج 2/272، آگاهی سید از هنگام وفاتش و نیز پیش بینی های او و فرستادن شعر برای شیعیان کوفه و قضایای خواندنی مربوط به اینها را در الغدیر ج 2 صص 275 - 272 و کتاب مرزبانی و کشف الغمه و امالی شیخ و رجال کشی بخوانید.

ص: 112

شعر: سید حمیری

چنانچه ذکر شد سروده های سید حمیری در خصوص فضائل اهل بیت بسیار است و شأن نزول آیه تطهیر هم از این مناقب مستثنی نیست لذا وی در جای جای قصائدش به این فضیلت اشاره کرده، مانند این تطهیریه:

بَیْتُ الرّسالةِ والنّبوةِ و الّذ ینَ نَعُدّهُمْ لِذُنُوبنا شُفَعاء

الطّاهرِینَ الصادِقینَ العا لِمینَ السّادةَ النُجَباء

اَسِواهُم اَبْغی لِنَفسی قُدْوَةً؟ لا والذی فَطَرَ السماءَ سماء

من کان اَوَّلَ مَن اَبادَ بَسَیْفِهِ کُفّارَ بَدْرٍ و اسْتَباحَ دِماء

مَن اَنْزَلَ الرّحمنُ فیهم هَلْ اتی لَمّا تَحَدَّوْا لِلنُذور وَفاء

مَنْ خَمسةٌ جبریلُ سادِسُهُم وَ قَدْ مَدَّ النبیُّ عَلیَ الجَمیعِ عَباء(1)

خاندان رسالت و نبوت که ما ایشان را شفیع گناهان خود می دانیم همان پاکان و راستگویان و دانایان و بزرگانِ نجیب هستند. آیا من غیر از ایشان برای خود اسوه ای برگزینم؟؟ نه بخدا، همان کسی که اولین نفر بود که در جنگ بدر کفار را نابود کرد. همان کسانی که به نذر خود وفا کردند و خداوند درباره آنها سوره هل اتی را نازل فرمود. همان پنج نفری که پیامبر آنان را با عبا پوشاند در حالی که هیچکس با ایشان شریک نبود غیر از جبرئیل که ششمین نفر از این جمع بود....

سید در ادامه این قصیده به فضائل دیگری چون تصدق انگشتر در نماز، اعلم بودن علی (ع) ، باب مدینه علم، ارسال سوره برائت، نص بر وصایت امیرمؤمنان (ع) ، ندای لافتی الا علی و... اشاره می کند.

سید در قصیده دیگرش که به وضوح دلالت بر هدایت یافتن او می کند، به ترتیب ائمه دوازده گانه خود را نام برده و در آخر با اشاره به کلمه «5 تن» چنین می گوید:


1- این قصیده بسیار زیبای 24 بیتی را به طور کامل در دیوان سیّد ص 53 و به طور پراکنده در مناقب ابن شهرآشوب ج 3/11 و ج 3/146 و ج 4/430 ببینید. همچنین کم و بیش در اعیان الشیعه، ج 3/418 و 419؛ شواهدالتنزیل (پاورقی) ج 2/415 آمده است.

ص: 113

وَ ثانِی العَشْر حانَ لَهُ القِیامُ مُحَمّدٌ الزَکِیُّ بهِ اعْتِصامُ

اولئکَ فی الجِنانِ بِهْم مَساغی(1) وَ جیرَتِیَ الْخوامِسُ وَ السَّلامُ(2)

دوازدهمین پیشوای پاک، حجة بن الحسن پناه مردمان است که هنگام قیام او فرا خواهد رسید. این دوازده بزرگوار، بهشت را بر من گوارا می سازند و موجب آسایش من در جنّت هستند و من درپناه پنج تن هستم و بس.

سید در قصیده دیگری از این منقبت اهل بیت، به عنوان «یوم التطهیر» یاد کرده و می گوید:

اِنَّ یومَ التطهیرِ یَومٌ عظیم خُصَّ بالفَضلِ فیه أهلُ الکساءِ(3)

بدرستی که روز تطهیر روز بزرگی است که اهل عبا، در آن روز اختصاص به آن فضیلت یافتند و دیگری را شامل نمی شود.

ابوالفرج اصفهانی نقل کرده که راوی می گوید: اگر این قصیده سیّد را که گفته: اِنَّ یوم التطهیر... بر منبرها بخوانند، اشکالی ندارد و اگر همه شعر او اینچنین بود _ یعنی فقط ذکر مناقب بود و سبّ و لعن دیگران را شامل نمی شد - ما آنرا روایت می کردیم و عیبی بر آن نمی گرفتیم.(4) کنایه از آنکه اشعار او مملّو از مطاعن خلفا و صحابه سلف است.

نکته قابل توجه اینکه راویان حدیث مذکور شیعه نبوده، بلکه از اهل سنّت می باشند چنانچه ابوالفرج همین داستان را عیناً از راوی دیگری بنام «تَوّزی» نقل کرده و سپس تصریح می کند که وی شیعه نیست.(5)

همچنین سید در مرثیه سرائی برای ابا عبدالله الحسین (ع) ، به مطّهر و پاک بودن


1- سائغ: گوارا، عذب، ساغَ الشرابُ: داخل شدن شراب در حلق آسان شد (لسان العرب، ج 6/432؛ صحاح، ج 2/1013)
2- الغدیر، ج 2/252، این قصیده 16 بیت دارد. و نیز در اعیان الشیعه، ج 3/427 ده بیت از آن آمده است.
3- الاغانی، ج 7/258؛ دیوان سید ص 473؛ الغدیر، ج 2/239.
4- الاغانی، ج 7/258؛ اعیان الشیعه، ج 3/408؛ الغدیر، ج 2/239.
5- الاغانی، ج 7/259؛ اعیان الشیعه، ج 3/408.

ص: 114

حضرت و پدر و مادرش که مصادیق آیه تطهیرند، اشاره می کند. ابوالفرج اصفهانی نقل کرده که راوی می گوید من نزد امام صادق علیه السلام بودم که برای ورود سیّد حمیری اجازه خواسته شد. حضرت اذن داده و خانواده خویش را پشت پرده ای نشاند. سیّد داخل شده سلام کرد و نشست. امام (ع) از او خواستند که شعر بخواند و او چنین گفت:

اُمْرُرْ عَلی جَدَثِ الحُسَی_ْ نِ فَقُل لاَعْظُمِهِ الزَکیَّةُ

اَ اَعْظُماً لازِلْتِ مِن وَطْفاءَ(1) ساکِبَةٍ رَوِیَّة و اذا مَررْتَ بِقَبْرِهِ فَاَطِلْ به وَقْفَ المَطیَّة

وَاْبکَ المُطهَّرَ لِلْمُطَ هَّرِ والمُطَهَّرَةِ النَقِیَة

کَبُکاء مُعْوِلَةٍ(2) اَتَتْ یَوماً لِواحِدهَا الْمَنیَّة(3)

به قبر حسین عبور کن و به استخوانهای پاک او بگو همواره ابرهای پر آب بر شما ریزان باد. زمانی که از آن قبر می گذری توقّف مرکب خود را طولانی کن و بر آن امامِ پاک، فرزند پدر و مادر پاک و مطهر چنان گریه کن مانند زن عزادار، آن هنگام که خبر مرگ یکی از عزیزانش به او می رسد.

راوی گوید دیدم اشکهای امام صادق (ع) بر گونه اش سرازیر شده و صدای گریه و شیون از اهل خانه برخاست. لذا حضرت به سیّد اشاره کردند که دیگر ادامه ندهد.(4)

سیّد حمیری گاه مستقیماً به آیه تطهیر اشاره کرده، و مدح حضرت علی (ع) را اینچنین سر می دهد:


1- وَطَفَ: یدلُ علی طول الشی ء و رَخاوَتِهِ، عیشٌ اَوْطَف: زندگی وسیع و راحت (معجم مقاییس اللغة ص 1056) عامُ اوطَف: سال پربار و پرثمر، سحابة وَطْفاء: ابر سنگین و پر آب (لسان العرب، ج 15/338) .
2- عَول و عولة: بلندکردن صدا به گریه - مُعْولِة: زنی که با صدای بلند گریه می کند. (لسان العرب، ج 9/479 و 480)
3- اشعار، در دیوان سید ص 469 بدون توضیحات آمده، و نیز اعیان الشیعه، ج 3/417 و 429.
4- الاغانی، ج 7/260؛ الغدیر، ج 2/239.

ص: 115

لَه شَهِدَ الکتابُ فَلا تَخِرّوا عَلی آیاتِهِ صَمّاً عَمِیّا

بِتَطهیرٍ اُمیطَ الرِّجسُ عَنه وَ سُمِّیَ مؤمناً فیه زَکِیّاَ(1)

کتاب خدا به تطهیر او شهادت داده پس نسبت به آیات آن کور و کر نباشید. قرآن شاهد تطهیر اوست و هرگونه رجس و آلودگی را از او دور نموده و علی در آن کتاب، مؤمن و پاک نامیده شده است.

سیّد در قصیده دیگرش که 52 بیت دارد خطاب به عایشه کرده چنین می گوید:

اَعائِشُ ما دَعاکِ الی قتالِ الْ_ وَصِیّ و ما علیه تَنْقُمینا...

فَخُنْتِ مُحمّداً فی اَقْرَبیهِ وَلَمْ تَرْعی لَه القولَ الرَّصینا...

ای عایشه چه چیزی باعث شد تا تو با وصیّ پیامبر به جنگ برخیزی - تو نسبت به پیامبر درباره خاندانش خیانت کردی و قول او را مراعات ننمودی.

سپس سید حمیری فضائل علی بن ابیطالب (ع) را یکی پس از دیگری گوشزد کرده و در اشاره به آیه تطهیر چنین می سُراید:

وَ قَد قالَ النَبی لَکُم وَ اَنتُم حُضورٌ لِلْمَقالةِ شاهِدونا

عِبادَ اللّه، اِنا اَهلُ بیتٍ بَرَأْنَا اللهُ کُلاً طاهرینا(2)

همانا پیامبر در حالی که همه شما شاهد خطبه او بودید، فرمود ای بندگان خدا، بدرستی که ما اهل بیتی پاک و مطهّر هستیم که خداوند ما را از هر گناهی پاک آفریده است.

گاهی نیز سید تصریح به مفاد آیه تطهیر نمی کند ولی به پاکی و طهارتی که ثمره آنست اشاره می نماید. مانند این خطابِ او به حضرت علی (ع) :

طِبْتَ کَهلاً و غلاماً وَ رَضیعاً و جَننیا

وَلَدَی المیثاقِ طیناً یومَ کانَ الخلقُ طینا


1- مناقب ابن شهرآشوب، ج 2/204؛ کل قصیده شامل 13 بیت است آنرا در دیوان سید ص 458 ببینید.
2- قصیده را بطور کامل در دیوان سید ص 428 و نیز در اعیان الشیعه ببینید. همچنین بطور پراکنده در مناقب ابن شهرآشوب جلد دوم و سوم در 24 نوبت آمده است. مثلاً دو بیت اخیر در ج 2/201 می باشد.

ص: 116

کُنتَ ماْموناً وجیهاً عندَ ذی العرشِ مَکینا

فی حجابِ النورِ حَیاً طَیِّباً لِلطاّهِرینا(1)

یا علی، تو در همه حالات اعم از پیری و جوانی و شیرخوارگی و دوران جنین پاک بوده ای. حتی هنگامی که مردم هنوز خاک بودند و خدا از ایشان میثاق می گرفت، طینت تو پاک بود و در عرش خداوند در حجابی از نور، زنده و آبرومند بودی و پاک و طاهر.

و نیز می گوید:

اُشْهِدُ بِاللّهِ و آلائِهِ وَ المَرءُ عمّا َقالَ مسؤولُ

اَنَّ عَلِیَّ بن اَبیطالبٍ عَلَی الُّتقی و البِرِّ مَجْبولُ(2) و اَنه کانَ الامامُ الذی لهُ علی الاُمَّةِ تَفضیلُ(3)

به وجود خدا و نعمتهای او گواهی می دهم در حالی که می دانم شخص از هر چه می گوید، سؤال می شود (در برابر آن مسؤول است) و نیز شهادت می دهم که علی بر تقوی و نیکی خلق شده و او امامی است که بر همه امّت فضیلت و برتری دارد.

می گویند سید حمیری شنید که محدّثی این روایت را می گوید که: «روزی پیامبر در سجده بود. امام حسن (ع) و امام حسین (ع) بر پشتِ او سوار شدند. عمر گفت: خوب مرکبی است مرکب شما دو نفر. پیامبر (ص) هم فرمودند: این ها هم خوب سوارانی هستند». سید این روایت را با اشاره به طهارتِ حضرت زهرا (س) و شوهر و فرزندان او چنین به نظم آورد:

اَتی حَسَناً والحسینَ النبیُّ و قدْ جَلَسا حِجْرَهُ یَلْعَبانِ...


1- مناقب ابن شهرآشوب، ج 2/201، این ابیات از شعر معروف سید است که با «بِابی انت و اُمیّ یا امیرالمؤمنینا» شروع می شود. آنرا بطور کامل در 16 بیت در دیوان سید ص 436 و نیز اعیان الشیعه، ج 3/427 ببینید.
2- جَبَل اللهُ الخلق: خَلَقَهُمْ جَبْلَةُ الشی ء: طبیعتُهُ واصلُه و مَبناة و خِلْقَتُهُ (لسان العرب، ج2/170) .
3- الاغانی، ج 7/267 با کمی اختلاف؛ مناقب ابن شهرآشوب، ج 2/221؛ اعیان الشیعه، ج 3/408؛ دیوان سید، ص 322.

ص: 117

فَراحا و تَحتَهُمَا عاتِقاه فَنِعْمَ المَطِیَّةُ و الرّاکبانِ

ولیدانِ اُمُهُها بَرَّةٌ حَصانٌ(1) مَطَّهرةٌ لِلْحَصانِ و شیخُهُما ابنُ ابی طالبٍ فَنِعمَ الَولیدانِ و الوالِدانِ

وَ کُلُّهمُ طَیِّبٌ طاهرٌ کریمُالشمائلِ طَلْقُ البیانِ(2)

روزی امام حسن و امام حسین وقتی پیامبر آمدند، در دامان ایشان شروع به بازی کرده و روی شانه های حضرت نشستند. چه خوب مرکبی و چه خوب سوارانی. دو پسری که مادرشان نیکوکار و عفیف و پاک است و همسر مردی عفیف. پدرشان فرزند ابوطالب است پس چه خوب فرزندانی و چه خوب والدینی هستند، همه آنها پاک و طاهر و زیبارو و فصیح می باشند.

شاعر بزرگ شیعیان در تطهیریّه لامیه خود، به حبّ حیدر کرّار افتخار کرده و علت این عشق و علاقه را با شمردنِ فضائل بسیارِ او، از جمله حدیث کساء و آیه تطهیر، به گوش همگان می رساند:

اِنّی اُحِبُّ حیدراً مُناصِحاً لِمَنْ قَفاء مُواثِباً لِمَنْ نَکَلْ(3) اُحِبُّ مَن آمَنَ بِاللّهِ وَ لَمْ یُشْرِکْ به طرفَة َعَیْنٍ فی الاَزلْ

وَ مَن غَدا نفسَ الرسولِ المُصطفی صَلَّی علیهِ اللّهُ عندَ المُبتَهَلْ

وَ ثانِیَ النبّیِ فی یوم الکساء اِذْ طَهَّرَ اللّهُ به مَنِ اِشتَمَلْ

وَ قالَ خَلَّفْتُ لَکُم کِتابَهُ و عِتْرتی و کلُ هذَیْنِ ثَقَلْ

فَلَیتَ شِعْری کَیفَتَخْلُفُونَنی فی ذا و ذا، اِذا اَرْدتَ المُرتَحَلْ

وَ جاءَ مِنْ مَکَّةَ والحَجیجُ قد صاحَبَهُ مِنْ کُلِّ سَهْلِ و جَبَلْ

حتّی اِذا صارَ بِخُّمٍ جاءَهُ جبریلُ بالتَبلیغِ فیهم فَنَزَلْ


1- امراةٌ حَصان: عفیفة متزوجة. و المزنة تکونُ محصنَة بالاسلام و العِفافِ و الحُرَّیةِ و التزویج و کذالک الرجل(لسان العرب، ج 3/209) .
2- طبقات ابن معتز، ص 57؛ الاغانی، ج 7/279 با ابیات بیشتر؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج 3/439؛ دیوان سید، ص 451 بطور کامل.
3- نَکَلَ: ترسید، به قهقرا بازگشت، از خیر رجوع کرد، ایضاً نَکَلَ اَی مَنَعَ (لسان العرب، ج 14/287) .

ص: 118

لا تَبتَغُوا بِالطُّهرِ عَنهَ بَدَلاً فَلَیْسَ فیکمْ لِعَلیٍّ مِنْ بَدَلْ

ثُمَّ اَذارَ کَفَّهُ لِکَفِّهِ یَرْفَعُها مِنْهُ اِلی اَعْلی مَحَلْ(1) من حیدر را دوست دارم و این سخنم نصیحت دوستانه ای است به آنانکه پیروی از این سخن می کنند و حمله ای است به آنانکه از آن سر بر می تابند. دوست می دارم علی را که به خدا ایمان آورده و چشم بر هم زدنی مشرک نبود، حیدری که در روز مباهله به عنوان «جان» و «نفس» پیامبر شمرده شد. حیدری که در روز کساء دومین نفر بعد از پیامبر بود که شامل آن فضیلت گشت، آنگاه که خداوند اشخاصی را که زیر عبا بودند پاک و مطهر ساخت، و پیامبر فرمود: من بین شما دو ثقل گرانبها باقی می گذارم: کتاب خدا و عترتم، ای کاش می دانستم هنگامی که از این عالم می روم، درباره این دو امر، چطور جانب مرا رعایت می کنید. پیامبر از مکه بازگشت در حالی که حاجیان از هر کوه و دشتی همراه او بودند. وقتی به غدیر خم رسید، جبرئیل با آیه تبلیغ نازل شد و پیامبر فرمود: «این علی بین شما جانشین من است، او کسی است که در همه امور باید به او مراجعه کرده و تکیه کنید. در طهارت و پاکی دنبال جایگزینی برای او نباشید زیرا هیچکس نمی تواند در این فضیلت با او برابری کند.» سپس دست او را گرفت و بالا برد.

لازم به ذکر است که پیامبر اکرم (ص) علاوه بر روز تطهیر، بارها و بارها آل و اهل خود را معرفی نمودند، چنانکه سعد بن ابی وقاص روایت می کند که در روز مباهله هنگامی که آیه «قُلْ تعالَوا نَدْعُ اَبْناءَکُمْ..» نازل شد، پیامبر (ص) ، علی و فاطمه و حسن و حسین را طلبید و فرمود «اللهمَّ هُولاءِ آلی» خداوندا، اینها آل من هستند.(2) در روایت دیگر پیامبر (ص) به نصارای نجران فرمود: «اگر مباهله کنید با اصحاب کساء، این صحرا بر شما یکپارچه آتش می شود.(3) فریقین اجتماع دارند


1- این قصیده را که ابیاتی از آنرا برگزیدیم بطور کامل در الغدیر، ج 2/225 و دیوان سید، ص 350 ببینید. البته ابن شهرآشوب هم پنج بیت از آن را در مناقب بطور پراکنده آورده است.
2- کشاف، ج 1/326؛ مناقب ابن شهرآشوب، ج 3/419؛ تفسیرکبیر، ج 8/82؛ نورالابصار، ص 100.
3- مناقب ابن شهرآشوب، ج 3/420 با الفاظ گوناگون.

ص: 119

که مباهله فقط با این پنج تن صورت گرفته، پس معلوم می شود که آل و اهل پیامبر (ص) هم فقط همین افراد هستند.

سید حمیری نیز ضمن به شعر درآوردن داستان مباهله، به اصحاب خمسه کساء اشاره می کند:

اَوَلَمْ یَقُلْ لِلْمشرکینَ و کَذَّبوا بِاْلَوحْی و اتَّخَذوا الهُدی سُخْریّا

قُوموا بِاَنْفُسِنا و اَنفُسِکُمْ معاً و نِساؤُنا وَ بَنیکُمُ وَ بَنیّا

نَدْعو فَنَجعلْ لَعْنَةَ اللّهِ الّتی تَغْشِی الظَّلومَ العانِدَ الشَّقِیّا

نَصَبَ الکساء فکانَ فیه خَمسةٌ خَیرُ البریَّةِ کُلُّها اِنسیّا(1)

آیا به مشرکانی که وحی را تکذیب کرده و هدایت را به مسخره گرفتند نگفت که بیایید با جانهایمان و جانهایتان و زنانمان و فرزندان شما و ما، همگی دعا کنیم و لعنت خدا را بر دشمن لجوج و شقّی بطلبیم. عبا را برافراشت در حالی که در زیر آن پنج نفر بودند که در بین آدمیان، بهترین همه آنان می باشند.

جریان مباهله و معرفی اصحاب کساء را سید در قصیده بیست و دو بیتی دیگری که در فضائل اهل بیت سروده، اینطور به نظم می کشد:

اِذْ قال کُرْزٌ هاؤُموا اَبْناءَکُمْ وَ نِساءَکُمْ حَتّی نُباهِلَ فی غَدِ

فَاَتَی النَّبِیُ بفاطمٍ و وَلَیِّها و حُسینٍ و الحسنِ الکریمِ المَصْعَدِ

جبریلُ سادِسُهُم فَاَکْرَمُ سادسٍ وَ اَخیرُ مُنتَجَبٍ لِاَفْضَلِ مَشْهدِ(2)

آن هنگام که بزرگ نصاری گفت: فردا پسران و زنانتان را بیاورید تا مباهله کنیم. پس پیامبر آمد با فاطمه و علی و حسن و حسین (این پنج نفر، ششمی نداشتند مگر آنکه) جبرئیل ششمین ایشان بود. چه خوب ششمین نفری و واپسین برگزیده ای بود جبرئیل برای برترین ماجرا.

سید حمیری در جایی دیگر، آل محمد (ص) را منحصر در اصحاب کساء


1- دیوان سید ص 462؛ مناقب ابن شهرآشوب، ج 3/421؛ اعیان الشیعه، ج 3/430.
2- دیوان سید ص 185 به بعد؛ اعیان الشیعه، ج 3/421 و نیز در مناقب ابن شهرآشوب در 5 موضع.

ص: 120

می نماید و شرط ورود بر حوض پیامبر (ص) و سیراب شدن از آن را تنها در حبّ همین افراد می داند:

لا تَمْدَحُنَّ سِوَی النَّبَیِّ و آلِهِ فَلَقَدْ اَراکَ اذا مَدَحْتَ مُجیدا

اَهلُ الکِساء(1) تَقیهِمْ نَفسی الرَّدی وَلَهُم اَکونُ مُوالیاً وَ وَدودا طابَ الوُرودُ بِحّبَ آلِ محمَّدٍ حوضَ النَّبِیِّ اذا اَرَدْتُ وُرودا

سُقیاً لِشیعةِ اَحْمَدٍ وَ وَصِیّهِ اَعْنِی الاءِمامَ وَلِیُّنا الَمحْسودا

اَعْنِی المُوَحدَّ قبلَ کلِ مُوحِّدٍ لا عابداً صَنَما و لا جُلْمودا

اَعْنی الذی نَصَر النَّبِیَّ مُحمّداً وَوَقاهُ کیدَ مَعاشِرٍ وَ مَکیدا...(2)

غیر از پیامبر و آل او، کسی را مدح نکن که اگر ایشان را مدح کنی نیکو گفته ای. آل پیامبر یعنی اصحاب کساء را مدح کن که جان من سپر مصیبت های آنان باد و من مُوالی و دوستداران ایشان هستم. چه خوش است وارد شدن بر حوض نبی به وسیله حب آل محمد. سیراب باد شیعیان احمد مختار و وصیّ او. مرادم از وصیّ او، همان امام و سرپرستِ موردِ حسد واقع شده، می باشد. مرادم از وصی پیامبر همان موحد و خداپرستی است که قبل از همه موحدان بود و هیچگاه بت نپرستید. مرادم همان کسی است که همه جا پیامبر را یاری نمود و از حیله و مکر دشمنان حفاظت کرد.

سید حمیری تنها امامان بعد از پیامبر (ص) را مصداق آل و اهل می داند و در قالب حصر چنین می گوید:

هُمْ الائمةُ بَعدَ المصطفی و هُمْ مَنِ اهتدی بِالهُدی و الناسُ ضُلاّلُ


1- جامع دیوان سید حمیری با اینکه شیعه نیست ذیل این بیت در پاورقی می نویسد: اهل کساء، محمد و اهل بیت او یعنی علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام هستند.
2- این قصیده 17 بیتی را در دیوان سید ص 169 به بعد بخوانید. در مناقب ابن شهرآشوب ج 3/10 چهار بیت آن آمده است. البته 4 بیت از این شعر را بعضی به دعبل خزاعی نسبت داده اند. (مناقب ابن شهرآشوب، ج 2/35) .

ص: 121

و اَنهم خیرُ من یَمْشی عَلی قَدَمٍ و هُم لِاَحْمدَ اهلُ البیتِ و آلُ(1)

تنها ایشان بعد از پیامبر، امامان مردم هستند و تنها ایشان هدایت یافتند، در حالی که مردم در گمراهی به سر می بردند. ایشان بهترین کسانی هستند که روی زمین راه می روند و تنها ایشان اهل بیت احمد و آل او می باشند نه دیگری.

گویند فضیلتی برای علی (ع) و اهل بیت او نبود مگر آن که این شاعر توانا، آن را به نظم می کشید. وی در راه بیان فضائل ایشان از هر فرصتی استفاده می کرد. حتی گاهی شعرش با هجو شخصی آغاز شده ولی مبدّل به مدح خاندان پیامبر (ص) گشته است. مثلاً قاضی بصره شخصی بود به نام «سوار بن عبدالله عنبری» که به سبب اختلاف در مذهب، با سید بسیار دشمن بود. به او گفتند: سید حمیری احدی از صحابه را نگذاشته مگر آن که هجو کرده است. لذا قاضی دستور داد او را حبس کنند. بنی هاشم و شیعیان جمع شده و به قاضی گفتند: اگر سید رااز حبس خارج نکنی، زندان را خراب کرده و آزادش می نماییم، چطور اگر کسی مدح تو را بگوید، به او پاداش می دهی؟! اما اگر مدح اهل بیت بگوید زندانی اش می کنی؟! قاضی مجبور شد سید را آزاد کند. شاعر شجاع شیعه قصیده ای گفت که در ابتدای آن خطاب به قاضی سوار می گوید: تو را چه به برادر پیامبر (ص) ، تو که سر تا به پا عیب و عار هستی، چه می گویی درباره کسی که چنین و چنان است... و فضائل علی (ع) را یکی یکی می شمارد و به اهل کساء چنین اشاره می کند:

حُبّاً علیاً و حُسَیْنا معاً و الحسنَ الطُّهْرَ لِاَ ُطْهارِ

و فاطماً أهلَ الِکساءِ الأُولی خُصُّوا بِاِکرامٍ وایثارِ

فَمُبْغِضُ اللّهِ یُری بُغْضُهُمْ یَصیرُ لِلْخِزیِ و للِنّارِ(2)

من محبّ علی و حسن و حسینِ پاک و مطهر و فاطمه هستم که اهل کساء بوده و سراسر زندگی ایشان پر از اکرام و ایثار و فداکاری است. هرکس بغض ایشان را


1- مناقب ابن شهرآشوب، ج 4/459؛ اعیان الشیعه، ج 3/425؛ دیوان سید، ص 301.
2- اعیان الشیعه، ج 3/415.

ص: 122

داشته باشد گویا با خدا دشمنی کرده و به سوی خواری و جهنم می رود.

چنانچه ذکر شد سید در گفتن شعر، غرض مادی نداشت و تنها انگیزه او حبّ اهل بیت علیهم السلام بود. توجه کنید که چطور شعرش را به ایشان هدیه کرده و در ضمن به مفاد آیه تطهیر، اشاره می کند:

اِلی اَهْلِ بَیْتٍ اُذْهِبَ الرّجسُ عَنْهُمُ وَ صُفُّوا من الاَدْناسِ طُراً و طُیِّبَوا

اِلی اَهْلِ بِیْتٍ ما لِمَنْ کانَ مُؤمناً مِنَ النّاسِ عَنْهُمْ فِی الوِلایَةِ مَذْهَبُ...

اَتَنْهینَنی عَنْ حبِّ آلِ مُحِّمدٍ؟ وَ حُبُهُمْ مِمّا بِهِ اَتَّقَرَبُ(1)

تقدیم به اهل بیتی که رجس و پلیدی از ایشان زدوده شده و از همه ناپاکی ها تصفیه شده و پاک و پاکیزه اند. تقدیم به اهل بیتی که مذهب مؤمنان در قبول ولایت ایشان است. آیا مرا از حبّ آل محمد نهی می کنید؟ و حال آن که من به وسیله حب ایشان، به خدا تقرب می جویم.

به عنوان حسنِ ختام اشعار سید حمیری، ابیاتی را می آوریم که در آن، سید به همگان می آموزد تا فقط کسانی را دوست بدارند که خدا امر به دوستی ایشان نموده است. پیامبر (ص) بارها از خداوند طلب کرده که «خدا دوست باش با هر که با علی و اهل بیت من دوست است و دشمن باش با هر که با ایشان دشمن است.» اساساً باید دانست که دوستی اهل بیت بدون دشمنی با دشمنان آنان سودی ندارد. چنانچه در گفتگوی امام صادق (ع) و سید حمیری به آن اشاره شد، و این حقیقتی است که حتی دشمنان اهل بیت هم به آن اعتراف دارند. این عمروعاص است که می گوید:

فَاِنْ لَمْ تَبْرَ مِنٌ اَعدا عَلِیًّ فَما لکَفی مَحَبَّتهِ ثَوابُ(2)

اگر از دشمنان علی (ع) برائت و بیزاری نجوئی، در دوست داشتن او، برای تو ثواب


1- مناقب ابن شهرآشوب، ج 4/226؛ اعیان الشیعه، ج 3/409؛ الغدیر، ج 2/211؛ دیوان سید، ص 66.
2- رشفة الصادی، ص 193. علامه امینی می گوید: اگرچه در بسیاری از کتب، این شعر به عمروعاص نسبت داده شده، ولی سراینده آن ناشی صغیر است و عمروعاص فقط خواننده آن در مجلس معاویه می باشد (الغدیر، ج 4/27) .

ص: 123

و پاداش حاصل نمی شود.

لذا سید حمیری همواره به این وظیفه مهم، یعنی تبّری از دشمنان اهل بیت تصریح می کرد. در این ابیات نیز ضمن اظهار تعجب از کسی که به او می گوید: باید همه را دوست بداری!! لعنت خود را نثار دشمنان اهل کساء می کند:

وَ لَقَدْ عَجِبْتُ لِقائِلِ لی مَرَّةً عَلامةٍ فَهِمِ مِنَ الفُهِماءِ

اَهَجَرْتَ قَِومَکَ طاعِناً فی دینِهِم؟ وَ سَلَکْتَ غیرَ مَسالِکِ الفُقَهاءِ

اَلاّ مَزَجْتَ بَحُبِّ آل محمدٍ حُبَّ الجَمیعِ فَکُنْتَ أهلَ وفاءِ؟

فَاَجَبْتُهُ بِجوابٍ غَیرِ مُباعِدٍ لِلْحَقِّ، ملبوسٍ علیه غِطاءِ

اهلُ الکساء اَحِبَّتی فهُمُ اللّذو فَرَضَ الالِهُ لَهُمْ عَلیَّ وِلائی

وَ لِمَنْ اَحَبَّهُم وَ والی دینَهم فَلَهُمْ عَلَیَّ مَوَدَةٌ بِصَفاءِ

وَالعانِدونَ لَهُم عَلَیهِمْ لَعنتی وَ اَخُصُّهُمْ مِنّی بِقَصدِ هَجاءِ(1)

روزی گوینده ای که خود را عالم و آگاه می دانست به من گفت: آیا از قوم خود دوری کرده و دین آنها را مذمت می نمایی؟ با این کار راه دانایان را نرفته ای. چه می شود با آل محمد همه را در دوستی شریک کنی و همه را دوست بداری؟ من از سخن او تعجب کرده و جوابی دادم که نه از حق دور بود و نه پرده های ابهام آن را پوشانده بود. به او گفتم: محبوبانِ من فقط اهل کساء هستند که خداوند دوستی ایشان را بر من واجب کرده. (اما موضع من نسبت به بقیه مردم چنین است که) هرکس اهل کساء را دوست بدارد عشق خالصانه من شامل او می شود ولی هرکس دشمنی آنها را پیشه خود کند، هم او را لعنت می کنم و هم هجو و مذّمتِ من به او اختصاص خواهد یافت.


1- مناقب، ج 3/421؛ اعیان الشیعه، ج 3/419؛ دیوان سید ص 52؛ اشعار دیگری از او که ناظر بر برائت وی از دشمنان اهل بیت است را می توانید در الاغانی ج 7 صفحات 263 و 268 و 272 و 273 و 274 و 283 بخوانید.

ص: 124

شاعر: ذکوان

ذکوان شاعری است که گاهی از او به «مولی بنی هاشم» و گاه به «مولی حسین (ع) » تعبیر می شود. شاعری است با اشعار نیکو که مدافع حریم اهل بیت بوده است. علاوه بر سرودن اشعار در دفاع از ائمه علیهم السلا، در خواندن آنها بین مردم و حتی مجالس امرا چون معاویه و مروان بسیار با جرئت است مثلاً مدح های بسیار عالی درباره امام حسین (ع) را در محضر معاویه می خواند.(1) داستان او در ماجرای خواستگاری مروان از دختر «عبدلله بن جعفر» معروف و در کتب بسیاری ثبت شده و ذکوان در همان مجلس با سه بیت شعر، جسارت مروان را پاسخ گفته است.

شعرِ ذکوان

ماجرای خواستگاریِ مروان از دختر عبدالله بن جعفر از این قرار بوده که معاویه از مروان که عامل او در حجاز است، می خواهد که «ام کلثوم» دختر «عبدالله بن جعفر طیّار» را برای پسرش یزید عقد کند. عبدالله امتناع کرده می گوید، اختیار او به دست دایی اش امام حسین (ع) است. مروان قضیه را به امام حسین (ع) خبر می دهد و امام می فرماید: من از خداوند طلب خیر می کنم. وقتی مردم در مسجد نبوی جمع شدند، مروان آمده و نزد امام حسین (ع) می نشیند و می گوید: امیرالمؤمنین!! معاویه به من امر کرده تا این عقد را انجام دهم و مهر این دختر سه چیز است: هر مبلغی که پدرش بگوید، به اضافه تمام بدهی های پدرش و نیز صلح بین دو قبیله بنی هاشم و بنی امیّه. سپس ادامه می دهد که: بدان اگر این ازدواج صورت گیرد مردم به شما غبطه می خورند که دامادی چون یزید، دارید زیرا کفوی برای او نیست!

امام حسین (ع) جواب می دهد «شکر خدای را که ما را برگزید و برخلق خود برتری داد. ای مروان، گفتی و شنیدیم. اما درباره مهر ما از سنت رسول خدا (ص) در مقدار مهر تجاوز نمی کنیم. اما درباره قضاء دِین پدرش، از چه موقع ما دخترانمان


1- همین مقدار از شرح حال او در اعیان الشیعه ج 6/431 است.

ص: 125

را وسیله قضاء دین خود قرار داده ایم؟اما درباره صلح بین دو قبیله، ما به خاطر خدا با شما دشمنی کرده و می کنیم، پس بخاطر دنیا صلح نمی کنیم. اما اینکه گفتی یزید کفو ندارد، بدانکه امارت او، در کفایت او نیفزوده و هرکس قبلاً کفو او بوده، اکنون هم هست. اما اینکه گفتی مردم غبطه می خورند بدانکه اگر او داماد ما شود جهلاء به حال ما غبطه می خورند و عقلا به حال او غبطه می خورند که خوشا به حالش».

سپس امام (ع) فرمود: ای مردم همه شاهد باشید که من ام کلثوم دختر عبدالله بن جعفر طیار را برای پسرعمویش قاسم بن محمد بن جعفر طیار عقد نمودم.

مروان عصبانی شد و گفت: ای بنی هاشم شما باز هم حیله کردید و این کار از عداوت شما سرچشمه گرفته است. سپس با دو بیت شعر، جسارت خود را کامل کرد.

اما ذکوان، شاعر مورد بحث ما ساکت ننشست و در جواب آن بی ادبی، چنین گفت که مفاد آیه تطهیر است:

اَماطَ اللّهُ مِنْهُمْ کُلَّ رِجْسٍ وَ طَهَّرهُمْ بِذالکَ فِی المَثانی

فَمالَهُمْ سِواهُمْ مِنْ نظیرٍ وَ لا کُفْوٍ هُناکَ وَ لا مُدانی

اَیُجْعَلُ کلُّ جَبّارٍ عَنیدٍ اِلی الاَخیارِ مِنْ أهلِ الجِنان؟(1)

خداوند از ایشان همه پلیدی ها را زدوده و پاک و مطهرشان ساخته و این مطلب در قرآن آمده است. برای این خاندان غیر از خودشان نظیر و کفوی وجود ندارد. آیا هر جبار سرکشی می تواند هم ردیف اخیار بهشتی بشود؟


1- تفصیل ماجرا را در مناقب ابن شهرآشوب، ج 4/44 و اعیان الشیعه، ج 6/431 بخوانید.

ص: 126

شاعر: ابونُواس

حسن بن هانی بن عبدالاول بن صباح حَکَمی معروف به ابونواس، شاعر شهیر قرن دوم است. «حَکَمی» نسبت او به قبیله بزرگی در یمن می باشد(1) و در نَسَب او اختلاف است.(2) کنیه او ابتدا «ابوعلی»(3) و سپس ابونواس بود. در مورد اینکه چرا به او ابونواس گفته اند دو قول هست. یکی اینکه این کلمه برگرفته از ناسْ الشی ءُ = تَحَرَّکَ می باشد. و به سبب دو موی بافته شده است که بر شانه های وی آویزان بوده و حرکت می کرد.(4) دیگر آنکه استادش «خلف احمر»، به او گفت تو از یمن هستی و باید اسمی از ملوک یمن داشته باشی. از آنجا که ملوک یمن به «اَلاَذواء» معروفند، زیرا نام همه ایشان با «ذو» شروع می شود، استاد برای او «ذونواس» را برگزید و به «ابونواس» تغییر داد.(5)

پدر ابونواس، شامی(6) و از اهل دمشق(7) و از سپاهیان «مروان بن محمد» بود.(8) وی به اهواز رفته زنی از اهل آنجا گرفت(9) و ابونواس در اهواز به دنیا آمد(10) وقتی 6 ساله شد پدرش از دنیا رفت(11) و مادرش او را به بصره آورد و همانجا بزرگ شد.(12)


1- النجوم الزهرة، ج 2/156؛ ادباءالعرب، ج 2/60.
2- ادباءالعرب، ج 2/60.
3- طبقات الشعراء ص 227؛ النجوم الزاهرة، ج 2/156؛ ادباءالعرب، ج 2/61.
4- اِکمال ابن ماکولا، ج 7/302؛ تاریخ مدینه دمشق، ج 13/407؛ سیر اعلام النبلاء، ج 9/380؛ النجوم الزهراه، ج 2/156؛ اعیان الشیعه، ج 5/333؛ ادباءالعرب، ج 2/61.
5- ادباءالعرب، ج 2/61.
6- ادباءالعرب، ج 2/60.
7- الاعلام، ج 2/225 به نقل از تاریخ ابن عساکر.
8- طبقات الشعرا، ص 227؛ وفیات الاعیان، ج 2/95؛ الاعلام، ج 2/225.
9- وفیات الاعیان، ج 2/95؛ الاعلام، ج 2/225.
10- وفیات الاعیان، ج 2/95؛ الاعلام، ج 2/225؛ معجم المؤلفین، ج 1/596؛ المجانی الحدیثه ج 3/43.
11- طبقات الشعراء، ص 227؛ ادباءالعرب، ج 2/61.
12- طبقات الشعراء، ص 228؛ معجم المؤلفین، ج 1/596.

ص: 127

ابتدا نزد «والبة بن حباب» شعر و ادب آموخت(1) و پس از مرگ او از محضر «خلف احمر» عالمِ نحوی و شاعرِ معروف، استفاده برد.(2)

ابونواس نمی خواست قبل از اختلاط با اعراب خالص، معروف شود(3) لذا به بادیه و صحرا رفت و یک سال ماند، تا زبانش فصیح شد و به کوفه برگشت.(4) به طوری که جاحظ می گوید: احدی را عالم تر به لغت و فصیح تر در لهجه و شیرین تر در کلام، از ابونواس ندیدم.(5) قرآن را نیز نزد یعقوب حَضرَمی آنچنان فرا گرفت که به او گفت: ای ابونواس برو که اَقْرَء اهلِ بصره هستی.(6) به علوم لغت و فقه و حدیث و احکام و «ناسخ و منسوخ» نیز دست یافت.(7) ولی با این همه، فاسق بود به طوری که خوشگذران ها و لااُبالی ها او را به یک دینار اجیر می کردند و او با ادوات موسیقی از صبح تا شام در اختیار ایشان می ماند.(8)

امام شافعی می گوید: «اگر فسق و مجونِ(9) ابونواس نبود، از وی کسب علم می کردم.(10) وی حتی در شعرش فسقِ فاسقان عصر خود را به نظم می کشید.(11) البته ابونواس مُلحد نبوده بلکه به عفو خدا شدیداً تکیه داشت.(12)

سپس به بغداد رفته مقّرب درگاه هارون شد و مدح وی کرد و هارون هم از فسق و مستی، استهزاء او به اوامر و نواهِی دین چشم پوشید.(13)

بعد از هارون به امین پیوست اما مأمون بارها از او خواست که به دربارش برود. با اینکه ابونواس شعوبی بوده، اصل او هم از فارس بود و مأمون به ایرانیان احترام


1- المجانی الحدیثه، ج 3/43؛ ادباءالعرب، ج 2/69.
2- طبقات الشعراء ص 228؛ ادباءالعرب، ج 2/69.
3- ادباءالعرب، ج 2/62.
4- ادباءالعرب، ج 2/62؛ المجانی الحدیثه، ج 3/43.
5- مختصر تاریخ دمشق، ج 7/78.
6- ادباءالعرب، ج 2/69.
7- طبقات الشعراء، ص 234.
8- ادباءالعرب، ج 2/61.
9- مجون: در قول و فعل بی پروا بودن - لاابالی گری - لایبالی الانسانُ بما صَنَعَه. ماجن: کسی که قبائح انجام می دهد (لسان العرب، ج 13/32) .
10- الاعلام، ج 2/225.
11- ادباءالعرب، ج 2/90.
12- ادباءالعرب، ج 2/87.
13- ادباءالعرب، ج 2/62.

ص: 128

می گذاشت و پایتخت خود را هم در آنجا قرار داده بود، ولی شاعر، به دربار مأمون نرفت.(1) هنگامی که امین کشته شد، نوعی یأس و ناامیدی به او روی آورد لذا از اعمال خود دست کشیده، زاهد شد و توبه و استغفار نمود و شراب را کنار گذاشت و تا آخر عمر سراغ فسق نرفته در بغداد ماند تا اینکه در سن 54 سالگی از دنیا رفت.(2) وفات او را در سال 198 یا 196 دانسته اند.(3)

ابونواس در بسیاری از علوم دست داشت ولی علم او در شعر بر سایر علومش غلبه کرد،(4) بطوری که پرچمدار شعر در عصر خود شد.(5) به قحطانیان تعصب داشته و اشعار زیادی ضد عدنانیان دارد.(6) او اولین کسی است که در شعر، سبکی نو ایجاد کرد و شعر را از لهجه بَدَوی خارج نمود.(7) دیوان او مشهور و چندین بار چاپ شده است،(8) اما همانطور که «حاجی خلیفه» می گوید، چون چندین نفر از فضلا اشعار او را جمع کردند، لذا دیوان او مختلف شده است.(9) بزرگان زیادی درباره او کتاب نوشته اند مانند ابن منظور، عمر فَرّوخ، زکی محاسنی، عباس مصطفی عمار و...(10) در ستایش او نیز سخن بسیار است. ابوعبیده یکی از اساتید او می گوید: «ابونواس در متأخرین مانند امرءالقیس در متقدّمین است.»(11)

سخن امام شافعی و جاحظ درباره وسعت علم و نیز فصاحت او، گذشت و «کلثوم عتابی» گوید: اگر ابونواس جاهلیت را درک کرده بود، کسی بر او برتری نمی یافت.(12) از اسماعیل بن نوبخت نقل شده که کسی را به وسعت علمِ ابونواس


1- ادباءالعرب، ج 2/62.
2- ادباءالعرب، ج 2/62.
3- در تاریخ تولد و وفات و مدت عمر او اختلاف است. (اعیان الشیعه، ج 5/331؛ الاعلام، ج 2/225) .
4- اعیان الشیعه، ج 5/333.
5- النجوم الزهره، ج 2/156.
6- طبقات الشعرا، ص 228.
7- الاعلام، ج 2/225.
8- المجانی الحدیثه، ج 3/43.
9- معجم المؤلفین، ج 1/596.
10- الاعلام، ج 2/225.
11- المجانی الحدیثه، ج 3/43؛ الاعلام، ج 2/225؛ ادباءالعرب، ج 2/89.
12- الاعلام، ج 2/225.

ص: 129

ندیدم(1) . ابن منظور تاریخ او و شعرش را در کتابی بنام «اخبار ابونواس» جمع کرد.(2) ابوحاتم نیز درباره او می گوید: معانی، مدفون بودند، ابونواس آنها را خارج کرد.(3)

شعرِ ابونُواس

ابونواس انتساب به علی (ع) و علوی بودن را تنها افتخار می داند و ضمن معصوم و مطهر شمردن ایشان، اهل البیت را نیز منحصر در آنان می کند:

مَنْ لَم یَکُن عَلَویاً حینَ تَنْسِبُه فَما لَهُ فی قدیمِ الدَّهْرِ مُفتَخَرُ

أولئکَ القومُ اهلَ البَیْتِ و عِندَهُمْ عِلمُ الکتابَ و ما جاءَتْ به السُّوَرُ

مُطَهِّرونَ نَقِیّاتٌ جُیُوبُهُم تَجرِی الصَّلاةُ عَلَیهم اَیْنَما ذُکِروا(4)

هرکس هنگام نسبت دادن، علوی نباشد هیچ مایه افتخاری ندارد. این قوم، اهل بیت هستند و علم قرآن و آنچه در سوره ها آمده، نزد آنهاست. ایشان مطهر و پاک و پاک دامن هستد و هرجا نامشان برده شود صلوات و درود بر آنها فرستاده می شود.

چنانچه گفته شد ابونواس آخر عمر توبه کرده فسق را کنار گذاشت. این شعر او بیانگر همین مطلب و نیز صحت اعتقادات اوست که تنها راه موفقیت را تمسّک به محمد و آل محمد می داند و دوازده امام تا حضرت مهدی علیهم السلام را ملجأ و پناه خود می شمارد.

یا ربِّ اِنْ عَظُمَتْ ذُنوبی کَثْرَةً فَلَقَدْ عَلِمْتُ بِاَنَّ عفوَکَ اَعظمُ

اَدْعُوکَ ربِّ کما اَمَرْتَ تَضَرُّعاً فاذِا رَدَدْتَ یَدی فَمَنْ ذا یَرحَمُ؟

اِن کانَ لایَرْجوکَ اِلاّ مُحسنٌ فَمَنِ الذّی یَرجو و یَدْعو الُمجرمُ

ما لی الیکَ وسیلةً اِلا الرَّجا و جمیلُ ظَنی ثُمَّ اِنّی مُسلمُ


1- وفیات الاعیان، ج 2/96؛ ادباءالعرب، ج 2/70.
2- ادباءالعرب، ج 2/71.
3- ادباءالعرب، ج 2/89.
4- الفصول المهمه، ص 237؛ رشفة الصادی، ص 209؛ نورالابصار، ص 168؛ احقاق الحق، ج 2/553 همه کم و بیش با تقدیم و تأخیر و اختلاف الفاظ آورده اند ولی در دیوان او یافت نشد!

ص: 130

مُستَمسِکاً بِمُحمدٍ و بِالِهِ اِنَّ المُوَفَّق مَنْ بِهِم یَستَعْصِمُ

ثمَالشَفاعَةَ مِن نبیِّکَ أحمدٍ ثُمَّ الحِمایَةَ مِن علّیٍ اُعلمُ

ثمَ الحسینَ و بعدَهُ اولادَهُ ساداتُنا حتّی الامام مُکْتَمُ

ساداتُ حُرِّ مَلْجَأٌ مُسْتَعصَمُ بِهِم اَلوذُ فذاکَ حِصْنٌ محکمُ(1)

بارالها، اگر گناهان من عظیم است ولی می دانم که عفو تو عظیم تر است. پروردگارا، همانطور که امر کردی، با تضرّع و زاری به درگاهت آمده تو را می خوانم، اما اگر دستِ مرا ردکنی چه کسی به من رحم می کند؟ خدایا، اگر به رحمت تو فقط نیکوکاران امیدوار باشند، پس مجرمین چه کسی را بخوانند و به چه کسی امیدوار باشند؟ من هیچ وسیله تقرب و نزدیکی به تو ندارم غیر از امید و حسن ظن و اینکه کافر و ملحد نبوده مسلمانم، در حالی که دست به دامن محمد و آل محمد زده ام زیرا هرکس به ایشان تمسّک پیدا کند موفّق خواهد بود. دیگر وسیله ام، شفاعتِ پیامبرت احمد و حمایت علی است سپس حسین و اولاد او تا امام غایب حضرت مهدی. همه اینها سادات و رهبران من و ملجأ و پناه من هستند که به آنان پناهنده می شوم زیرا قلعه ای محکمند.


1- مناقب ابن شهرآشوب، ج 2/189؛ دیوان ابونؤاس ص 618 که متأسفانه 4 بیت آخر را انداخته است.

ص: 131

2-2- شاعران قرن سوم:

اشاره

اینک به شاعران قرن سوم و تطهیریه های آنان می پردازیم.

شاعر: محمد بن ادریس شافعی

ابوعبدالله محمد بن ادریس بن عباس بن عثمان بن شافع، هاشمی قرشی مطلّبی حجازی مکّی از بزرگان قرن دوم است. امام شافعی، از نسل عبدالمطلب، جدِّ پیامبر، و یکی از ائمه چهارگانه اهل سنت است که همه شافعی مذهبان منتسب به او می باشند. وی در سال 150 هجری(1) درست هم زمان با روز مرگ «ابوحنیفه» امام حنفی مذهبان، در غزه فلسطین چشم به جهان گشود.(2) هنوز کودکی بیش نبود که پدرش از دنیا رفت(3) و مادرش او را که 2 ساله بود به مکه برد و همانجا بزرگ شد.(4) قرآن را نزد سفیان بن عُیینه فرا گرفت(5) و 7 ساله بود که همه قرآن را حفظ کرد.(6) در علم لغت و شعر و ادبیات و ایام عرب تبحر یافت و سپس به مدینه رفته، «موطّا» را نزد نویسنده اش «مالک بن انس» یکی دیگر از ائمه چهارگانه اهل سنت، حفظ کرد.(7) شافعی خود می گوید: «یکی از پسرعموهایم به من گفت: حیف است تو با این همه آگاهی از علوم عرب، فقه یاد نگیری. گفتم: از چه کسی فرا بگیرم؟ گفت: «مالک بن انس» اکنون بزرگ مسلمانان است. پس نزد مالک رفته و در 9 شب موطّا را حفظ کردم».(8) این، در حالی بود که10 سال بیشتر نداشت.(9) سپس به بغداد رفته، دو سال آنجا ماند و چند کتاب تصنیف کرد.(10) شافعی در سال 199 پس از بازگشت به مکه، به مصر سفر کرده کتابهایی نوشت و تا آخر عمر همان


1- در معجم الادباء، جزء 17/282 و طبقات الشافعیه اسنوی، ج 1/18 بطور مفصل شرح حال او آمده.
2- الاعلام، ج 6/26؛ معجم المؤلفین، ج 3/116.
3- البدایة و النهایة، ج 10/263.
4- معجم الادباء، جزء 17/282؛ الاعلام، ج 6/26؛ معجم المؤلفین، 3/116.
5- معجم المؤلفین، ج 3/116.
6- البدایة و النهایه، ج 10/263.
7- معجم المؤمنین، ج 3/116.
8- معجم الادباء، جزء 17/284.
9- البدایة و النهایه، ج 10/263.
10- معجم المؤلفین، ج 3/116.

ص: 132

جا زندگی کرد تا در آخرین شب ماه رجب سال 204 در سن 54 سالگی از دنیا رفته و در مصر دفن شد.(1) مزار او در قاهره معروف است.(2)

درباره مقام علمی و دینی امام شافعی سخن فراوان است. وی بسیار باهوش بوده و او را شاعرترین، ادیب ترین و عالم ترین مردم در فقه و قرائات دانسته اند.(3) در فقه و حدیث نیز به قدری متبحر بود که در سن 18 یا 20 سالگی فتوا می داد.(4)

احمد بن حنبل، یکی دیگر از ائمه چهارگانه اهل سنت می گفت: «هرکس در دست او قلمدان و کاغذ باشد _ کنایه از اینکه اهل علم باشد _ بر گردن او از شافعی حق است»(5) و نیز می گفت: «خداوند در ابتدای هر قرن یک نفر را برای تجدید دین می فرستد، ابتدای قرن اول عمر بن عبدالعزیز آمد و مجّددِ قرنِ دوم شافعی است.»(6) داود بن علی طاهری که صاحب کتابی در فضائل شافعی است می گوید: «وی ویژگی هایی دارد که در غیر او جمع نشده، شرافت نسب، درستی دین، سخاوت، حدیث شناسی، و حفظ کتاب و حُسن تألیف»(7) و نیز گفته اند شافعی اَعلم مردم به معانی قرآن و سنت است.(8) یونس بن عبدُ الاعلی می گوید: شافعی چنین بود که اگر در عربیت سخن می گفت، می گفتم اعلمِ مردم است و اگر در شعر تکلم می کرد می گفتم اعلمِ مردم است و نیز اگر در فقه سخن می گفت.(9)

تصانیف شافعی بسیار است مانند: «المسند» در الحدیث، «احکام القرآن»، «اختلاف الحدیث»، «الاُمّ» در فقه که 7 جلد است، «سنن»، «الرساله» در اصول فقه، و...


1- معجم الادباء، جزء 17/282؛ الاعلام، ج 6/26؛ معجم المؤلفین، ج 3/116.
2- الاعلام، ج 6/26.
3- الاعلام، ج 6/26.
4- البدایة و النهایه، ج 10/263؛ الأعلام، ج 6/26.
5- الاعلام، ج 6/26.
6- معجم الادباء جزء 17/314، البدایة و النهایه، ج 10/264.
7- البدایة و النهایه، ج 10/264.
8- البدایة و النهایه، ج 10/265.
9- معجم الادباء، جزء 17/300.

ص: 133

شرح حال او در منابع بسیاری آمده است. زرکلی در «الاعلام» غیر از مقاله ها، 61 منبع خطی و چاپی نام می برد. همچنین بزرگانی چون «ابن حجر عسقلانی»، «عبدالرؤف مناوی» «حسین الرفاعی» و «محمد ابوزهره» درباره زندگی و مناقب امام شافعی، کتابهای جداگانه، نوشته اند.

شعرِ شافعی:

پیامبر اسلام (ص) اهل بیت خود را کشتی های نجات و ریسمان الهی خواندند. ثعلبی مفسر اهل سنت، ذیل آیه «وَ اعْتَصِموا بِحَبْلِ اللّهِ جَمیعاً وَ لا تَفَّرقوا»(1) می گوید: قال جعفر بن محمد، نحن وَاللهُ الذّی قالَ وَ اعْتَصِموا بِحَبْلِ اللّه...(2) یعنی: جعفر بن محمد فرمود: به خدا قسم ما ریسمان الهی هستیم که خدا فرموده به آن چنگ بزنید. بسیار قابل توجه است که یکی از ائمه اهل سنت، یعنی امام شافعی در شعرش، اظهار می کند که در هنگامه گمراهی و جهل، سوار بر سفینه نجات اهل بیت پیامبر (ص) می شود و به دامن ایشان چنگ می زند:

لَمّا رَأیتُ النّاسَ قَدْ ذَهَبَتْ بِهَمْ مَذاهِبُهُمْ فی اَبْحُرِ الغَیّ و الجَهْلِ

رَکِبْتُ عَلی اسْمِ اللّهِ فی سُفُنِ النجاة وَ هُم اُهلُ بیتِ المصطفی خاتَم ِ الرُّسْلِ

و اَمْسَکْتُ حَبْلَ اللّهِ وَ هُو ولاؤُهُم کَما قَدْ أُمِرْنا بِالَّتمَسِّکِ بِالْحَبْلِ(3)

آنگاه که می بینیم مذهب های مختلف، مردم را در دریاهای گمراهی و جهالت فرو می برد، با نام خدا سوار کشتی های نجات که همان اهل بیت محمد مصطفی خاتم پیامبران هستند، می شوم و ریسمان خدا را که همانا دوستی ایشان است می گیرم زیرا خداوند به ما چنین امر کرده که متمسک به آنها شویم.

اگر امام شافعی در اینجا اهل بیت مطهر پیامبر را معرفی نکرده، چون نام این افراد نزد همگان شناخته شده بود و اگر هم در مصادیق اهل بیت در آیه تطهیر،


1- آل عمران، آیه 103.
2- الکشف و البیان، ذیل آیه شریفه.
3- رشفة الصادی، ص 57.

ص: 134

تشکیک شده، ولی در مصداق سفینه های نجات و آیه مودت و حبل اللّه، هیچگاه شک نکرده و هرگز احدی حتی همسران رسول در این جمع داخل نبوده اند. اما باز امام شافعی در شعری دیگر، پنج تن را معرفی کرده و برائت و بیزاری خود را از دشمنان ایشان اعلام می کند. حموینی در «فرائدالسمطین» نقل کرده که به شافعی گفتند: جمعی از مردم تحمل ندارند فضائل اهل بیت را بشنوند. اگر کسی نام آنها را ببرد، فوراً به او «رافضی» می گویند یعنی از دین خارج شده ای.

امام شافعی این ابیات را انشا کرد که با توجه به سخنی که به شافعی گفته شده، صریحاً معرفی اهل بیت است.

اذا فی مجلسٍ ذَکَروا عَلیاً و سِبْطَیْهِ و فاطمةَ الزَّکِیّه

فَاَجْری بعضُهُم ذِکری سِواهمْ فَأیْقَنُ انَّهُ لِسَلَقْلَقِیّه

اذا ذَکروا عَلیاً او بَنیهِ تَشاغَلَ بالرّوایاتِ الدَّنِیّه

وَ قالَ تَجاوَزوا یا قومِ هذا فَهذا مِن حدیثِ الرّافِضیَّه

بَرِئْتُ الی المُهَیْمِنِ مِنْ اُناسٍ یَرَوْنَ الرَّفْضَ حُبَّ الفاطِمَیّه

عَلی آل الرّسولِ صلاةُ رَبّی وَ لَعْنَتُهُ لِتِلْکَ الجاهلِیْه(1)

هرگاه در مجلسی نام علی و فاطمه و دو پسر آنها برده می شود، بعضی از مردم فوراً موضوع را عوض کرده سخن غیر ایشان را می گویند. لذا من یقین می کنم که آنها زاده زَنانِ بدکاره اند، زیرا وقتی ذکر علی و پسرانش به میان می آید، از آن همه روایات مستند در فضائل ایشان، روگردانده و به روایات ضعیف و سست توجه می کنند و می گویند: این روایات را رها کنید زیرا از سخنان رافضیان است. من به سوی خدای بزرگ بیزاری می جویم از مردمی که حب فاطمه و فاطمیان را رفض می شمارند. درود و صلوات خدا بر این پنج نفر آل رسول، لعنت خدا بر آن مرام جاهلی.

وقتی شافعی آل محمد و اهل بیت او را به این وضوح معرفی می کند، در آیه


1- الغدیر، ج 4/324.

ص: 135

تطهیر هم همین پنج نفر مصداق طهارت هستند، زیرا نمی شود اهل بیت در یک جا پنج نفر باشند و در جای دیگر غیر ایشان. هر بیت از اشعار شافعی اشاره به آیه یا روایتی در فضائل اهل بیت دارد. همان شافعی که گفته می شود اعلم مردم به معانی قرآن و سنت است.(1)

همان شافعی که احمد بن حنبل می گوید: «احدی را ندیدم بیشتر از او پیرو سنت پیامبر باشد» و نیز می گفت: «ما عموم و خصوص و ناسخ و منسوخ حدیث رسول الله را یاد نگرفتیم مگر از شافعی.»(2) همان شافعی که بخشی از مراتب علمی و دینی او ذکر شد.

آیا چنین شخصی در معرفی افراد اهل بیت اشتباه می کند؟ و آیا اگر همسران پیامبر (ص) هم شامل اهل بیت می شدند او نمی دانست؟ آیا برداشت شافعی از آیات و روایات و نیز عقاید او همان عقیده شیعه نیست؟ پس به چه دلیل، ابن کثیر او را مخالف شیعه می داند؟(3)

عشق و محبت شدید امام شافعی را به اهل بیت در دوبیتی های زیر نیز به وضوح بیابید:

یا اَهلَ بَیْتِ رَسولِ اللّهِ حُبُّکُمُ فَرضُ مِنَ اللّهِ فِی القرآنِ اَنْزَلَهْ

کَفاکُمْ مِن عَظیمِ القَدرْ أَنَّکُمُ مَنْ لَمْ یُصَّلِ عَلَیْکُمُ لا صَلاةَ لَهُ(4)

ای خاندان پیامبر، دوستی شما در قرآن واجب شمرده شده است. در عظمتِ مقام و عُلوشانِ شما همین بس که هرکس در نمازش بر شما درود نفرستد، نماز او صحیح نیست.

لَئنْ کانَ ذَنبی حبُ آلِ محمّدٍ فذالِکَ ذَنبُ لَسْتُ عَنهُ اَتُوبُ

هُمُ شُفَعائی یومَ حَشْری و مَوقِفی اذا ما بَدَتْ لِلنّاظِرینَ خُطوبُ(5)


1- البدایة و النهایه، ج 10/265.
2- معجم الادباء، جزء 17/311.
3- البدایة و النهایه، ج 10/266.
4- الغدیر، ج 2/303 به همراه روایات مربوط به هر بیت.
5- مناقب ابن شهر آشوب، ج 4/135.

ص: 136

اگر گناه من دوستیِ اهل بیتِ پیامبر است، پس بدانید این گناهی است که هیچگاه از آن توبه نخواهم کرد. زیرا ایشان آن هنگام که در قیامت، شدائد و مصیبت ها آشکار می شود، شفیعان من هستند. اشعار شافعی در مدح و ذکر فضائل اهل بیت و نیز رثاء امام حسین فراوان است.(1)


1- رشفة الصادی، ص 163 با ذکر منابع اشعار.

ص: 137

شاعر: دیک الجّن

ابومحمد عبدالاسلام بن رغبان بن عبدالسلام بن حبیب بن رغبان بن یزید بن تمیم کلبی حُمُصی سَلَمانی شیعی، مشهور به دیک الجن در سال 161 هجری(1) در شهر حُمُصّ(2) در سوریه(3) به دنیا آمده همانجا ساکن شد.(4) اصل او از بلد سَلَمیّه(5) نزدیک حماة(6) بود و هیچگاه از بلاد شام دور نشد.(7)

مذهب او شیعه(8) بوده و علمای اهل سنت می گویند تشیع خوبی داشته است.(9) وی از شعراء عصر عباسی می باشد،(10) ولی شعر را وسیله درآمد قرار نمی داد.(11)

دیک الجن بسیار خوب شعر می گفته(12) و شاعری خوش طبع است.(13) مذهب او در شعر مانند ابی تمام بوده(14) و ابوتمام و دیگران از او بسیار اخذ کرده اند.(15)

در مراثی امام حسین (ع) آثار بسیار دارد.(16) جدّ او «تمیم» از کسانی بود که


1- حیوة الحیوان الکبری، ج 1/497؛ تاریخ اسلام ذهبی، وفیات سال 231 تا 240/245؛ الاعلام، ج 4/5.
2- وفیات الاعیان، ج 3/184؛ تاریخ اسلام ذهبی، جلد مربوطه /244؛ الکنی و الالقاب، ج 2/237.
3- الاعلام، ج 4/5.
4- الاغانی، ج 14/52.
5- تاریخ اسلام ذهبی، جلد مربوطه 1/244.
6- الاعلام، ج 4/5.
7- الاعلام، ج 4/5.
8- سیر اعلام النبلاء، ج 11/163؛ تاریخ اسلام ذهبی، جلد مربوطه/ 245.
9- حیوة الحیوان الکبری، ج 1/497؛ وفیات الاعیان، ج 3/184.
10- تاریخ اسلام ذهبی، جلد مربوطه/244؛ حیوة الحیوان الکبری، ج 1/497.
11- وفیات الاعیان، ج 3/184؛ الاعلام، ج 4/5.
12- مختصر تاریخ دمشق، ج 15/111؛ وفیات الاعیان، ج 3/184.
13- مختصر تاریخ دمشق، ج 15/111.
14- الاغانی، ج 14/52، الکنی و الالقاب، ج 2/237.
15- تاریخ اسلام ذهبی، جلد مربوطه/345.
16- الاغانی، ج 14/52؛ وفیات الاعیان، ج 3/184؛ تاریخ اسلام ذهبی جلد مربوطه/ 244؛ سیر اعلام النبلاء ج 11/164؛ حیوة الحیوان الکبری، ج 1/497.

ص: 138

خداوند بر او منت نهاده و به دست «حبیب بن مسلمه فَهری» اسلام آورد.(1)

این شاعر ملقب به «دیک الجن» شده(2) به همین نام معروف گشت، زیرا چشمانش سبز بود.(3) دیک الجن شعوبی مذهب و منکر فضیلت عرب بر عجم بود و اعتقاد داشت که ما هم مثل اعراب مسلمانیم و در قیامت هم فرقی نداریم و لذا ایشان را بر ما برتری نیست،(4) و حتی بر اعراب فخر می کرد.(5) سرانجام در سال 235 یا 236(6) بعد از هفتاد و اندی عمر، در ایام متوکل(7) و در شهر حمص(8) از دنیا رفت.

شعرِ دیک الجن:

دیک الجن ضمن اشعاری که ناظر بر شعوبی بودن اوست، در یک بیت تصریح می کند بهترین مردم بین عرب و عجم فقط پنج تن اصحاب کساء هستند و تنها ایشان دارای فضل و فخر بر دیگرانند، اما بقیه مردم برابرند:

وَ الخَمسةُ الغُرُّ اَصحابُ الکِساءِ معاً خَیرُ البَرَّیةِ مِنْ عُجْمٍ و مِنْ عَرَبِ(9)

وی بارها در اشعارش فضائل امیرالمؤمنین (ع) را می شمارد مانند:

قِرابَةٌ و نُصُرَةٌ و سابِقَه هذا المَعالی و الصَّفاتُ الفائِقَة...(10)

هم در نزدیکی و خویشاوندی با پیامبر (ص) و هم در یاری دین خدا و هم در قبول دعوت پیامبر او را همتایی نیست.


1- الاغانی، ج 14/52؛ وفیات الاعیان، ج 3/184؛ مختصر تاریخ دمشق، ج 15/111.
2- وفیات الاعیان، ج 3/184؛ تاریخ اسلام ذهبی، جلد مربوطه/244.
3- الاغانی، ج 14/52؛ تاریخ مدینه دمشق، ج 36/204؛ الاعلام، ج 4/5.
4- الاغانی، ج 14/52.
5- وفیات الاعیان، ج 3/184.
6- غیر از اعلام، ج 4/5 که سال وفات او را فقط 235 ثبت کرده بقیه منابع 235 یا 236 ذکر کرده اند.
7- حیوة الحیوان الکبری، ج 1/497.
8- الاعلام، ج 4/5.
9- تاریخ مدینه دمشق، ج 36/203 شعر کامل را آورده و احقاق الحق، ج 9/696 فقط همین یک بیت را.
10- مناقب ابن شهرآشوب، ج 2/5.

ص: 139

همچنین در این قصیده دیک الجن ضمن برشمردن فضائل امیرالمؤمنین (ع) و اشاره به پاکی و عصمت او، حسرت و تأسف خویش را نسبت به محروم بودن اهل بیت پیامبر (ص) از حقوق خودشان ابراز می کند:

شَرَفی مَحَبَّةُ مَعْشرٍ شَرُفوا بِسورةِ هَلْ أتی

وَ ولایَ مَنْ فی فَتْکِهِ سَمّاهُ ذوالعرشِ الفَتی

لَمْ یَعْبُدِ الاصْنامَ قَطُّ وَ لا أَلامَ(1) و لا عَتا(2) ثَبْتٌ اذا قَدَما سِواهُ ألی المَهاوی زَلَّتا

ثِقْلُ الهُدی و کتابُهُ بَعدَ النَّبِیّ تَشَتَّتا

واحَسْرَتا مِن ذُلِّهِمْ وَ خُضوعهمْ واحَسْرتا

طالَتْ حَیاةُ عَدُوّهِم حَتّی مَتی و إلی متیّ؟!(3)

عزت و شرف من، عشق و محبت به گروهی است که با سوره «هل اتی» شرافت و برتری یافتند و مولای من کسی است که _ در جنگ احد _ هنگام حمله، خداوند او را «جوانمرد» نامید _ با ندای لافتی الا علی..._ او کسی است که هرگز بت نپرستید و هرگز جود و کرم را از یاد نبرد و هرگز استکبار نورزید. او همان کسی است که وقتی همه قدمها در مهالک و گناه ها می لغزند، وی نمی لغزد و ثابت قدم است، زیرا معصوم است. او به همراه قرآن، ثقل هدایت است که بعد از وفات پیامبر - متأسفانه _ جدا شدند. واحسرتا! از اینکه مردم به ایشان توجه نکرده و آنها را واگذاشتند. واحسرتا! تا کی و تا چند باید دشمنان آنها زنده بمانند!؟!


1- لُؤم ضد جودو کرم، لَئیم: دَنّی الاصل و خسیس، اَلامَ= مردم او را لئیم خواندند (لسان العرب، ج 12/211) .
2- عتا: استکبر و جاوز الحدّ (لسان العرب، ج 9/43) .
3- مناقب ابن شهرآشوب، ج 2/203.

ص: 140

شاعر: دِعبِل خُزاعی

ابوعلی دعبل بن علی بن رزین خُزاعی شیعی از شعراء کم نظیر شیعه امامیه در قرن دوم است. نسبت او به قحطان می رسد و در اسم او اختلاف است، ولی لقب وی یعنی «دعبل» آنقدر مشهور است که نیازی به معرفی ندارد.(1)

دعبل از نوادگان "بَدیل بن ورقاء خزاعی" صحابه گرانقدر رسول خدا (ص) است که در صفین در رکاب حضرت علی (ع) جنگید و به دست یاران معاویه شهید شد.(2) ولادت او در سال 148 در کوفه بوده(3) ، ولی سکونت او تا پایان عمر در بغداد می باشد(4) ، و البته به سفرهای بسیاری هم رفته است. (5) بیت "رزین" جدِّ دعبل، خاندان علم و فضل و ادب بودند و در بین آنها شعرا و محدثین بسیاری هستند و همه این فضیلت ها به سبب دعای پیامبر (ص) به جد اعلای ایشان "بدیل بن ورقاء" در روز فتح مکه، می باشد. برادر و فرزند و عموی دعبل همگی شاعرند.(6) دعبل نیز بسیار خوب شعر می گفت و سروده هایش که بر زبانها و کتابها جاری است نبوغ او را در ادب و شعر اثبات می کند،(7) اگرچه اکثر اشعار او در مدح اهل بیت و هجاء دشمنان ایشان است.(8) علامه امینی می نویسد: از آنجا که ولایت اهل بیت (ع) ، خالص نمی شود مگر با برائت از دشمنان ایشان، چنانچه خدا و رسولش هم از مشرکان برائت جستند و خدا برای یک شخص دو قلب خلق نکرده، لذا دعبل هم پیوسته بیزاری و برائت خود را از دشمنان عترت طاهره و غاصبین مناصب ایشان اعلام کرده، هجوشان می کرد.(9)


1- وفیات الاعیان، ج 2/266؛ ادباءالعرب، ج 2/113.
2- المجانی الحدیثه، ج 3/64.
3- ادباءالعرب، ج 2/113؛ معجم المؤلفین، ج 1/704.
4- معجم الادباء جز، 11/99؛ الاعلام، ج 2/339.
5- معجم المؤلفین، ج 1/704؛ الغدیر، ج 2/368.
6- الغدیر، ج 2/363.
7- الغدیر، ج 2/369.
8- ادباءالعرب، ج 2/118.
9- الغدیر، ج 2/369.

ص: 141

وقتی بنی عباس، به عنوان دفاع از عترت، بر روی کار آمدند، اما خلاف گفته های خویش عمل کردند، علویان هم از پا ننشسته و به فداکاری و طرفداری برخاستند.(1)

دعبل، شاعرِ شیعه فانی در ولاءِ اهل بیت نیز، به آل محمد (ص) تعصب داشته خلافت و امامت را حق آنها می دانست.(2) به همین سبب همه خلفا و وزرا را هجو کرد،(3) و گویا با این هجوگویی از عباسیان انتقام می گرفت.(4) به همین سبب، پیوسته فراری بود و این جمله او بسیار معروف است که می گفت: من 40 سال یا به روایتی 50 سال است که چوبه دارم را به دوش می کشم اما کسی را نمی یابم که مرا به دار بکشد.(5)

دعبل ابتدا به دربار هارون الرشید رفت و به دلائلی هجو او نمی گفت.(6) ولی بعد از مرگ هارون، اولین کسی که موردِ هجوِ شاعر واقع شد همان هارون بود(7) و بعد مأمون و معتصم و واثق را نیز هجو گفت.

دعبل "ابن زَیّات" را هجو کرد. به او گفتند چرا در جواب هجو دعبل، چیزی نمی گویی و کاری نمی کنی؟ گفت: دعبل را چه باک، که ما بر علیه او چه کنیم؛ او 30 سال است دارِ خود را به دوش می کشد.(8)

دعبل از راویان حدیث هم بوده و ابن شهرآشوب در "معالم" او را از اصحاب امام کاظم (ع) و امام رضا (ع) شمرده است.(9) در علم تاریخ و ادبیات هم ید طولا


1- المجانی الحدیثه، ج 3/64.
2- ادباء العرب، ج 2/114.
3- معجم الادباء جزء 11/99؛ وفیات الاعیان، ج 2/266.
4- ادباءالعرب، ج 2/114.
5- وفیات الاعیان، ج 2/266؛ الاعلام، ج 2/339؛ المجانی الحدیثه، ج 3/64؛ ادباءالعرب، ج 2/114؛ الغدیر، ج 2/369.
6- مشروح این دلائل در ادباءالعرب، ج 2/114 است.
7- ادباءالعرب، ج 2/122.
8- طبقات الشعراء، ص 298؛ الغدیر، ج 2/369 .
9- الغدیر، ج 2/373.

ص: 142

داشته و تألیفاتی نیز دارد.(1) اما شاید بیشتر شهرت او به سبب اشعار گرانبهای اوست بطوری که "بُحْتُری " شاعر معروف، می گفت: «دعبل نزد من از مسلم بن ولید انصاری _ که او نیز از شاعران مشهور است _ شاعرتر می باشد زیرا کلام او از نظر عربی، فصیح تر است».(2)

دعبل از دوستان بحُتُری بود و آن هنگام که "ابوتمام" شاعر معروف، و دعبل، از دنیا رفتند. بحتری هر دو را رثاء گفته و با عبارت «دو برادرم» از ایشان یاد نموده است.(3) دعبل صاحب قصیده «تائیه» معروف در مدح آل رسول، با مطلعِ "مدَارِسُ آیاتٍ..." می باشد که "اشهر من الشمس" است.(4) ابوالفرج اصفهانی در "الاغانی "می گوید: "تائیه دعبل از نیکوترین شعرها و عالی ترین مدائح اهل بیت است».(5) ابن عساکر در تاریخش می نویسد: وقتی مأمون در خلافت مستقر شده سکه به نام خود زد، تصمیم گرفت آثار موجود در فضائل آل رسول علیهم السلام را جمع کند. تائیه دعبل را هم برایش آوردند. دعبل را طلبید و گفت: تو در امان هستی هرچه که باشد، تائیه ات را بخوان. بدان که من آن را خوانده و روایت هم کرده ام ولی دوست دارم از زبان تو بشنوم.(6)

اشعار دعبل در مدح امیرالمؤمنین علی (ع) و رثاء امام حسین (ع) نیز فراوان است.(7)

سرانجام این پیر عاشق اهل بیت را در سال 246 در سن 79 سالگی با ظلم و ستم شهید کردند.(8) در اواخر خلافت متوکل، "مالک بن طوق "امیر "جزیره" به


1- الغدیر، ج 2/370.
2- ادباءالعرب، ج 2/124؛ الغدیر، ج 2/370.
3- وفیات الاعیان، ج 2/270.
4- طبقات الشعراء ص 300. این قصیده در بحارالانوار، کشف الغمه، تاریخ ابن عساکر، الاصابة ابن حجر، اعیان الشیعه، احقاق الحق و بسیاری از منابع آمده است.
5- معجم الادباء، جزء 11/103؛ الغدیر، ج 2/350.
6- الغدیر، ج 2/352.
7- معجم الادباء، جزء 11/110؛ الغدیر، ج 2/381.
8- الغدیر، ج 2/384.

ص: 143

شخصی 10 هزار درهم داد تا دعبل را مسموم کرد.(1)

آثاری که از او بجا مانده عبارتند از: کتابی در مناقب و مثالب عرب، کتاب "طبقات الشعراء" که بسیاری از علماء بعد از او، از آن استفاده کرده اند مثل مرزبانی در " معجم الشعرا"، خطیب بغدادی و ابن عساکر و ابن خلکان در تاریخ هایشان، یافعی در "مرآت الجنان" و ابن حجر در "الاصابه" که بیش از همه از این کتابِ دعبل نقل کرده است.

همچنین کتاب "الوحدة" و "اخبار شعراء بصره" و "اخبار شعراء حجاز "و...(2)

شعرِ دعبل:

چنانچه ذکر شد قصیده تائیه دعبل بسیار معروف است. وی این قصیده را برای امام رضا (ع) خواند. حضرت فرمود: " روح القدس به زبان تو جاری شده است" و سپس دو بیت به آن اضافه نمود. قضیه بخشش جُبّه حضرت رضا (ع) به او و دزدهای قافله بسیار معروف است و ذکری از آن، در بحث «تائید شعر توسط اهل بیت»، گذشت.

قصیده تأئیّه با این بیت شروع شده:

مَدارسٌ آیاتٍ خَلَتْ مِن تَلاوَةٍ وَ مَنزلُ وَحْیٍ مُقْفِرُ العَرَصاتِ

آن خانه ها جایگاه تدریس قرآن بود که به دست اهل بیت رسالت تفسیر می شد و اینک به واسطه ظلم مخالفان، از تلاوت قرآن خالی شده و عرصه های آن از عبادت و هدایت تُهی گشته است.

دعبل سپس مصیبتهای اهل بیت را یک یک می شمارد تا به نام منتقم ایشان یعنی مهدی صاحب زمان (عج) برسد، و در این میان یه آیه تطهیر هم اشاره می کند:

منازلُ وحیٍ الیه یَنْزِلَ بَینَها عَلی احمدَ المَذکور فی السُّوَراتِ

منازلُ قومٍ یُهتدی بِهْداهُمْ فَتُؤمَنُ مَنُ مِنْهمْ زَلَّةُ العَثَراتِ


1- الادباءالعرب، ج 2/115.
2- معجم المؤلفین، ج 1/704؛ الغدیر، ج 2/371.

ص: 144

منازلُ کانت لِلصَّلاةِ و لِلتُّقی وَ لِلصَّومِ و التَّطهیرِ وَ الحَسَناتِ

منازلُ جبریلُ الامینِ یَحِلُّها مِنَ اللّهِ بالتَّسلیمِ و الرَّحَماتِ(1)

خانه هایی که محل نزول وحی خدا بود که در این خانه ها بر احمد (ص) پیامبری که نام او در نمازها هر صبح و شام برده می شود، وحی نازل می شد. منازل قومی که مردم به برکت هدایت ایشان، هدایت می یافتند و بواسطه آنها از لغزشها ایمن می شدند. منازلی که مخصوص نماز و پرهیزکاری و روزه بود. منازلی که پاک و مطهر و دارای نیکویی ها بود، خانه هایی که محل نزول جبرئیل بود، آن که در وحی خداوند، امین است و از جانب خداوند با سلام و رحمت برایشان وارد می شود.


1- دیوان دعبل خزاعی، ص 124، کل قصیده در 115 بیت، و بسیاری از منابع.

ص: 145

شاعر: وامق نصرانی

بقراط بن اشوط وامق ارمینی نصرانی، از سردارانِ جنگی ارامنه و بزرگ ایشان است. در قرن سوم امارت مسیحیان به دست او بوده است. ابن شهر آشوب در «معالم العلماء» او را از مداحَانِ میانه رو و غیر متعصب اهل بیت می شمارد. ماجراهای او در زمان متوکل عباسی، در تاریخ یعقوبی و «الکامل» ابن اثیر آمده است. شاید به نظر عجیب بیاید که یک فرد مسیحی مدح و ثنای امیرمؤمنان (ع) کند، بااینکه مسیحیان اساساً به اسلام معتقد نیستند تا چه رسد به خلافت اسلامی، و اینکه چه کسی صلاحیتِ خلیفه شدن دارد! ولی عجیب نیست زیرا انسان، کمال طلب است و علمِ بسیار و نفسِ کریم و فضائل غیرقابلِ شمارش امیرالمؤمنین علی(ع) همه را به تحسین وا می دارد. گویا سفارش رسول اللّه (ص) به محبتِ علی(ع) به گوش همگان رسیده است.

جواب تعجب ما را شاعر مسیحی دیگری بنام ابن اسحاق موصلی نصرانی چنین می دهد:

عَدیٌّ و تَیمٌ لا اُحاوِلُ ذکرَها بسوءٍ و لکِنّی مُحِبٌ لِهاشمِ

یِقولون: ما بالَ النّصاری تُحِبُّهُمْ وَ اَهلُ النُهی مِن اَعرُبٍ و اَعاجمِ؟

فَقُلتُ لَهم: اِنّی َلاَحْسَبُ حُبَّهم سَری فی قلوبِ الخَلقِ حَتّی البَهائمِ(1)

من قبیله عدی و تیم (قبیله ابوبکر و عمر) را به بدی یاد نمی کنم ولی دوستدار بنی هاشم هستم. می گویند مسیحیان را چه رسد به دوستی ایشان؟ امّا من جواب می دهم که گویا محبت ایشان در قلبِ همه مخلوقات، حتی چهارپایان هم وارد شده است.

علامه امینی می گوید: «بسیاری از یهود و نصاری در مدح پیامبر و وصی او کتاب نوشته اند». وی سپس 30 نفر از ایشان را نام می برد.(2)

اگراسحاق موصلی درباره «تیم وعدی» بد نمی گوید ولی شاعر مترجَم ما، وامق،


1- الغدیر، ج 3/8.
2- الغدیر، ج 3/5.

ص: 146

چه نیکو برخلافت حضرت علی (ع) استدلال می کند و حال آنکه مسیحی است! وامق می گوید:

اَلَیْسَ بُخُمٍّ قَدْ اَقامَ «محمّدٌ» «علیاً» بِاحضارِ المَلَأْ فی المَواسِمَ

فقالَ لهم: مَنْ کنتُ مَولاهُ منکُمُ فمولاکم بَعْدی «علیُّ بنُ فاطِمِ»

فقالَ اِلهی کُنْ وَلِیَّ وَلِیَّهِ وَ عادِ اَعادیهِ عَلی رَغْمِ راغمِ(1)

آیا در غدیرخم در ملاء عام محمد (ص) ، علی (ع) را معرفی نکرد؟ آیا نگفت، هرکسی من مولای اویم، بعد از من علی پسر فاطمه بنت اسد، مولای اوست؟ و گفت: خدایا علیرغمِ دلخواه مخالفانش با دشمنانِ او دشمن باش و دوستدارِ او را دوست بدار.

وامق سپس خطاب به امام علی (ع) کرده و فضائل او را یکی یکی می شمارد و شجاعت هایش را در جنگ ها بازگو می کند. سپس می گوید:

و کنتَ اَحَقَّ النّاسِ بَعْدَ مُحَمّدٍ وَ لَیْسَ جَهولُ القومِ فی حُکمِ عالِم(2)

یا علی، تو سزاوارترین مردم بعد از محمّد به خلافت و جانشینی او بودی زیرا جاهل ترین فردِ قوم، نمی تواند در جای عالم بنشیند.

شعرِ وامق نصرانی:

وامق نه تنها برای وصایت امیرالمؤمنین علی (ع) حجت و برهان می آورد و مقدّم کردنِ جاهل را بر عالم زشت می شمارد، بلکه دوستی اهل بیت پیامبر (ص) را برای انسانِ عاقل، لازم می داند.

ابن شهرآشوب در کتاب «مناقب آل ابی طالب» آنجا که سخن از تفسیر کلمه «نور» در قرآن، به میان می آورد، ذیل آیه «آمنوا باللّهِ و رسولِهِ و النورِ الذی اَنزَلنا»(3) بیان می کند که مراد از نور، علی (ع) و ائمه می باشند. وی در تفسیر آیه مزبور


1- الغدیر، ج 3/4؛ مناقب ابن شهرآشوب، ج 2/83 و ج 3/40.
2- الغدیر، ج 3/4
3- سوره تغابن، آیه 8.

ص: 147

حدیث ابوخالد کابلی را می آورد که امام باقر (ع) می فرماید:«یا ابا خالد، النورُ واللهِ الائمةُ من آل محمد (ص) ».

ای ابو خالد، به خدا قسم که «نور» در آیه امامان از آل محمد هستند. سپس ابن شهر آشوب، اشعار وامق نصرانی را می آورد که گفته:

اذا ظَلُمَتْ طُرُقُ الرَّشادِ عنِ الهُدی قَالُ رسولُ اللّهِ کانَتْ مَصابِحا

سلیلُ عَلیِّ المرتضی و ابنُ فاطمٍ مَعاشِرُ کانوا لِلْغِوایَةِ(1) رامِحاً(2) وَ لَیْسَ یُوالی اَهلَ بیتِ محمّدٍ سِوی عاقِلٍ فی دینِهِ ظَلَّ راجِحاً(3)

(پیامبر اکرم (ص) فرمودند) آن زمانی که راه های هدایت تاریک شود، علی مرتضی و فرزندان او و پسران فاطمه همچون چراغ هایی در این تاریکی می درخشند. ایشان گروهی هستند که گمراهی را می رانند. بجز کسی که عقل دارد و در دین خود عاقلانه فکر می کند، کسی اهل بیت محمّد را دوست ندارد. وامق هم جز علی مرتضی و فاطمه و فرزندان او علیهم السلام کسی را «اهل بیت محمّد» به حساب نمی آورد.


1- غَی.غَویَ و غِوایه: ضلالت و گمراهی - رجلُ غاو:ِ ضالّ (لسان العرب، ج 10/149) .
2- رُمح: نیزه، رامح: کسی که نیزه می زند - عرب آنرا در کنایه از دفع و منع استعمال می کند.
3- مناقب ابن شهر آشوب، ج 3/99.

ص: 148

2-3- شاعران قرن چهارم:

اشاره

اینک به شاعران قرن چهارم و تطهیریه های ایشان می پردازیم.

شاعر: عَونی

ابومحمد طلحة بن عبدالله(1) یا عبیدالله(2) بن ابی عون غَسَانی معروف به «عونی» از شعرا بنام شیعه در قرن چهارم می باشد. ابن شهرآشوب او را از شاعران بی پروا در مدح اهل بیت برشمرده است.(3) عونی آنقدر مشهور و اشعارش بر زبانها جاری است که نیازی به ذکر نبوغ او در شعر و مهارتش در نظم کشیدن کلمه ها نیست، همچنان که تشیع و دلباختگی او نسبت به اهل بیت علیهم السلام هم نیاز به بحث و تحقیق ندارد و از تاریخ حیات و قصائدش به خوبی هویداست. کاروانها اشعار او را با خود به شهرها می بردند و مردم قصائدش را با جان می پذیرفتند و مداحان در مجالس و بازارها با صدای بلند می خواندند و فضائل اهل بیت (ع) را در قالب شعرهای عونی، آویزه گوش می کردند، اما ابن عساکر و ابن خلدون از این که نام اهل بیت و فضائل ایشان با صدای بلند در بازارها برده می شده، به خشم آمده و لذا سخن را این چنین عوض کرده اند که «منیر شاعر با شعرهای عونی در بازار آوازه خوانی می کرده»!! تا نام هر دو شاعر را لکه دار سازند.(4) عونی آنقدر در به نظم کشیدن فضائل امیرالمؤمنین علی (ع) اصرار داشته که بعضی کوته فکران او را به غلو نسبت داده اند، در حالی که اشعار او منحصر در ذکر مناقبی است که مستند بر احادیث مشهور می باشد.(5)

عونی در فنون شعر و شیوه های آن بسیار ماهر بوده، به طوری که ابن رَشیق در «العمده» می نویسد: یکی از انواع شعر نوع عجیبی است که به نام «القوادیسی» یعنی


1- معجم رجال الحدیث، ج 9/167.
2- شذرات الذهب، ج 3/270.
3- امل الآمل، جزء 2/139.
4- الغدیر، ج 4/128.
5- امل الآمل، جزء 2/139؛ معجم رجال الحدیث، ج 9/167، الغدیر، ج 4/128.

ص: 149

«چین های سطل چرمی» معروف است، زیرا بعضی از قافیه ها، در یک بیت، مرفوع و همان قافیه، در بیت دیگر مجرور می باشد. اولین کسی که این نوع شعر را سروده، طلحة بن عبیدالله عونی است.(1)

اشعار عونی در مدح و رثای اهل بیت، فراوان است. یکی از قصائد بسیار زیبا و خواندنی او قصیده معروف به «مذهبه» است که در آن به پاک و مطهر بودن امام علی (ع) و بسیاری از فضائل حضرت و نیز نام های امیرالمؤمنین در تورات و انجیل و زبور اشاره می شود.(2)

عاقبت پاداش این شاعر مخلص این بود که در سال 443 وقتی فتنه بین شیعه و سنی بالا گرفت و در بغداد به حرم موسی بن جعفر (ع) و جواد الائمه (ع) حمله کرده و آنجا را آتش زده و غارت نمودند، قبر بعضی از شیعیان از جمله همین عونی و نیز «ناشی ء صغیر» و دیگران را به جرم شیعه بودن شکافته و به آتش کشیدند.(3) ابن اثیر می گوید، در این ماجرا آنقدر فجایع انجام دادند که مثل آن در دنیا واقع نشده است.(4)

شعرِ عونی:

عونی در بسیاری از اشعارش از علی و فاطمه و حسنین علیهم السلام با القاب طهر و مطهر و طاهر و... که ثمره آیه تطهیر است یاد می کند.(5) مثلاً در یک قصیده طولانی که شامل مدح امیرالمؤمنین و اسامی ائمه می باشد. ضمن آوردن فضائل حضرت، به ماجرای روز عبا و مطهر بودن علی (ع) تصریح می نماید:

اِنَّ رَسول اللّهِ مِصْباحُ الهُدی وَ حُجَّةُ اللّهِ عَلی کُلِّ البَشرْ


1- الغدیر، ج 4/129.
2- الغدیر، ج 4/131؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج 3/320 با کمی تفاوت.
3- الکامل، ج 9/576؛ شذرات الذهب، ج 3/270؛ الغدیر، ج 4/129.
4- الکامل، ج 9/557.
5- رجوع کنید به مناقب ابن شهرآشوب، ج 3/131 و 267. 279 و ج 1/380.

ص: 150

فکانَ مِنْ اولِ مَنْ صَدَّقهُ وَصَیُهُ وَ هُوَ بِسِنِّ ما ثَغَرْ

وَ لَم یَکُنْ اَشْرَکَ باللّه و لا دَنَّسَ یَوماً بِسُجودٍ لِحَجَرْ

مَن جادَ بِالنَفَّس وَ مَنْ ضَنَّ بِها فی لَیلةٍ عِندَ الفِراشِ المُشتَهَرْ؟

مَنْ خُصَّ بِالتَّبلیغِ فی بَرائَةٍ؟ فَتِلکَ لِلعاقِلِ مَنْ اِحْدَی العِبَر

مَنْ کانَ فی المَسجدِ طَلْقاً بابهُ حِلَّاً وِ أبوابُ أُناسٍ لَمْ تُذَرْ؟

مَنْ شارَکَ الطاهرُ فی یَومِ العَبا فی نَفسِهِ؟ مَنْ شَکَّ فی ذاک کَفَرْ(1)

رسول خدا (ص) چراغ هدایت و حجت خدا بر همه افراد بشر است. اولین کسی که به او ایمان آورد وصیش علی است در حالی که هنوز نوجوانی بیش نبود. او که هرگز مشرک نشد و هرگز با سجده بر سنگ و بت خود را آلوده ننمود. جز علی (ع) چه کسی است که در راه حفظ پیامبر از جانش هم بخل نورزید و در شب معروف «لیلة المبیت» می خواست جان خود را فدا کند؟ جز علی کیست که به تبلیغ سوره برائت اختصاص یافت؟ این مطلب برای عاقل مایه عبرت است. جز علی کیست که درِ خانه اش به مسجد باز بود در حالی که درهای دیگران بسته شد؟ چه کسی با علیِ پاک و مطهر در روز عبا در آن فضیلت، شریک شد؟ هرکس این فضیلت را انکار کند کافر است.

عونی در قصیده بلند دیگری که مدح امیرالمؤمنین (ع) است باز هم به روز کساء و افتخار کردن جبرئیل به سبب همراهی با اهل کساء چنین اشاره می کند:

اَلَسْتَ تَری جبریلَ وَ هُوَ مُقَّربٌ لَهُ فی العُلی من راحةِ القصدِ مِوقِفُ؟

یَقولُ لَهُمْ: اهلَ العبا أنا مِنْکُمُ؟ فَمَنْ مثلُ أهلِ البیتِ؟ اِنْ کُنتَ تُنْصِفُ؟

نعَمْ آلُ طه خَیرُ مَنْ وَطَی ءَ الحَصی وَ اَکرَمُ اَبصارٍ عَلَی الارضِ تَطْرِفُ

هُمُ الکَلماتُ الطَّیباتُ التّی بِها یُتابُ عَلَی الخاطی فَیُحْبی و یُزْلَفُ(2)

آیا ندیدی جبرئیل را که در آسمان های بلند جایگاه اوست:، چگونه روز عبا به


1- مناقب ابن شهرآشوب ج 3/335؛ الغدیر، ج 4/125.
2- مناقب ابن شهر آشوب ج 3/453؛ الغدیر، ج 4/139.

ص: 151

خاندان رسول گفت: ای اهل عبا آیا من هم از شما هستم؟ اگر انصاف داری چه کسی در این فضیلت، مانند اهل بیت است؟ آری، آل پیامبر بهترین کسانی هستند که پا بر زمین نهاده و شریف ترین کسانی هستند که چشم بر دنیا گشوده اند. ایشان همان کلمات پاکی هستند که توبه آدم به واسطه نامشان قبول شد.

ص: 152

شاعر: ابن علویّه

ابوجعفر احمد بن علویه اصفهانی کرمانی مشهور به «ابوالاسود» و «ابن علویه» از محدثین و شعراء و مؤلفین امامیه است. وی که در سال 212 به دنیا آمده، در علوم لغت، شعر، کتابت و حدیث سرآمد بوده و بسیاری از علماء امامیه بر او اعتماد داشته و حدیث اخذ می کردند بطوری که روایات او در کتابهای مهمی چون «تهذیب شیخ طوسی»، «امالی صدوق»، «مجالس شیخ مفید» آمده است. «ابن علویه» علاوه بر تبحر در حدیث، از علماء ماهرِ زبان عربی بوده و به همین سبب سیوطی، شرح حال او را در «بغیة الوعاة» آورده و ثعالبی در «یتیمة الدهر» وی را از کُتَاب و شعرای اصفهان برشمرده است. سروده های او در اوج استحکام و حُسن و نیکویی است و مخصوصاً اشعار او درباره اهل بیت چون شمشیری برّان در مقابل شبهه های مخالفان می باشد.

ابوالاسود، قصیده نونیه ای در امامت عترت پیامبر (ص) دارد که حاوی هشتصد و سی و چند بیت بوده و به «الفیه» یا «المحبره» معروف است. مدح امیرالمؤمنین علی (ع) در این قصیده، فراوان آمده است. گویند این قصیده را به ابوحاتم سجستانی، عالم بزرگ لغت و شعر، عرضه کردند. وقتی خواند، گفت: ای اهل بصره، به خدا شاعر اصفهان در این قصیده بر شما پیروز شد. این اشعار در مناقب ابن شهرآشوب، بطور پراکنده، تحت عناوین: ابن علویه، اصفهانی، ابوالاسود، الفیه و محبره آمده که مقصود از همه اینها همین قصیده مزبور است. در «اعیان الشیعه» هم 324 بیت از آن موجود می باشد. علاوه بر دیوان شعر، کتابی در ادعیه بنام «الاعتقاد» نیز به وی نسبت داده اند.

ابوالاسود را «ابورَحال» هم می نامیدند، زیرا 50 سفر حج مشّرف شد. سرانجام پس از عمری بیش از صد سال، ابن علویه در سال 320 و اندی از دنیا رفت.(1)


1- شرح حال فوق از 3 کتاب زیر است: اعیان الشیعه، ج 3/22 تا 25؛ الغدیر، ج 3/348 تا 351؛ معجم المؤلفین، ج 1/195.

ص: 153

شعرِ ابن علویه:

اشعار ابن علویه مخصوصاً «الفیه» او متضمن فضائل امیرالمؤمنین (ع) از لسان رسول الله (ص) است که در آن حجت های قاطع و برهان های قوی بر امامت وصی پیامبر می باشد. وی از آنجا که از پیشوایان علم لغت بوده، در معنای کلمه «مولی» در حدیث غدیر، سخنان مستدل و محکمی دارد که تأییدِ برداشت شیعه از این کلمه است. در بخشی از این قصیده، ابوالاسود به حدیث «سد ابواب» اشاره کرده و علت این را که تنها علی (ع) مجاز بود درِ خانه اش به مسجد باز باشد، عصمت و پاک بودن او از رجس و گناه بیان می کند:

هَلْ أَرضُ مَسجدِهَ تَوَطَاَ منهُمُ مِنْ بعدِ ذاکَ سِواهُما جُنُبان؟

اِذْ ذاکَ اَذْهَبَ کلَّ رجسٍ عنهُمُ رَبَّی و طَهَّرهْم مِنَ الاَدْران(1) أَتُراکَ فی شَکٍّ لَه مِنْ أَنَّهُ لِلْفَضْلِ خُصَّ بِفَتْحِهِ بابان(2)

آیا غیر از پیامبر (ص) و علی (ع) ، کسی می تواند در حال جنابت به مسجد رسول الله قدم بگذارد؟ خیر، زیرا پروردگارم گناه را از ایشان زدوده و از هر آلودگی مطهر ساخته. آیا شکی داری در این فضیلت علی که فقط او اجازه دارد از خانه اش دری به مسجد داشته باشد؟ (به اضافه درِ دیگری که همه خانه ها دارند) .


1- در بعضی کتاب؛ این کلمه ازران ثبت شده که تصحیف ادران است.
2- مناقب ابن شهرآشوب، ج 2/222؛ اعیان الشیعه، ج 3/25.

ص: 154

شاعر: ابن دُرَید

ابوبکر محمد بن حسن بن دُرَید بن عتاهیه، اَزْدی بصری، صاحب تصانیف بسیار، و از مشهورترین بزرگان لغت و نحو و ادب عربی است. نَسَب او به ابوبکر ازدی بصری می رسد.(1) ابن درید در سال 223 در بصره به دنیا آمده و در عمان بزرگ شد.(2) وی از طایفه «ازد» عمان، از قحطانیان است.(3) پدرش ثروتمند و از رؤساء مصر بود.(4) ابن درید بسیار مسافرت کرد(5) ، از جمله به بصره و فارس در طلب علم و ادب رفت و در دیوان فارس برای «آل میکال» کتابت کرد.(6) سپس به بغداد آمده و تا آخر عمر همان جا ماند.(7) در بغداد به دربار مقتدر عباسی رفته و خلیفه را مدح کرد، و از همین رو، مقتدر تا آخر عمرِ ابن درید، هر ماه 50 دینار برایش می فرستاد.(8) در ادبیات عربی بر همگان پیشی گرفت(9) و درحفظ انساب و لغت و اشعار عربی سرآمد علما است، (10) لذا کتاب «اشتقاق» او را در انساب و «جمهره»اش را در لغت کمتر کسی است که ندیده باشد. ابن درید شعر هم خوب می گفت و اشعار فراوانی دارد بطوری که در ستایش او گفته اند:

ابن درید اعلم شعرا و اشعر علماء است.(11)

در قدرت حفظ نابغه ای از نوابغ دهر است چنانچه ابن حجر گوید: «ابوبکر درید در قدرت حفظ ضرب المثل بوده(12) ، و ذهبی گوید: «وی در قوه حفظ آیه ای از آیات بود»،(13) و احمد بن یوسف ازرق می گوید: «من حافظ تر از او


1- الوافی بالوفیات، ج 2/339.
2- تاریخ بغداد، ج 2/191؛ لسان المیزان، ج 6/48.
3- الاعلام، ج 6/80.
4- سیر اعلام النبلاء، ج 15/96؛ النجوم الزاهرة، ج 3/240.
5- الوافی بالوفیات، ج 2/339؛ النجوم الزاهرة، ج 3/240.
6- الاعلام، ج 6/80؛ تاریخ بغداد، ج 2/191 بدون ذکر کار او در دیوان.
7- تاریخ بغداد، ج 2/191.
8- الاعلام، ج 6/80.
9- سیر اعلام النبلاء، ج 15/96.
10- تاریخ بغداد، ج 2/191.
11- تاریه بغداد، ج 2/192؛ سیر اعلام النبلاء، ج 15/97؛ لسان المیزان، ج 6/47؛ النجوم الزاهرة، ج 3/241.
12- لسان المیزان، ج 6/47.
13- سیر اعلام النبلاء، ج 15/97.

ص: 155

ندیدم».(1) نقل است که دیده نشده دیوانی را برای او بخوانند مگر آنکه خودش قبلاً خوانده و حفظ نیز کرده بود.(2)

تصانیف او بسیار است. علاوه بر «جمهره» در 3 جلد و «اشتقاق اسماء القبائل» که نام برده شد، آثار او عبارتند از: «ذخائرالحکمة» «السحاب و الغیث» «ادب الکاتب» «امالی»(3) «ملاحن» «زوار العرب»(4) «المجتبی» «خیل» «سلاح» «غریب القرآن»(5) و...

دانستیم که ابن درید شاعر ماهری هم بوده اما در بین اشعارش «مقصوره دُرَیدِیه»(6) در رثاء امام حسین (ع) ، بسیار معروف و از زیباترین قصائد عربی و مشهورترین سروده های ادبی است که در همه عالم انعکاس یافت.(7) بسیاری از علماء، مثل ابن خالویه، ابن جنی، و خطیب تبریزی آن قصیده را شرح کرده و عده ای دیگر با آن معارضه نموده یا تخمیس کرده اند. تخمیس موفق الدین ابومحمد عبدالله بن عمر بن نصر انصاری (متوفی/677) معروف است و خود او درباره انگیزه سرودن این تخمیس می گوید: امام حسین (ع) را در خواب دیدم که به من فرمودند: «مدّ المقصوره». در خاطرم گذشت که اشاره به مقصوره ابن درید دارند، لذا آن را تخمیس نمودم.(8)

ابوبکر بن درید پس از عمری طولانی در سن 89(9) یا 98 سالگی(10) در ماه شعبان سال 321 از دنیا رفت.(11) وفات او درست همان روزی بود که ابوهاشم جبائی، شیخ و متکلم معروف معتزله هم دار فانی را وداع گفت و هر دو را در قصر


1- سیر اعلام النبلاء، ج 15/97.به اضافه لسان المیزان، ج 6/47.
2- العبر، ج 2/12؛ الوافی بالوفیات، ج 2/340؛ لسان المیزان، ج 6/48.
3- چهار کتاب مزبور در الاعلام، ج 6/80.
4- این دو کتاب در الوافی بالوفیات، ج 2/340.
5- این چهار کتاب در النجوم الزاهرة، ج 3/241.
6- الاعلام، ج 6/80.
7- اهل البیت فی المکتبة العربیه، ص 84.
8- اهل البیت فی المکتبة العربیه، ص 84.
9- سیر اعلام النبلاء، ج 15/97.
10- العبر، ج 2/12؛ الوافی بالوفیات، ج 2/339.
11- تاریخ بغداد، ج 2/194؛ سیر اعلام النبلاء، ج 15/97؛ الاعلام، ج 6/80.

ص: 156

خیزران دفن کردند.(1)

شعرِ ابن دُرید:

ابن شهرآشوب 3 بیت شعر از ابن درید نقل کرده که علاوه بر نمایاندن حسن عقیده شاعر، صریحاً خمسه طیبه کساء را نام می برد:

اِنَ النَّبِیَّ محمّداً و وَصِیَّهُ وَ ابْنَیْهِ وَابْنَتَهُ البَتولَ الطاّهِرَةْ

أهلُ العَباءِ فَانَنَّی بِوِلائهم اَرْجو السَّلامَة وَ النَّجا فِی الاخِرَةْ

اَرجُو بِذاکِ رِضَی المُهَیْمِنِ وَحْدَهُ یَومَ الوقوفِ عَلی ظُهورِ السّاهِرَةْ(2)

همانا پیامبر اکرم محمد و وصی او علی و دو پسرش حسن و حسین و دخترش فاطمه پاک مطهر سلام الله علیهم، همان اهل عبا هستند که من بوسیله دوستی و ولایت ایشان امید سلامتی و نجات را از عذاب آخرت دارم. به سبب این دوستی و قبول ولایت، فقط رضایت خدای مقتدر را می طلبم در روزی که همه مردم بر روی زمین مبعوث می شوند.


1- تاریخ بغداد، ج 2/194؛ العبر، 2/12؛ النجوم الزاهرة، ج 3/241.
2- مناقب ابن شهرآشوب، ج 3/453. ساهرة. زمینی که گیاه سریعاً بر آن می روید. (المعجم الوسیط، ج 1/451) ساهرة: زمین، روی زمین (لسان العرب، ج 6/409) .

ص: 157

شاعر: صنوبری

ابوالقاسم و ابوبکر احمد بن محمد بن مَرّار ضَبّی جَزَری حلبی، مشهور به صنوبری، از معاریف قرن چهارم است. تاریخ ولادت او مشخص نیست. صنوبری در شعرش استحکام و روانی را جمع کرده و در وصف باغ ها و گردشگاه ها مهارت تام داشته و اکثر شعر او توصیف باغ ها و ریاض است.(1) لذا "روضیات" او معروف می باشد.(2) مذهب او چنانچه از اشعارش هویداست، تشیع بوده و قصایدی در مدح امیرالمؤمنین علی (ع) دارد که فضائل حضرتش رابه نظم درآورده است.(3) دلیل دیگر بر تشیع صنوبری، دوستی عمیق او با شاعر معروف شیعه "کشاجم " است و کشاجم در شعرش صنوبری را مدح می نماید. لذا کسانی که می گویند او زیدی مذهب بوده، خطا کرده اند.(4)

صنوبری ساکن حلب بود(5) و مرتب به دمشق سفر می کرده و در وصف آنجا و گردشگاههای آن شعر می گفت و در مجالس سیف الدوله حاضر می شد.(6) شعر او در اوج نیکویی است.(7) دیوان مشهوری دارد که مراثی امام حسین (ع) در آن بسیار است.(8) گویند عبدالله حلبی از او پرسید: چرا جدِ شما به صنوبری معروف شد؟ شاعر مترجَم ما جواب داد: «جد من صاحب یکی از خانه های حکمت در زمان مأمون بود. روزی بین او و مأمون مناظره ای انجام شد و خلیفه از تیزهوشی و قدرت بیان جدم خوشش آمد و به او گفت: تو صنوبری شکل هستی، کنایه از کثرت هوش و ذکاء،»(9) .


1- الاعلام، ج 1/207؛ الغدیر، ج 3/369؛ تهذیب تاریخ دمشق، ج 1/457.
2- الاعلام، همان الغدیر، همان.
3- الغدیر، ج 3/371.
4- الغدیر، ج 3/371.
5- الغدیر، ج 3/373.
6- تهذیب تاریخ دمشق، ج 1/457؛ الاعلام، ج 1/207.
7- شذرت الذهب، ج 1/335.
8- الوافی بالوفیات، ج 7/379.
9- الوافی بالوفیات، ج 7/379؛ تهذیب تاریخ دمشق، ج 1/457؛ الغدیر، ج 3/370.

ص: 158

وفات او به اتفاقِ همه منابع در سال 334 بوده است.(1)

شعرِ صنوبری:

اگرچه اشعار او در وصف نهر و باغ و ییلاق بسیار زیباست(2) ولی چنانچه گفتیم شعر او در مذهب تشیع هم فراوان است و قصائد طولانی در رثاء امام حسین (ع) و فضائل امیرالمؤمنین علیه السلام سروده است.(3) این چند بیت دلالت بر حسن اعتقادات او دارد که در ضمن آن، اصحاب کساء را نام برده است:

حُبُّ النِّبِیّ محمدٍ وَ وَصیِّهِ معَ حُبَّ فاطمةٍ وَ حُبِّ بَنیها

أهلِ الکِساءِ الخَمسَةِ الغُرَرِ التّی یَبْنِی العُلا بِعُلاهُمُ بانیها

صَلّوا علی بَنْتِ النَّبِیّ مُحَمّدٍ بَعدَ الصَّلاةِ عَلَی النَّبیّ اَبیها(4)

(ای نفس، طالب هر امر بی ارزشی نشو، طالب بالاترین چیزها باش که همانا) حب و دوستی محمد(ص) و وصی او علی و فاطمه و پسرانش حسن و حسین می باشد. همان 5 نفری که اصحاب کساء هستند و به سبب علو مقام آنها بزرگی و جلالت پایه گذارده شد. بر دختر محمد مصطفی (ص) درود بفرست بعد از آنکه بر پدرش درود فرستادی.


1- الوافی بالوفیات، ج 7/379؛ شذرات الذهب، ج 1/335؛ الغدیر، ج 3/373؛ الاعلام، ج 1/207.
2- بعضی از آنها را در بغیة الطلب فی تاریخ حلب، ج 1/251 به بعد و نیز در الوافی بالوفیات ج 7/379 به بعد ببینید.
3- مراجعه کنید به الغدیر، ج 3 ص 367 تا 372.
4- بخشی از قصیده 42 بیتی صنوبری است، الغدیر، ج 3/367.

ص: 159

شاعر: ابوفِراس

حارث بن سعید بن حمدان بن حَمدون تَغْلِبی حمدانی، مشهور به «ابوفراس» فارس میدان عقل و فراست و شجاعت و ریاست و قلم و ادب است.(1) «فِراس» از اسماء شیر است که به سبب شجاعت، این کنیه را بر شاعر گذاشته اند.(2)

ابوفراس شهریار بلاغت و خداوندگار ادب، از اعیان و رجال سیاسی شیعه است که در قرن چهارم شهید شد.(3) وی در سال 320 یا 321 در «منبج» به دنیا آمد.(4) از شعرش برمی آید که مادرش یا یکی از جده هایش رومی بوده اند.(5) حارث سه ساله بود که پدرش کشته شد و او با کفالت مادر(6) و در خاندانی عرب که بیشتر افراد آن امیر و سلطان بودند رشد کرد.(7) نسب او از طرف پدر به خاندان تَغْلِب و از طرف مادر به تمیم می رسد.(8) ابوفراس پسرعموی ناصرالدوله و سیف الدوله، دو پسر حمدان بود، و (9) لذا در حکومت سیف الدوله، از منبج به شام رفته و در رکاب امیر، چندین بار با رومیان جنگید و بسیار مشهور شد.(10) سیف الدوله بسیار به ابوفراس توجه داشته، از محاسن و فضایل او درشگفت بود و بیش از همه احترامش می کرد،(11) و به قدری به او علاقمند بود که در جنگ ها او را بر دیگران ترجیح داده به دنبال خود می برد و نیز به او امارت داد.(12)


1- الکنی و الالقاب، ج 1/136.
2- شذرات الذهب، ج 3/25؛ اعیان الشیعه، ج 4/307.
3- شهداء الفضیله، شهیدان قرن چهارم.
4- تهذیب ابن عساکر، ج 3/442؛ اعیان الشیعه، ج 4/307.
5- اعیان الشیعه، ج 4/307.
6- ادباءالعرب، ج 2/363.
7- اعیان الشیعه، ج 4/308.
8- ادباءالعرب، ج 2/363.
9- یتیمة الدهر، ج 1/57؛ وفیات الاعیان، ج 2/58؛ دائرة المعارف بطرس بستانی، ج 2/300؛ الاعلام، ج 2/155.
10- الغدیر، ج 3/406.
11- دائرة المعارف بطرس بستانی، ج 2/300؛ اعیان الشیعه، ج 4/309؛ ادباءالعرب، ج 2/363.
12- الاعلام، ج 2/155؛ ادباءالعرب، ج 2/363؛ الغدیر، ج 3/406.

ص: 160

ابوفراس در این جنگ ها دو یا سه بار اسیر شد.(1) بار آخر در سال 351 بود که مجروح و اسیر شد و این اسارت چهار سال طول کشید، زیرا رومیان فداء نمی پذیرفتند.(2) سروده های او در اسارت بنام «رومیات» بسیار معروف است(3) و حاوی شکایت ابوفراس از دوری و اظهار اشتیاق به خانواده و دوستان بوده و هر شنونده ای را متأثر می کند.(4) بالاخره پس از چهار سال اسارت، سیف الدوله اموال بسیاری برای آزادی او فدیه داد و ابوفراس به وطن بازگشت،(5) ولی یک سال بعد به قتل رسید.(6) قتل او در سن 37 یا 40 سالگی و در ربیع الاخر سال 357 اتفاق افتاد.(7) در چگونگی ماجرا گفته اند: وقتی سیف الدوله از دنیا رفت، ابوفراس تصمیم گرفت علاوه بر حلب که تحت سلطه او بود، بر حمص نیز حکومت کند.(8) این خبر به ابوالمعالی پسر سیف الدوله، که پسرخواهر ابوفراس نیز بود، رسید و بین آن دو کینه حاصل شد. ابوالمعالی، شاعر را طلبید ولی ابوفراس فرار کرد اما به دست غلام ابوالمعالی و به دستور او کشته شد.(9) سرش را از تن جدا کرده و پیکرش را در بیابان رها نمودند تا اینکه اعراب رهگذر او را دفن کردند.(10) وقتی خبر قتل او، یا به قول علامه امینی «شهادت ابوفراس» به مادرش رسید، آن چنان به


1- ادباءالعرب، ج 2/364؛ الغدیر، ج 3/406؛ الاعلام، ج 2/155.
2- الغدیر، ج 3/406.
3- یتیمة الدهر، ج 1/85؛ الاعلام، ج 2/155؛ الکنی و الالقاب، ج 1/136.
4- الغدیر، ج 3/407.
5- الاعلام، ج 2/155؛ الغدیر، ج 3/406؛ دائرة المعارف بطرس بستانی، ج 2/300؛ الکنی و الالقاب، ج 1/136.
6- ادباءالعرب، ج 2/366.
7- سیر اعلام النبلاء، ج 16/197؛ اعیان الشیعه، ج 4/307؛ الغدیر، ج 3/414.
8- ذهبی و زرکلی بالعکس گفته اند یعنی: «علاوه بر حمص، به حلب نیز دست یابد.» (سیر اعلام النبلاء، ج 16/197، الاعلام، ج 2/155) .
9- شذرات الذهب، ج 3/25؛ تهذیب ابن عساکر، ج 3/445؛ الاعلام، ج 2/155؛ الغدیر، ج 3/414؛ دائرة المعارف بطرس بستانی، ج 2/300.
10- شذرات الذهب، ج 3/25؛ الغدیر، ج 3/414؛ دائرة المعارف بطرس بستانی، ج 2/300.

ص: 161

صورت لطمه زد که چشمهایش بیرون پرید.(1)

شرح حال ابوفراس در بسیاری از کتاب ها آمده و سخن در تمجید و ستایش او از زبان بزرگان و علماء فراوان است. علامه امینی می نویسد: سخن گفتن درباره شخصیتی چون ابوفراس که «ذو جوانب» است بسیار مشکل می باشد، زیرا نویسنده نمی داند کدام بُعد او را مورد توجه قرار دهد، شعر و سخندانی او یا صف آرائی و سپه سالاری او، و اینکه آیا در تنظیم قافیه منظم تر است یا در فرماندهی لشکر، زیرا او در هر دو میدان پیشرو و برازنده است. هیبت شاهی را با خوش صحبتی ادبا جمع کرده و نیز شمشیر را با قلم.(2) ذهبی می گوید: «کانَ رأساً فی الفروسیةِ و الجود و الادب» یعنی ابوفراس در شجاعت و بخشش و ادب، سرآمد بود.(3) ثعالبی در وصف او می نویسد: «کانَ فردُ دَهرِه و شمسُ عصره... ابوفراس یگانه روزگارش و خورشید زمانه اش بود از نظر فضل و ادب و کرم و مجد و بلاغت و مهارت و شجاعت و دلیری. شعر او از نظر سهولت و روانی و استحکام و نیکویی و شیرینی مشهور است. این ویژگی ها قبل از او در شعر هیچکس جمع نشده مگر در «ابن معتز» که باز هم ابوفراس از او بالاتر است»(4) و نیز صاحب بن عباد گوید: «شعر با یک پادشاه آغاز و با یک پادشاه ختم شد، با امرءالقیس آغاز و با ابوفراس پایان یافت».(5) بطرس بستانی می نویسد: هو الشاعر الملک و الملکُ الفارِس و الفارسُ الاسیر.(6) در ستایش شعر او ثعالبی می گوید: «محاسن شعر ابوفراس، فراوان و سخن گفتن درباره آن مشکل است زیرا گفتن نیکویی ها و حسن های چیزی که سراسر حسن است امکان ندارد، به خصوص رومیات او که اگر برای حیوان


1- الکنی و الالقاب، ج 1/136؛ تهذیب ابن عساکر، ج 3/445؛ دائرة المعارف بطرس بستانی، ج 2/300.
2- الغدیر، ج 3/405.
3- سیر اعلام النبلاء، ج 16/197.
4- یتیمة الدهر، ج 1/57؛ وفیات الاعیان، ج 2/58.
5- سیر اعلام النبلاء، ج 16/197؛ شذرات الذهب، ج 3/24؛ الکنی و الالقاب، ج 1/136؛ الاعلام، ج 2/155؛ دائرة المعارف بطرس بستانی، ج 2/300؛ الفضیله، شهیدان قرن چهارم؛ ادباءالعرب، ج 2/375.
6- ادباءالعرب، ج 2/363.

ص: 162

وحشی بخوانی اهلی می شود و اگر برای لال بخوانی، نطق او باز می شود».(1) متنبی شاعر معروف، همیشه به تقدم و مقام والای ابوفراس اعتراف داشته و جانب او را مراعات می نمود و بر او جرئت نمی کرد. متنبی مدح آل حمدان را می کرد ولی مدح ابوفراس را نمی گفت، نه به جهت غفلت از بزرگی و عظمت او، بلکه به خاطر مراعات جلالت و هیبت وی.(2) درباره زندگی و حیات ابوفراس، کتابهای جداگانه ای نوشته شده است.(3) از ابوفراس، دیوانی باقی مانده که چاپ شده و مشهور است.(4) مرثیه های او برای خودش، در هنگام اسارت و قبل از مرگ، شنیدنی است.(5) او در همه غرض های شعری اعم از وصف و فخر و حکمت و اخوانیات و... سروده هایی دارد.(6)

شعرِ ابوفِراس:

ابوفراس قصیده میمیه ای در مظلومیت ائمه علیهم السلام و بیان ظلم بنی عباس دارد که بسیار مشهور بوده و به «شافیه» معروف است.(7) بعضی از فضلا، این قصیده را شرح و یا تخمیس کرده اند.(8) این قصیده امیر شمشیر و قلم، از اشعار جاودانی است که بین ادباء متداول و بین شیعیان محفوظ، و در مصادر، فراوان آمده زیرا علاوه بر بلاغت و استحکام و حُسن، متضمن برهان های قوی و معانی والا می باشد. گویند روزی که ابوفراس این قصیده میمیّه را سرود، دستور داد 500


1- یتیمة الدهر، ج 1/112.
2- یتیمة الدهر، ج 1/57؛ شذرات الذهب، ج 3/24؛ الغدیر، ج 3/406؛ دائرة المعارف بطرس بستانی، ج 2/300؛ شهداء الفضیله، شهیدان قرن چهارم؛ الکنی و الالقاب، ج 1/136.
3- الاعلام، ج 2/155.
4- سیر اعلام النبلاء، ج 16/197؛ الاعلام، ج 2/155؛ ادباءالعرب، ج 2/368.
5- الغدیر، ج 3/407.
6- یتیمة الدهر، ج 1/57 تا 115 شرح حال او به طور کامل.
7- الکنی و الالقاب، ج 1/136؛ الغدیر، ج 3/403.
8- الغدیر، ج 3/402.

ص: 163

شمشیر از غلاف بیرون بکشند، زیرا آن را در مقابل قصیده «ابن سکره عباسی» سروده بود که از فرزندان امیرالمؤمنین علی علیه السلام به خوبی یاد نکرده بود و لذا ابوفراس، احتمال درگیری می داد.(1) شاعرِ خوش ذوق شیعه، قصیده را با تظلم آل محمد شروع کرده سپس بنی عباس را مخاطب می کند و تک تک بنی هاشم را با آنان مقایسه کرده و می گوید: آیا رسول الله جد شماست یا جد آنها؟ آیا شما مجد و بزرگواری دارید یا ایشان؟ آیا پیامبر برای پدر شما در روز غدیر بیعت گرفت با ایشان؟ آیا شما که در اخلاق و صفات هیچ شباهتی به پیامبر ندارید، اقرباء او هستید یا ایشان؟ آیا هارون الرشید شما با موسی کاظم آنها قابل مقایسه اند؟ آیا مأمون شما با علیٌ الرضای آنها قابل قیاس است؟ آیا افراد مغنّی و رقاص از شمایند یا از ایشان؟ ای گروه شرابخواران، به چه کسانی فخر می فروشید؟ به کسانی که حکم خدا را ضایع نمی کنند؟ و غیر از راه خدا، هیچ جا غضبناک نمی شوند؟ به کسانی که از خانه هایشان صدای قرآن بلند است در حالی که از خانه های شما صدای ساز و آواز می آید! و...

ابوفراس در این قصیده جاودانه زیبا، به حیله گری بنی عباس درباره پیامبر (ص) اشاره کرده و فرزندان رسول الله (ص) را طبق آیه تطهیر، پاک و طاهر می نامد:

کَمْ غَدْرَةٍ لَکُمُ فِی الدّینِ واضِحَةٍ وَ کَمْ دَمٍ لِرَسولِ اللّهِ عَنْدَکُم

انتم لَهُ شیعَةٌ فیما تَرونَ؟ وَ فی اَظفارِکُمْ من بَنیهِ الطاّهِرینَ دَمُ(2)

چقدر حیله و نیرنگ شما در دین، آشکار و واضح است زیرا ادعای پیروی پیامبر (ص) را می کنید ولی خون رسول خدا را می ریزید. شما خود را پیرو رسول خدا می شمارید و حال آنکه خون فرزندان پاک و طاهر او زیر ناخن های شماست.

ابوفراس قصیده هائیه معروفی نیز در مدح اهل بیت دارد که علامه امینی 39 بیت و ابن شهر آشوب نیز ابیاتی از آن را ذکر کرده است. شاعر در این شعر پس از رثاء امام حسین (ع) علاوه بر غدیر و فضائل بیشمار امیرالمؤمنین علی (ع) ، به


1- الغدیر، ج 3/403.
2- الغدیر، ج 3/399 تا 402.

ص: 164

فضیلت کساء و اجازه گرفتن جبرئیل نیز اشاره می کند:

اِقْرَؤُوْا مِنَ القرآنِ ما فی فَضْلِهِ وَ تَأَمَّلوهُ وَ اَفهِمُوا فَحْواهُ

لَو لَمْ تُنَزَّلْ فیهِ اِلاّ هَل اَتی مِن دونِ کُلِّ مُنَزَّلِ لَکَفاهُ

اَنَسیتُمْ یومَ الکِساءِ وَ اِنَّهُ مِمَّن حَواهُ مَعَ النَّبیِّ کَساهُ

اِذْ قالَ جبرئیلُ بِهِم مُستَشرِفاً اَنَا مِنْکُم؟ قالَ النَّبِیُّ کَذاهُ(1)

(ای کسانی که به حسین ع ظلم کرده و آب را بر او بستید آیا نشنیدید که پیامبر (ص) درباره پدرش چه فضائلی فرمود) قرآن را بخوانید با تأمل. در آیات فضیلت علی (ع) بنگرید و مفهوم آنها را دریابید. بدانید که اگر غیر از سوره هل اتی هیچ آیه ای در شأن او نازل نشده بود همان، بر افضلیت او کفایت می کرد. آیا فراموش کردید روز کساء را _ در موقع نزول آیه تطهیر و یا آیه مباهله _ که علی (ع) و پیامبر (ص) و بقیه به وسیله عبا پوشانیده شدند؟ همان هنگامی که جبرئیل از پیامبر (ص) اجازه خواست که با آنان باشد و پیامبر (ص) هم اجازه داد و جبرئیل، این را برای خود فضیلت و شرف می دانست.


1- مناقب ابن شهرآشوب، ج 3/125؛ الغدیر، ج 3/404 و 405 لازم به ذکر است که بیت آخر در «الغدیر» نیست.

ص: 165

شاعر: ابن هانی

شیخ ابوالقاسم محمد بن هانی مغربی اَزْدی اندلسی از ادباء و شعرای قرن چهارم و در ادبِ عربی و شعر سنجی مشهور است. وی معاصر متنبی بوده(1) و آنچنان بلند آوازه شد که به "متنبی غرب "شهرت یافت.(2) بزرگان ادب آن قدر مدح او گفته اند که جای سخن باقی نمانده است. او را اشعر متقدمین و متأخرین در مغرب شمرده اند که در تمام فنون ادب ید طولا داشته است(3) یا گفته اند "هو عندهم کالمتنبی عند اهل الشرق"، یعنی مقام ابن هانی در غرب مانند متنبی در شرق است(4) ، و نیز گفته اند: اگر می خواهی جنگاور شوی چونان علی (ع) شو و اگر می خواهی شاعر شوی مانند ابن هانی شو.(5) گویند متنبی به مصر رفت و شنید گوینده ای بیتی از ابن هانی می خواند. از همانجا برگشت و گفت ابن هانی با این بیت راه مرا بست.(6)

ابن هانی در سال 326 متولد شد.(7) ولادت و رشد او در اشبیلیه از شهرهای اندلس بوده(8) زیرا منصور عباسی یکی از اجداد او را برای جنگ با خوارج به مغرب - یعنی مغرب کشورهای اسلامی که در آن موقع اندلس بوده _ فرستاد. پدر شاعر مترجَمِ ما یعنی " هانی " آنجا بدنیا آمد و خود، ادیب و شاعر بود. خداوند به او پسری عطا کرد بنام «محمد» که بسیار خوب تربیت شد و شعر و تاریخ و ادب عرب را به نیکویی فراگرفت و نزد والی اشبیلیه مقامی بلند یافت. سپس خلیفه وقت «المعزّ لدین الله» از او دعوت کرده و به گرمی استقبال نمود. پس از مدتی اجازه گرفت تا به مغرب بازگردد و خانواده خود را بیاورد. اما در راه مورد حمله قرار


1- امل الآمل، ج 2/311، معجم رجال الحدیث، جزء 17/319؛ اعیان الشیعه، ج 2/274.
2- شهداء الفضیله، شهداء قرن چهارم؛ ادباءالعرب فی الاعصر العباسیه، ج 3/84.
3- معجم الادباء، جزء 19/92.
4- معجم الادباء جزء، 19/92؛ الاعلام، ج 7/130.
5- شهداء الفضیله، همان.
6- معجم رجال الحدیث، جزء 17/319؛ امل الآمل ج 2/311.
7- الاعلام، ج 7/130.
8- معجم الادباء جزء، 19/92؛ ادباءالعرب، ج 3/84.

ص: 166

گرفت و به قتل رسید.(1) صبح چهارشنبه 23 رجب سال 362 جنازه او را در جوی آب یافتند، در حالی که فقط حدود 40 سال از عمرش گذشته بود.(2)

وقتی خبر مرگ ابن هانی به «المعز لدین الله» رسید، بسیار متأسف شد و گفت: «ما امید داشتیم با او به شعراء فخر کنیم ولی تقدیر نبود».(3)

ابن هانی فاضل، شاعر و ادیبی صحیح الاعتقاد بود(4) و آشکارا دم از تشیع می زد.(5)

ابن شهرآشوب او را از شعراء اهل بیت شمرده(6) و علامه صدر در «تأسیس الشیعه» علت شهادت او را همین شیعه بودن و عشق بی آلایش به ائمه ورزیدن می داند،(7) چنانچه خود ابن هانی از ترسِ آنکه امویان او را بخاطر اشعار طعن آمیزش نسبت به بنی امیه نکُشند به زادگاهش بازگشت.(8) سروده های او در مدح امیرالمؤمنین علی (ع) بسیار است(9) ، لذا بعضی او را به غلو نسبت داده اند(10) ولی علامه صدر، دامن او را از این نسبت ها پاک می داند.(11)

گویند آخرین شعر او قصیده رائیه ای است که در مدح المعزُلِدین الله سرود.(12) دیوان شعر او معروف است. این دیوان هم به انگلیسی ترجمه شده و هم در کتابی به نام «تبیین المعانی فی شرح دیوان ابن هانی» شرح شده است.(13)

سال وفات او چنانچه ذکر شد 362 است ولی در عمر او بین 36 و 42 سال


1- شهداء الفضیله، شهداء قرن چهارم؛ ادباء العرب، ج 3/85.
2- معجم الادباء جزء 19/93.
3- معجم الادباء جزء 19/93. به اضافه ادباءالعرب، ج 3/85.
4- امل الآمل، ج 2/311.
5- شهداء الفضیله، همان.
6- معجم رجال الحدیث، جزء 17/319؛ امل الآمل، ج 2/311.
7- شهداء الفضیله، همان.
8- ادباءالعرب، ج 3/100.
9- امل الآمل، ج 2/311.
10- معجم الادباء، جزء 19/92؛ امل الامل، ج 2/311؛ معجم رجال الحدیث، جزء 17/319.
11- شهداء الفضیله، همان.
12- معجم الادباء، جزء 19/93، یاقوت بسیاری از اشعار او را آورده است.
13- الاعلام، ج 7/130.

ص: 167

اختلاف می باشد و از اختلاف در سال تولد او سرچشمه گرفته که بعضی 320 و بعضی 326 می دانند.(1)

شعرِ ابن هانی:

یک بیت شعر از ابن هانی نقل می کنیم که یک دنیا معنا دارد و در آن به اصحاب کساء اشاره کرده:

وَ خَیرُ زادِ الَمرْءِ مِنْ بَعْدِ التُّقی حُبَّ التُقاةِ الغُرِّ اَصْحابِ الکسا(2)

بعد از ورع و تقوی بهترین توشه هر شخص محبت با تقوایان نورانی یعنی اصحاب کساء است.


1- امل الآمل و الاعلام به نقل از وفیات الاعیان.
2- مناقب ابن شهرآشوب، ج 4/8.

ص: 168

شاعر: ناشی ء صغیر

ابوالحسن علی بن عبدالله بن وصیف بغدادی معروف به حلاّ، ملقب به «ناشی ء صغیر» از پیشتازان شیعه و محدثین و متکلمین و فقها و شعرای امامیه است. وی از نوابغ علم کلام و از ادیبان هنرور بود که توانایی او در سنجش شعر سرآمدِ اقران می باشد. لقب او، ناشی ء، به معنای «نوپرداز» است و به کس گفته می شود که در یکی از فنون شعری، نوآوری کرده و آن را بپروراند.(1) وی را «ناشی ء صغیر» در مقابل «ناشی کبیر» می خوانند که لقب ابوالعباس عبدالله بن محمد ناشی انباری، از شعرای طبقه ابن رومی و بُحتری می باشد.(2)

ولادت ناشی صغیر در سال 271 در محله «باب الطاق» بغداد است(3) . شغل پدرش، عبدالله، عطاری بود(4) و ناشی با او در دکان بزرگ شده و به حلاء معروف شد، زیرا در ساختن مس، روش بدیعی داشت.(5)

ناشی در علم کلام صاحب نظر بود و آنرا از «اسماعیل بن علی بن نوبخت» که از بزرگان متکلمین شیعه است، فراگرفت.(6) حَمَوی گوید: ناشی معتقد به امامت اهل بیت علیهم السلام بود و با سبک زیبایی در این زمینه مناظره می کرد و عمرش را در ثنای ایشان سپری نمود و به دوستی آنان شهرت یافت.(7) کتابی هم درباره «امامت» به او نسبت داده اند.(8)

اگرچه شاعر مزبور، در مدح خلفا و امراء مثل «الراضی بالله» و «کافور اخشیدی» سروده هایی دارد، ولی اکثر اشعارش در مدح اهل بیت اطهار است و به قول صفدی


1- لسان المیزان، ج 5/49؛ شهداء الفضیله، شهیدان قرن چهارم؛ ج 4/28؛ معجم المؤلفین؛ ج 2/470.
2- وفیات الاعیان، ج 3/91.
3- لسان المیزان، ج 5/49؛ الغدیر، ج 4/32؛ شهداء الفضیله، همان؛ الاعلام، ج 4/304.
4- معجم الادباء، جزء 13/280، وفیات الاعیان، ج 3/369؛ الاعلام، ج 4/304.
5- وفیات الاعیان، ج 3/369؛ لسان المیزان، ج 5/49؛ الغدیر، ج 4/28؛ الاعلام، ج 4/304.
6- وفیات الاعیان، ج 3/369؛ الغدیر، ج 4/29.
7- معجم الادباء، جزء 13/282؛ الغدیر، ج 4/29.
8- معجم الادباء ج 13/282؛ الغدیر، ج 4/29؛ الاعلام، ج 4/304؛ معجم المؤلفین، ج 2/470.

ص: 169

این مدائح به قدری زیاد است که قابل شمارش نیست.(1)

به همین علت، ابن شهرآشوب در کتاب «المعالم» او را از شاعرانی شمرده که بدون پروا و ترس، مدح اهل بیت کرده اند.(2) در جرأت و صراحت او گفته اند روزی بر خلیفه «الراضی بالله» وارد شد. پرسید: تو ناشی ء رافضی هستی؟ و شاعر ما جواب داد: خیر، من ناشی ء شیعه هستم! خلیفه پرسید: کدام شیعه؟ و شاعر جواب داد: شیعه بنی هاشم. الراضی گفت: این بد حیله ای است ناشی ء پاسخ داد: ولیکن دلیل بر طهارت نطفه است.(3)

ابن حجر هم او را «رافضیٌّ جَلد» یعنی سرسخت می خواند.(4) آنچه بالاترین فضیلت برای او و نشانه سعادت هر دو دنیاست اینکه اشعار او مورد قبول و تقدیر اهل بیت هم بوده است. در اثبات این مطلب، دو ماجرا نقل شده:

ماجرای اول را ابن حجر و حَمَوی نقل کرده اند. بطور خلاصه راوی می گوید در مسجد با پدرم نشسته بودم، در حالی که جمعیت فراوانی حاضر بودند. مردی آمد و با صدای بلند فریاد زد: من فرستاده فاطمه زهرا صلوات الله علیها هستم. آیا شما احمد مداح را می شناسید؟ مردم به او خوشامد گفته و احمد مداح را که در گوشه ای نشسته بود، معرفی کردند. مرد نزد مداح آمده گفت: در خواب بی بی حضرت زهرا (س) را دیدم که به من فرمود: فردا به بغداد برو و احمد را پیدا کن و به او بگو در مصیبت پسرم حسین این شعر ناشی را بخواند که می گوید: بنی احمد قلبی بکم یَتَقَطّع....ناشی ء هم که در مجلس حاضر بوده، ضربه های شدید به سر و صورت می زند و احمد مداح و مردم نیز شروع به گریه می کنند و این قصیده در مجلس خوانده شده، تا نماز ظهر به طول می انجامد. حاضران بسیار سعی می کنند تا به آن مرد، پولی بدهند ولی او می گوید: من را همین بس که فرستاده فاطمه زهرا (س)


1- الغدیر، ج 4/29 به نقل از «الوافی بالوفیات» و همچنین «معجم الاباء».
2- الغدیر، ج 4/29.
3- معجم الادباء جزء 13/283؛ لسان المیزان، ج 5/49.
4- لسان المیزان، ج 5/49.

ص: 170

باشم و در عوض آن، دنیا را هم نمی گیرم.(1)

ماجرای دوم را هم حموی بطور کامل و ابن حجر بخشی از آن را نقل کرده به این صورت که راوی گوید روزی «ناشی» در بازار سَرّاجها نشسته بود. هنگامی که از روبروی او عبور می کردم به من گفت قصیده ای ساخته ام و بعضی آنرا از من درخواست کرده اند. دوست دارم با خط تو عرضه کنم. من گفتم قصد انجام کاری دارم ولی زود برمی گردم. به محلی که در نظر داشتم رفتم و در حالت نشسته، خوابم برد. در خواب دیدم نوحه خوانی به نام ابوالقاسم عبدالعزیز شطرنجی که او را می شناختم، به من گفت: «دوست دارم الان برخیزی و قصیده بائیه ناشی ء را بنویسی، بدان که ما دیشب در حرم حسین (ع) ، با آن قصیده، نوحه سرائی کردیم». البته این نوحه خوان به تازگی در راه بازگشت از زیارت کربلا وفات کرده بود. راوی ادامه می دهد: من بیدار شده فوراً به سوی «ناشی ء» رفتم و گفتم: قصیده بائیه ات را بده تا چنانچه خواستی، بنویسم. ناشی ء گفت: «تو از کجا دانستی که «بائیه» است؟ من هنوز به احدی نگفته بودم!» ناچار ماجرای خواب را برای او گفتم. گریه کرد و گفت «الان وقت نوشتن است» من هم شروع به نوشتن کردم.(2)

گویند ناشی ء برای املاء دیوانش به کوفه رفت. خودش چنین اظهار کرده که: در سال 325 در مسجد کوفه شعرم را املاء می کردم و مردم می نوشتند در بین ایشان متنبی (شاعر معروف) که هنوز بچه بود (و به این لقب معروف نشده بود) در مجلس حاضر می شد و سروده های مرا می نوشت. سپس از بعضی اشعار من اقتباس کرد.(3)

ناشی نود و چند سال عمر کرد ولی دندانهایش تا آخر عمر سالم بود(4) . وی در کودکی بارها ابن رومی شاعر معروف را ملاقات کرد ولی از او چیزی یاد نگرفت


1- معجم الادباء جزء، 13/292؛ لسان المیزان، ج 5/50؛ الغدیر، ج 4/30.
2- معجم الادبا، جزء 13/293؛ لسان المیزان، ج 5/51؛ الغدیر، ج 4/31.
3- معجم الادباء جزء 13/290؛ وفیات الاعیان، ج 13/369.
4- لسان المیزان، ج 5/50.

ص: 171

چون او را نمی شناخت، و بعد از وفات ابن رومی، فهمید آن شخصی که به مغازه پدرش می آمده، ابن رومی بوده است.(1)

ناشی ء هرگز ازدواج نکرد.(2) در سال وفات او و چگونگی آن اختلاف است. بعضی می گویند او را به سبب شیعه بودن زنده در آتش سوزاندند.(3)

اکثر مورخین معتقدند که او در سال 365 از دنیا رفته و بسیاری از مردم به همراه رجال دولتی او را تشییع کرده و در «مقابر قریش» در بغداد دفن نمودند.(4) بعدها در سال 443 که فتنه عظیم شیعه و سنی در بغداد واقع شد، جنازه او را از قبر بیرون کشیده سوزاندند.(5)

شعرِ ناشئ صغیر:

چنانچه گفتیم اشعار ناشی ءصغیر در فضائل و مناقب آل البیت بسیار است. آنچه شاهد ماست بخشی از قصیده بائیه 32 بیتی اوست که آل محمد (ع) را به ذریه پیامبر و پسران امیرالمؤمنین علی (ع) منحصر نموده و اشاره به تطهیر ایشان می کند:

بِآلِ محمّدٍ عُرِفَ الصَّوابُ و فی اَبیاتِهَم نَزَلَ الکِتابُ

و هُم حُجَجُ الالهِ عَلَی البَرایا بِهِم وَ بَحُکْمِهِم لا یُستَرابُ

ذَراری احمدٍ و بَنُو عَلیٍّ خَلیفَتُهُ وَ هُم لُبّ لُبابُ

محبَتُهُمْ صِراطٌ مُستَقیمٌ ولکِن فی مَسالِکِه عِقابُ

ولا سیما ابو حَسنٍ عَلیٌ لَهُ فی الحرب ِ مَرتَبةٌ تُهابُ

تَناهَوا فی نهایَةِ کلِّ مَجدٍ فَطَّهَرَ خَلْقَهُمْ وَ زَکوا و طابوا(6)

بوسیله آل محمد حق و صواب شناخته می شود و در خانه های آنان قرآن نازل


1- معجم الادباء جزء 13/280.
2- معجم الادباء جزء 13/282.
3- ابن شهرآشوب در «معالم العلما». (به نقل از الغدیر، ج 4/32) ؛ شهداء الفضیله، شهیدان قرن چهارم.
4- معجم الادباء جزء 13/282؛ الغدیر، ج/324؛ ابن خلکان وفات او را سال 366 ثبت کرده.
5- الغدیر، ج 4/32.
6- مناقب ابن شهر آشوب، ج 4/301؛ الغدیر، ج 4/25 با تفاوت.

ص: 172

گشت. ایشان حجت های خدا بر مردم هستند و به آنها و حکم و قضاوت آنها نباید شک کرد. نسل احمد (ص) و پسران علی (ع) خلیفه رسول الله هستند و حقیقت محض. محبت آنان صراط مستقیم است ولی در دشمنی با آنان عذاب وعده شده. بخصوص علی ابوالحسن که در جنگ ها از او می ترسیدند. این اهل بیت پیامبر در هر عظمت و فضیلتی به نهایت رسیده اند زیرا خلقت ایشان تطیهر شده و آنان پاک و تزکیه شده هستند.

لازم به ذکر است که بعضی این قصیده را به «عمروعاص» و یا به «ابن فارض» نسبت داده اند ولی این نسبت صحیح نیست.(1)


1- معجم الادباء و مرآت الجنان و نسمة السحر به نقل از الغدیر، ج 4/27.

ص: 173

شاعر: سوسی

امیر ابوعبدالله محمد بن عبدالله بن عبدالعزیز بن محمّد سوسی از فضلا و ادباء قرن چهارم است. سوس معرّب شوش شهری در خوزستان است که قبر دانیال پیامبر در آنجا می باشد.(1) سوسی کاتب بوده سپس به فارس سفر کرد. اشعار او در مدح اهل بیت (ع) و خصوصاً معرفی دوازده امام بصورت نظم، فراوان است. سروده هایی نیز در مرثیه امام حسین دارد. در سال 1370 از دنیا رفته و در حلب دفن شد.(2)

شعرِ سوسی:

نتیجه آیه تطهیر یعنی پاک و مطهربودن اهل بیت آن قدر برای همه مسلّم بوده که اسم «طیبّون» و «طاهرون» بدون هیچ قرینه ای دلالت بر ایشان می کند و نیز نام «طاهره» بر همین اساس، تنها بر صدیقه کبری می برازد. شعر 15 بیتی سوسی هم، ائمه را با القاب مختلف که هر کدام برگرفته از آیات و روایات است معرفی می کند:

الطَّیِبونَ الطّاهِرونَ الخَیِّرون الفاضِلونَ السَادةُ الاَمجادُ

اُهلُ النِّدی اهلُ الحِجی ام_ لُ التُّقی اهلُ النُّهی الزُّهادُ

السادةُ العلماءُ و الحُلَماء و الفُقَهاءُ و الحکماءُ و العُبَادُ

اَنتُمْ عِدادُ شهورِنا ونُجومِنا و بَکم تَصِحُّ و تَسْتوی الاعدادُ(3)

ای پاکیزگان معصوم برگزیده. ای سادات بزرگوار دانشمند که اهل بخشش و خرد و تقوی هستنید و به دنیا زهد می ورزید. ای سروران عالِم و حلیم و فقیه و حکیم و عابد، شما به تعداد ماههای ما یعنی دوازده نفر هستید که اصلاً عددهای ما با تعداد شما به صحّت می رسد.


1- معجم البلدان، ج 3/280؛ معجم الادباء، جزء 14/10.
2- همه مطالب از اعیان الشیعه، ج 9/382.
3- مناقب ابن شهرآشوب، ج 1/379 ده بیت؛ اعیان الشیعه، ج 9/383 پانزده بیت.

ص: 174

شاعر: بِشْنَوی

ابوعبدالله حسین بن داود کردی بِشنَوی از پرچمداران میدان بلاغت و از شعرای بزرگ شیعه در قرن چهارم است. ابن شهرآشوب در «معالم» او را از شعرای صریح و بی پروا در مدح اهل بیت برشمرده که اشعار فراوان او بر این مطلب شهادت می دهد.(1) وی از طایفه ای کرد"معروف به "بِشنَویه" است که ساکنان قلعه "فنک" در دیار بکر بودند.(2) در عراق و در شرق دجله قبائل بسیاری از کردها زندگی می کردند که به نام قلعه ها یا شهرهایشان معروف شدند.(3) یکی از این قبائل، همین "بشنویه" است که نام شاعر ما منسوب به آن بوده و شاید از کلمه بشنو در فارسی، معادل «استمع» در عربی گرفته شده باشد.(4) اشعار بشنوی علاوه بر فراوانی، بسیار نیکو بوده و از وی، غیر از شعر درباره اهل بیت (ع) چیزی به دست ما نرسیده است.(5) فقط ابن اثیر اشعاری از او نقل کرده که درباره اهل بیت نیست.(6)

بشنوی از امرای کردهای بشنویه ساکن قلعه فنک بود و آنها را در واقعه سال 380 تشویق به پشتیبانی از "بازکردی " می کرد که دایی بنی مروان است.(7) به همین سبب بعضی او را شاعر بنی مروان نامیده اند.(8) باید توجه داشت که مراد از "بنی مروان" ملوک دیار بکر هستند که خواهرزاده های "بازکردی " بوده و اولین ایشان "ابوعلی مروان "است.(9)

اشعار بشنوی عمقِ تشیع و اخلاص او را در ولایت می رساند و نشان می دهد که فقط به سوی آنان توجه داشته و لذا از شعرای اهل بیت خوانده شده است. وفات این شاعر را بعضی در سال 370 گفته اند،(10) ولی علامه امینی فوت او را بعد از


1- الغدیر، ج 4/35.
2- اعیان الشیعه، ج 9/11.
3- الغدیر، ج 4/36.
4- اعیان الشیعه، ج 9/11.
5- اعیان الشیعه، ج 9/11.
6- الکامل، ج 9/70.
7- الغدیر، ج 4/35؛ الکامل، ج 9/70 و 71 که قضایای جنگ کردها را بطور مفصل نقل کرده است.
8- الکامل، ج 9/70؛ الغدیر، ج 4/35.
9- الغدیر، ج 4/35.
10- اعیان الشیعه، ج 9/11.

ص: 175

سال 380 دانسته، زیرا وی چنانچه ذکر شد در واقعه کردها در سال 380 حضور داشته است.(1) کتابهای "الرسائل البشنویه " و "الدلائل" را به او نسبت داده اند و دیوان مشهوری هم دارد.(2)

شعرِ بِشنَوی:

چنانچه گفتیم بشنوی از شعراء مخلص اهل بیت پیامبر بوده است. ببینید چه زیبا عقاید خود را در این اشعار مطرح کرده و در ضمن، به پاک و مطهر بودن فاطمه سلام الله علیها اشاره می کند و پنج تن را می شمارد:

لَستُ اُبالی بِاَیِّ البِلادِ قَضَی الهُ نَحْبِی اذا ما قَضاه

اذا کُنتُ اشهدُ ان لا اله هُو الله و الحقُّ فیما قَضاه

وَ اَنَّ مُحمدٍ المُصطفی نَبَّیٌ و أنَّ عَلیاً أَخاه

و فاطمةُ الطهُّرِ بنتُ الرسولِ رسولاً هدانا الی ما هَداه

وَ ابْناهما فهما سادتی فطوبی لِعَبدٍ هُما سَیّداه(3)

باکی ندارم که خداوند فرمان مرگم را در چه سرزمینی بدهد زیرا (عقایدم صحیح است و) گواهی می دهم به یگانگی خداوند و حق بودن احکام او. و نیز گواهی می دهم که محمد (ص) فرستاده اوست و علی (ع) برادر محمد (ص) و فاطمه مطهر دختر محمد (ص) و دو پسر فاطمه و علی - یعنی حسن و حسین (ع) - سروران من هستند. خوشا به حال کسی که بنده حسن و حسین باشد و اینان سرور او.

بشنوی در جای دیگر عشق خویش را به اهل بیت پاک و مطهر پیامبر (ص) ابراز کرده و از دشمنان ایشان برائت و بیزاری می جوید:

یا ناصِبّیَ بِکُلِّ جهدِکَ فَاجهَدِ انّی عَلِقْتُ بِحُبّ آلِ محمّدِ


1- الغدیر، ج 4/36.
2- الغدیر، ج 4/36.
3- مناقب ابن شهرآشوب، ج 3/122؛ الغدیر، ج 4/38؛ اعیان الشیعه، ج 9/11.

ص: 176

الطّیبینَ الطاّهرینَ ذَوِی الهُدی طابوا و طابَ وَلیُّهُمْ فی المَولدِ

والَیتُهُمْ وَ بَرِئتُ مِنْ اعدائِهِمْ فاقُللْ مَلامَکَ _ لا اَباً لَکَ _ اَوْ زِدِ

فَهُمْ اَمانٌ کالنُّجومِ وَ اِنَّهُمْ سُفُنُ النَّجاةِ مِنَ الحَدیثِ المُسْنَدَِ(1)

ای کسی که با تمام قدرت با من ستیزه می کنی باز هم سعی کن ولی بدانکه من به دوستی آل محمد آویخته ام. همان پاکان و پاک نهادان صاحب هدایت که طیب و طاهرند و هرکس ایشان را دوست بدارد دلیل بر پاکی نطفه اوست. من آل محمد را دوست دارم و از دشمنان ایشان بیزاری می جویم چه کم ملامت کنی و چه زیاد ای ناصبی بی پدر! آنها مانند ستاره ها امان اهل زمینند و نیز سفینه های نجات می باشند و این سخنان من از احادیث محکم و مسند برداشت شده است.

آنچه خواندید نشانگر عشق او به اهل بیت سلام الله علیهم اجمعین است. اما درباره امیرالمؤمنین علی (ع) به تنهایی، نیز شعر بسیاری دارد و فضائل آن حضرت را به نظم کشیده است. مثلاً فضیلت غدیر را به زبان شعر بیان کرده و اشاره به طهارت امام علی (ع) می کند:

و قَذْ شَهِدوا عیدَ الغدیر و اسْمَعوا مَقالَ رسول الّلهِ مِنْ غیرِ کِتمانِ

فلاقاه بِالتَّرحیبِ ثُمَّ ارتَقی بِهَ الیه و صارَ الطُّهرُ للمُصظفی ثانِ

فیا رَبِّ مَن والی علیاً فوالِهِ و عادِالذی عاداهُ وَاغْضِبْ علی الشّانی(2)

همگان روز غدیر شاهد بودند و آشکارا سخن رسول خدا را شنیدند. رسول خدا به علی خوشامد گفت سپس او را در کنار خود بالا برد بطوری که آن امام طیب و طاهر، همتا و ثانی مصطفی شد (سپس فرمود) پروردگارا دوست بدار هرکس او را دوست دارد و دشمن بدار هرکس با او دشمن است و خشم بگیر بر هرکس که بر او خشم بگیرد.

همچنین بشنوی عصمت امیرمؤمنان علی (ع) را بیان کرده و اشاره به فضیلتی


1- اعیان الشیعه، ج 9/11؛ الغدیر، ج 4/38.
2- مناقب ابن شهرآشوب، ج 1/ 380؛ الغدیر، ج 4/34.

ص: 177

می کند که پیامبر (ص) فرمودند: نگاه به چهره علی عبادت است.(1) می گوید:

خَیرُ الوِصِییّنَ مِن خَیرِ البیوتِ و مِنْ خَیرِ القَبائلِ معصومٌ مِنَ الزَّلَلٍ

اذا نَظَرْتَ الی وَجْهِ الوَصِیّ فَقَدْ عَبَدْتَ رَبَّکَ فی قَولٍ وَ عَمَلٍ(2)

علی بهترین اوصیاء است از بهترین خانه ها _ یعنی از اهل بیت پیامبر - او از بهترین قبیله هاست و او معصوم از هر خطا و لغزشی است. زمانی که به چهره وصی پیامبر بنگری گویا در فعل و در قول عبادت خدا کرده ای. شاعر مترجم ما اعتراف به "دوازده امامی" بودن خود کرده و آنها را اهل بیت پیامبر (ص) می داند که بر اساس آیه تطهیر پاک و مطهر شده و بر همه بیوت قریش برتری دارند:

آلَیْتُ(3) رَبّیِ بِالهُدی مُتَمَسّکا بِاِثْنَیْ عشرَ بَعْدَ النَّبِیّ مَراقبا(4) أبقی عَلَی البَیْتِ المُطَهَّرِ اَهلُهُ بَیْتِ(5) قُرْیشٍ لِلدّیانةِ طالبا(6)

سوگند به پروردگارم که من در طریق هدایت، بعد از پیامبر (ص) به آن دوازده نگهبان برترِ دین تمسک می جویم. من بر عشقِ خانه ای که اهل آن خانه پاک و مطهر شده اند و پیوسته طالب دین بوده و از قریش هستند باقی می مانم.

سید محسن امین بیت دوم را اینطور ثبت کرده:

ءَاَبْغی عن الَبیْتِ المُطَهَّرِ اَهْلُهُ بُیُوتَ قریشٍ لِلدّنانیرِ طالبا(7) ؟!

آیا من از خانه ای که اهل آن پاک شده اند، به سوی خانه های قریش روی برگردانم؟ و طالب درهم و دینار شوم؟


1- الغدیر، ج 4/38 به نقل از کفایة الطالب و الریاض النضرة و حلیة الاولیاء و معجم طبرانی.
2- مناقب ابن شهرآشوب، ج /2353؛ الغدیر، ج 4/38.
3- اَلَیتُ و اَلِیَّة به معنای قسم است (لسان العرب، ج 1/100) .
4- مَراقب جمع مَرقَب به معنای نگهبان برتر و حافظ (لسان العرب، ج 5/279) .
5- در الغدیر ج 4/35 بجای الیت، الیّة و بجای بیت، بُیُوت ذکر شده است.
6- مناقب ابن شهرآشوب، ج 1/380؛ الغدیر، ج 4/35.
7- اعیان الشیعه، ج 9/12.

ص: 178

شاعر: صاحب بن عباد

ابوالقاسم، اسماعیل بن عبّاد بن عباس بن عبّاد بن احمد بن ادریس طالقانی ملقب به «صاحب» و «کافی الکفاة» از نوابغ دهر، و مشاهیر علم و دین و ادب، و رجال برجسته شیعه در قرن چهارم است. قلم در وصف او قاصر و ناتوان می شود، آن هنگام که عجز بزرگان را در وصف او می بیند و سخن آنها را می شنود. در ستایش او از زبان عالمان مطلب بسیار است. ثعالبی که 91 صفحه از جلد سوم کتابش را به «صاحب» اختصاص داده می گوید «عبارتی به دست نمی آورم که بتواند علو مکان او را در علم و ادب، و جلالتِ شأن او را در وجود و کرم بیان کند. هرچه بگویم پایین تر از فضل و کمال صاحب بن عباد است ولی می گویم او پیشانی زمان و سرچشمه عدل و احسان بود. اوست که اگر همه مدح هایی که برای همه مخلوقات شده، در مدح او بگویی، خلاف نکرده ای. اگر صاحب نبود بازار فضل کساد بود. ایام او بهترین ایّام، برای علما و ادبا و شعراست. بالاترین کسی که صاحبان علم و ادب بر درگاهش جمع شدند هارون الرشید بود، ولی درگاه صاحب، باز هم بیشتر بود».(1) ابن خلکان گوید: «صاحب بن عباد، در فضائل و مکارم و بخشش نادره دهر و اعجوبه عصر بود.»(2)

زرکلی می نویسد: «او از نوادر روزگار در علم و فضل و تدبیر و رأی نیکو بود و در شرح حال و فضائل او کتابهای جداگانه نوشته شده است».(3) یاقوت حموی هم 150 صفحه از کتابش را به این ادیب بزرگ اختصاص داده و می گوید: «صاحب از هر فنی بهره داشت و حفظیات او بسیار بود».(4)

سمعانی در وصف اوگفته: ابوالقاسم وزیر، معروف به صاحب، که ذکر و شعر او و نوشته های او در نظم و نثر مشهور آفاق است و ما را از معرفی


1- یتیمة الدهر، ج 3/223 تا 226.
2- وفیات الاعیان، ج 1/228.
3- الاعلام، ج 1/316.
4- معجم الادباء جزء 3/168 تا 317.

ص: 179

او بی نیاز ساخته».(1)

ابن اثیر هم در تاریخ خود ستایش صاحب را این چنین آورده که، «او یگانه زمانش در علم و فضل و تدبیر و خوش رأیی و کرم بود، به انواع علوم آگاهی داشت و در فن کتابت و نامه نگاری نیز متبحر بود. کتابخانه او به قدری کتاب داشت که احدی این تعداد کتاب جمع نکرده بود، به طوری که برای انتقال آنها 400 شتر لازم بود.»(2)

ابن حجر عسقلانی هم صاحب بن عباد را چنین معرفی می کند: «او مشهور به فضائل و مکارم و ادب است. صدوق بوده و از هر فنی بهره داشت. بسیار حاضر جواب و فصیح است و حفظیات او فراوان. او اولین کسی است که در بین وزراء به صاحب معروف شد.» سپس ابن حجر اضافه می کند: رافعی گوید «او مشهورتر است از آنکه محتاج معرفی باشد. جاه و رتبه و فضل و درایت او وصف ناشدنی است و کتابها و رساله هایش خود، معرف اوست. مناظره های صاحب دال بر قدرت و منزلت علمی او می باشد. اگر بدعتِ اعتزال(3) وبدیِ تشیع او نبود، کسی نمی توانست با وی برابری کند. هم مناظره می کرد و هم درس می داد و هم تصنیف می نمود و هم املای حدیث داشت.»(4)

علامه امینی هم 42 صفحه از الغدیر رابه ترجمه و اشعار صاحب بن عباد اختصاص داده و می نویسد: «گاهی گوینده زبردست و ماهر هم، علی رغم بیان شیوا و قدرت تحلیل زندگی بزرگان، باز در مورد برخی شخصیت ها و عظمت آنان، گویا دچار لکنت می شود.

یکی از این مردان با عظمت، صاحب بن عباد است که وصول به عمقِ مجد و عزت و عظمتِ او آسان نیست زیرا در ابعاد مختلف سرآمد بود. گاه باید از علم و


1- الانساب، ج 4/30.
2- الکامل، ج 9/110.
3- جواب این سخن را، هم خود ابن حجر می دهد و هم ما به آن خواهیم پرداخت.
4- لسان المیزان، ج 1/638 و نیز 641 که ابن حجر، قول رافعی را آورده.

ص: 180

هنرش گفت و گاه از سخندانی و ادب، یا سیاستمداری و تدبیر، یا جهات روحی و صفات باطنی. فضائل او قابل شمارش نیست مانند بخشش بسیار، دانشِ فراوان، شرافت، مذهب استوار، و.... اگر چه در کتاب ها، بسیار از او گفته اند، ولی تنها اندکی از بسیار را ذکر کرده اند.(1) آیا جز این می توان گفت که صاحب در قُله فضائل است و الحق این همه شهرت سزاوار اوست.(2)

دوران او پربرکت ترین ایام بر اهل علم و ادب بود. بازار دانش رونق گرفت زیرا برای هر اثر علمی، بدره های زر و سیم می داد. آنقدر کرم و فضل داشت که 500 شاعر، ثناگوی او بودند و همین اشعار بود که نام صاحب بن عباد را در تاریخ جاودان ساخت».(3)

صاحب در همه علوم به درجات عالی رسید به طوری که علامه مجلسی اول او را «افقه الفقها» خوانده و شیخ حر عاملی با لقب «محقق و متکلم والامقام و گرانقدر» صاحب را ستوده و شیخ بهاءالدین عاملی، او را از علماء طراز اول شیعه و در ردیف کلینی و صدوق و شیخ مفید و شیخ طوسی به حساب آورده، و ثعالبی در کتابش «فقه الغة» صاحب را پیشوای علم لغت دانسته و سیوطی او را در طبقات نحویون آورده و علامه مجلسی از صاحب، به عنوان پرچمدار علم عروض و لغت و عربی یاد کرده است.(4) این بود بعضی از قضاوت های بزرگان درباره صاحب بن عباد.

ابوالقاسم، اسماعیل بن عباد، این اعجوبه و نابغه شیعه، در سال 326 به دنیا آمده و اهل طالقان، ولایتی بین قزوین و ابهر است.(5) پدرش که وزیر «رکن الدوله» بود در سال 334 درگذشت.(6) هم پدرش عباد و هم جدش عباس، وزیر و نیز اهل علم و کرم بودند. لذا صاحب در بیتِ وزارت و همچنین فضل و دانش رشد کرد و از کودکی در پی کسب علم بود.(7) ادب و لغت را از ابن فارس، صاحب کتاب


1- الغدیر، ج 4/42.
2- الغدیر، ج 4/47.
3- الغدیر، ج 4/48، پایان سخن علامه امینی.
4- الغدیر، ج 4/43.
5- معجم الادباء، جزء 6/168.
6- وفیات الاعیان، ج 1/232.
7- اعیان الشیعه، ج 3/330.

ص: 181

«المجمل» و لغوی معروف، و نیز از پدرش و ابوالفضل بن عمید آموخت.(1)

علم حدیث را از مشایخ اصفهان و ری و بغداد فراگرفت و دیگران را نیز به آموختن و نوشتن آن تشویق کرد بطوری که از او نقل شده:«هرکس حدیث ننویسد، شیرینی اسلام را درک نکرده است».(2) به هر صورت، در تمام علوم تبحر یافت و تنوع تألیفات او خود بهترین گواه بر این مطلب است و نیز کلمات قصارش که شباهت به سخن انبیاء دارد دال بر علم و حکمت اوست.(3) در حدیث به درجه ای رسید که وقتی در مجلس درس حاضر می شد جمعیت بسیاری برای استماع درس او حاضر می شدند به اندازه ای که هفت نفر صدای صاحب را به آخر مجلس می رساندند. (4) در ادب وشعر به جائی رسید که قصائد او زبانزد خاص و عام است. صاحب، قصیده ای 70 بیتی در مدح اهل بیت سرود که «الف» ندارد با اینکه «الف» در نثر و نظم از هر حرفی لازم تر است. این شعر موجب اعجاب همگان شد و دست به دست همه شهرها را درنوردید. سپس او قصائد دیگری ساخت که هرکدام از یک حرف، خالی بود (فقط سرودن شعری که «واو» نداشته باشد، ممکن نشد) .

این خود از مهارت او در شعر و لغت است.(5)

کتابخانه او در ری به سبب کثرت کتب، معروف بود بطوری که وقتی نوح بن منصور سامانی، صاحب بن عباد را برای وزارت به خراسان دعوت نمود، وی در مقام معذرت، گفت: چگونه می توانم اموال خود را بیاورم در حالی که تنها کتابهای علمی من باید بر 400 شتر بلکه بیشتر، حمل شود.(6)

«مؤید الدوله» صاحب را وزیر خود کرد و سپس وزیر برادرش فخرالدوله شد.(7) از آنجا که مؤیدالدوله، از کودکی مصاحب و همراه ابن عبّاد بود، همو شاعر


1- وفیات الاعیان، ج 1/228؛ الغدیر، ج 4/43.
2- انساب سمعانی، ج 4/30 و 31.
3- در الغدیر، ج 4/72 بیش از 40 کلمه از کلمات قصار صاحب آمده است.
4- الغدیر، ج 4/43.
5- الغدیر، ج 4/61.
6- الغدیر، ج 4/47.
7- اعیان الشیعه، ج 3/328.

ص: 182

مزبور را به اسم «صاحب» نامید و به همین نام معروف شد.(1) وی اول وزیری است که به نام صاحب شناخته شد.(2) در بعضی در علت این لقب گفته اند: زیرا ابن عباد، مصاحب ابوالفضل بن عمید بوده و به همین سبب به او صاحب ابن عمید می گفتند. بعدها وقتی خودش وزیر شد این نام یعنی «صاحب» به طور مطلق بر او باقی ماند.(3)

اما مذهب صاحب، در اینکه او از بزرگان شیعه امامیه است شکی نیست و اشعار و کتابهای او بهترین گواه می باشند. بعضی به صاحب، نسبت اعتزال داده و حتی کتابی در تأیید اعتزال به او منسوب ساخته اند.(4) ولی این نسبت مسلماً صحیح نیست چنانچه ابن حجر که خود اقوال مختلف را در مذهب صاحب ذکر می کند، چنین می نویسد: «صاحب امامی مذهب بوده و هرکس بگوید او معتزلی است، خطا کرده و به همین سبب هنگامی که قاضی عبدالجبار معتزلی خواست به جنازه صاحب نماز بخواند گفت نمی دانم. چطور بر این شیعه نماز گزارم؟! و شیخ مفید هم گوید: کتابی که به صاحب در اعتزال نسبت داده اند جعلی است و از او نیست.»(5)

شاید کسانی که این توّهم را کرده اند به سبب جانبداری او از جاحظ معتزلی است، ولی باید گفت که این طرفداری، به سبب هنر و ادب جاحظ بوده نه تأیید مذهب اعتزال، چنانچه مثلاً سید رضی هم از «ابواسحاق صابی» طرفداری کرده، با اینکه او شخصی زندیق است(6) . سبب دیگر طرفداریِ او از معتزله، تنها در عقیده آنها به عدل الهی است. چون اشعری ها معتقد به «جبر» هستند که مستلزم انکار عدل الهی است، و نیز معتقد به مقدماتی هستند که به ظلم خداوند می انجامد، لذا صاحب در ردِّ اشاعره و برای مبارزه با آنها، از معتزله که معتقد به عدل الهی هستند،


1- الاعلام، ج 1/316.
2- لسان المیزان، ج 1/638.
3- الغدیر، ج 4/48.
4- لسان المیزان، ج 1/638؛ الغدیر، ج 4/62.
5- لسان المیزان، ج 1/641.
6- الغدیر، ج 4/62.

ص: 183

جانبداری کرده است.(1) آیا ممکن است سراینده این ابیات، غیر از تشیع، مذهب دیگری داشته باشد:

بِمَحَّمدِ وَ وَصَیّهِ وَ ابنَیْهِما الطّاهرینَ وَ سَیّدِ العُبّاد

وَ مُحَمِّدِ وَ بَجَعفَرِ بن مُحَمَّدِ وَ سَمِیّ مبعوثٍ بِشاطِی الوادی

وَ عَلِیّ الطُّوسیِّ ثُمَّ مُحَمِّدٍ وَ عَلِّیٍ المَسمُومِ ثُمِّ الهادی

حَسَنِ وَ ُاتْبِعُ بَعْدَه بِاِمامِةٍ لِلقائِمِ المَبعوثِ بِالمِرصادِ(2)

قسم به محمد پیامبر (ص) و وصی او علی (ع) و دو پسر پاکیزه و مطهرشان حسن و حسین و نیز سید عبادت کنندگان حضرت سجاد و محمد باقر و جعفر صادق و نیز همنام موسی بن عمران یعنی امام کاظم (ع) و علی بن موسی الرضا (ع) مدفون به طوس و محمد جواد و علی الهادی (ع) ، سپس رهبرمان حسن عسکری و بعد از او متابعت می کنم امامت حضرت مهدی (ع) را که در کمین ظالمان است...

درباره سخاوت صاحب گویند از کودکی به بخشش عادت کرد، زیرا پدرش هر روز دیناری به او می داد و می گفت از خانه که بیرون رفتی به اولین فقیر، صدقه بده.(3) سخن در بخششها و صله های او بسیار است و نقل شده که در ماه رمضان، صدقات او برابر 11 ماه دیگر بود و هیچکس افطار نکرده از منزل او خارج نمی شد و هر شب هزار نفر را افطار می داد.(4)

اما توجهِ صاحب به علم و ادب و علما و ادبا بسیار است چنانچه ایام او را پربارترین دوران برای اهل علم می شمرند. هر سال 500 دینار به فقها و ادبای بغداد می بخشید. تعداد عمامه ای که فقط در یک سال به علویین و فقها و شعرا داد 820 طاقه بود.(5)

در دینداری و خداترسی صاحب گویند خانه ای به نام «بیت التوبه» برای خود در


1- الغدیر، ج 4/66.
2- الغدیر، ج 4/67. اشعار صاحب در مذهب بسیار است رجوع کنید به الغدیر.
3- اعیان الشیعه، ج 3/330.
4- الغدیر، ج 4/48.
5- الغدیر، ج 4/48.

ص: 184

نظر گرفته بود که یک هفته در آن اعتکاف می کرد و سپس جهت املاء حدیث به جلسه درس حاضر می شد. هیچگاه در راه حق از ملامتِ سرزنش کنندگان نمی هراسید. آنقدر مورد تکریم وبزرگداشت و احترام بود که بسیاری از علما کتابهای خود را به او اهدا کرده و مُصّدر بنام صاحب می نمودند مثل شیخ صدوق که کتاب «عیون اخبار الرضا» را برای او تألیف کرد. با این همه می گفت: من خود را از مظلمه و گناه مبرا نمی دانم، همه را شاهد می گیرم که توبه کرده و به مغفرت الهی پناه می برم.(1)

سرانجام این افتخار شیعیان، در حالی که تنها یک دختر از او باقی مانده بود،(2) در شب جمعه 24 ماه صفر سال 385 در ری از دنیا رفت. هنگام وفات به فخرالدوله گفت: من همه تلاشم را در خدمتگزاری کردم و با خوشرفتاری باعث شدم که نام نیکو برایت حاصل شود. اگر امور را همانند من ادامه دهی، مردم مرا فراموش کرده و نام تو باقی خواهد ماند، ولی اگر ترک کردی نام من به نیکی باقی خواهد ماند.(3) در روز وفات او همه شهر و بازار بکلی تعطیل شد و همگان برای تشییع به خانه صاحب آمده، منتظر خروج جنازه از منزل بودند. حتی فخرالدوله و دیگر ارکان دولت و سرهنگان و فرماندهان، با لباسهای سیاه حاضر بودند. وقتی جنازه بیرون آورده شد همه حاضران با فریاد و شیون جامه ها بر تن دریده و لطمه به صورت زدند و ناله و گریه را به آخرین حد رساندند. فخرالدوله پیشاپیش جنازه حرکت کرد و بعد هم چند روز برای عزاداری در خانه نشست. جنازه صاحب را به اصفهان برده و دفن کردند و هنوز مردم به زیارت او تبرک می جویند و در کنار قبه او حاجات را از خداوند می طلبند.(4) بسیاری از علما و شعرا در عزای او مرثیه سرائی کردند. حتی سید رضی، عالِم شیعیان، در رثاء او یک قصیده 112 بیتی سرود.

تعابیر بلند این قصائد، بیانگر عظمت صاحب بن عباد و جایگاه او در قلب مردم


1- الغدیر، ج 4/44.
2- اعیان الشیعه، ج 3/329.
3- الکامل، ج 9/110.
4- الغدیر، ج 4/74.

ص: 185

است.(1) خدایش رحمت کند. به قول علامه امینی «آری، این است یک شیعه نمونه و اعمال و افکارش، یک وزیر شیعه و سخنان حکمت بارش، بله شیعه آل الله باید هم چنین باشد.»

از صاحب بن عباد تألیفات بسیاری باقی مانده که علامه امینی 35 کتاب او را نام می برد. بعضی از آنها عبارتند از «المحیط» در دو جلد، «الوزراء» «الکشف عن مساوی شعر المتنبی» «دیوان شعر» و نیز رساله های او هم در کتابی به نام «المختار» من رسائل وزیر ابن عباد، چاپ شده است.(2)

شعر صاحب بن عباد:

در یک قصیده 28 بیتی به زیبایی هرچه تمامتر، صاحب بن عباد، همه فضائل علی (ع) را در قالب سؤال و جواب های فرضی بیان می کند. در هر بیت، سؤال کننده در مصراع اول سؤالی می پرسد و صاحب، جوابِ او را در مصراع دوم می دهد. در این قصیده، او به فضیلت کساء و مباهله نیز اشاره می کند:

قالت فَمَن صاحِبُ الدّین الحنیفِ اَجِبْ؟ فَقُلْتُ احمَدُ خَیرُ السادَةِ الرُّسُلِ

قالت فَمَن بَعْدَهُ تُصْفی الوِلاءُ له؟ قلتُ الوصِّیُ الذّی اَرْبی علی زُحَلِ

قالت فَمَن باتَ مِنْ فَوقِ الفِراشِ فِدیً؟ فقلتُ أَثْبَتُ خلْقِ اللّهِ فی الوَهلِ

قالت فَمَن تِلوُهُ یَوم الکساءِ اَجِبْ؟ فقلتُ افضَلُ مَکْسُوٍّ و مُشتَمَلِ

قالت فَمَن باهل الطُّهرُ النبیُّ بِهِ؟ فقلت تالیهِ فی حِلٍّ و مُرتحَلِ

قالت أَکُلُّ الذّی قَد قُلتَ فی رَجُلٍ؟ فقُلتُ کلُ الذی قد قُلتُ فی رَجُلِ

قالت فَمَن هُوَ هذا الفردُ، سِمْهُ لنا؟ فَقُلْتُ ذاکَ امیرالمؤمِنینَ عِلیّ(3)


1- الغدیر، ج 4/75 تا 80 بعضی از این مرثیه ها آمده.
2- الاعلام؛ ج 1/316؛ الغدیر، ج 4/45.
3- مناقب ابن شهرآشوب، ج 3/337؛ الغدیر، ج 4/40 که علامه امینی 25 بیت را با کمی تفاوت آورده است. لازم به ذکر است که مشابه این قالب شعر را «ابن صباح» نیز در مدح علی (ع) دارد و ذکر آن خواهد آمد.

ص: 186

گفتا که صاحب دین حنیف اسلام کیست؟ گفتم احمد مصطفی (ص) بهترین انبیاء گفت بعد از او ولایت برای چه کسی گواراست؟ گفتم وصی پیامبر (ص) که والاتر از زحل است. گفت چه کسی بر بستر رسول خدا (ص) خوابید و جانش را فدا کرد؟ گفتم ثابت قدم ترین فرد در مهالک. گفت روز کساء چه کسی تالی تلوِ رسول بود؟ گفتم بهترین پوشیده شده ها. گفت پیامبرِ پاک مطهر همراه چه کسی مباهله کرد؟ گفتم همان که در سفر و حضر همراهش بود. گفت آیا همه این فضائل که گفتی مربوط به یک نفر است؟ گفتم آری همه در یک مرد جمع است. عفت آن مرد کیست نامش را بگو؟ گفتم او امیرمؤمنان علی (ع) است.

صاحب ابن عباد در قصیده دیگری که در مناقب ابن شهرآشوب به صورت پراکنده و نیز 11 بیت آن در الغدیر آمده، اشاره به روز کساء و انحصار اهل بیت در زیر عبا می کند:

وَ فی اَیِّ یَومٍ لَمْ یَکُن شَمْسَ یَومِهِ اِذا قیلَ: هذا یومٌ تُقْضَی الماَربُ؟

اَفی خُطبَةِ الزّهرا لَمَّا استَخَصَّهُ کِفاءً لَها و الکُلُّ مِنْ قَبْلُ طالبُ؟

اَفی رَفْعِهِ یومَ التَّباهُل قَدْرُهُ وَ ذالکَ مجدٌ _ ما عَلِمْتَ _ مُواظبُ

اَفی ضَمِّهِ یومَ الکِساءِ و قولِهِ: هُمْ اَهلُ بیتی حینَ جبریلُ حاسبُ(1)

در کدامین روز علی (ع) چون خورشید ندرخشیده؟ آن هنگام که گفته می شد امروز مقصودها برآورده می شود؟ آیا در روز خواستگاری زهرا، علی (ع) برترین شخص نبود آن هنگام که از نظر شأن و مقام فقط او را به زهرا اختصاص دادند در حالی که همگان خواستگار وی بودند. آیا در روز مباهله قدر و منزلت او از همه بالاتر نبود؟ و این، عظمتی والا است اگر بدانی. آیا در روز کساء مقام او ارجمندتر نبود آن هنگام که پیامبر او را با کساء پوشانده و به همراه بقیه، آنهارا اهل بیت خود نامید؟ در حالی که جبرئیل مشغول شمارش افراد اهل بیت بود؟


1- الغدیر، ج 4/42 که یازده بیت از قصیده را آورده و نیز در مناقب بطور پراکنده، مانند ج 2 صفحات 207 و 341 و 352 و 353، و نیز ج 3/423.

ص: 187

شاعر: موصلی

سلامة بن حسین موصلی از شعرای قرن چهارم است که اطلاع زیادی از او در دست نیست. ابن شهرآشوب در «معالم» او را از شعرای صریح و بی پروای اهل بیت شمرده و از وی ابیاتی می آورد. در «الطلیعة فی الشعراء الشیعه» نام او ابوالفرج سلامة بن یحیی ثبت شده که قاضیِ سیف الدوله در حلب بوده است. در «یتیمة الدهر» آمده که سلامة بن بحر و سلامة بن حسین و سلامة بن یحیی هر سه همین موصلی معروف است. وفات او تقریباً سال 390 می باشد.(1)

شعرِ موصلی:

ابن شهرآشوب ابیاتی از او می آورد که گویا به خویشتن بخاطر ظلمی که بر او رفته، تسلی می دهد و ستم هایی که بر دختر پیامبر و فرزندانش علیهم السلام رفته، به رخ نفس خود می کشد، با اینکه اینها به استناد آیه تطهیر، افرادی مطهر و بی گناه بوده اند:

یا نَفْسُ اِنْ تَتْلَفی ظُلماً فَقَدْ ظُلِمَتْ بِنْتُ النَّبیِّ رَسولِ اللّهِ وَ ابناها

تِلکَ التّی احمدُ الُمختارُ والدُها وَ جبرئیلُ اَمینُ اللّهِ رَبّاها

اللّهُ طَهَّرها مِن کُلِّ فاحِشَةٍ وَ کُلّ رَیْبٍ و صَفّاها و زَکّاها(2)

ای نفس، اگر تو از ظلم ستمگران تلف شدی پس بدان که به فاطمه دختر پیامبر خدا و دو پسرش نیز ظلم شد و حال آنکه فاطمه کسی است که احمد مصطفی پدر اوست و جبرئیل امین، تربیت کننده او. فاطمه کسی است که خداوند او را از هر کار زشت و شک و تردیدی پاک و مطهر ساخته و او را تصفیه و تزکیه نموده است.


1- اعیان الشیعه، ج 7/275 و 276 منبع همه مطالب درباره موصلی است.
2- مناقب ابن شهرآشوب، ج 3/407؛ اعیان الشیعه، ج 7/275.

ص: 188

شاعر: عبدی

ابوالحسن علی بن حَمّاد بن عبیداللّه بن حمّاد عدوی بصری عبدی، بزرگواری از معاریف شیعه و نادره ای از نوادر روزگار و حافظی از حفاظ حدیث و نمونه ای از بهترین شاعران است. پدرش حماد نیز چنانچه از شعر عبدی برداشت می شود، شاعر اهل بیت بوده و هر دو، پدر و پسر، از مشاهیر شیعه می باشند.(1) عبدی از معاصران صدوق و استاد بسیاری از محدثین بوده و در بزرگی و شرف و نیز مهارت او در علم حدیث، همین بس که شیخ بزرگی چون غضائری از او نقل روایت می کند.(2)

علاوه بر علم حدیث، عبدی از پرچمداران شعر، و معاریف شاعران است که نام او در کتاب ها و شِعر او در بین مردم و نیز در دیوان ها فراوان می باشد. علامه سماوی در «الطلیعه من شعراء الشیعه» بیش از 2200 بیت از او جمع کرده و علامه امینی در «الغدیر» شاید از هیچکس به اندازه عبدی شعر نقل نکرده، که شامل 12 غدیریّه چندین قصیده در مدح حضرت علی (ع) و رثاء امام حسین (ع) ، و نیز 28 قصیده دیگر، که عدد ابیات برخی از آنها به 95 بیت می رسد.(3) لذا او از مُکثرین شعرا در مدح یا رثاء اهل بیت است و مراثی او در مصیبت امام حسین (ع) بسیار معروف می باشد.(4)

ابن شهرآشوب، عبدی را از مداحان بی پروای اهل بیت (ع) شمرده، زیرا او هرچه داشته، در راه نشر فضائل ایشان بذل کرده و حقایق پشت پرده را آشکار نموده و تمام اشعار او فقط درباره آل محمد علیهم السلام است،(5) بطوری که درباره او گفته اند: عبدی هیچ بیت شعری نگفته، مگر درباره اهل بیت.(6)


1- المجدی فی انساب الطالبیین، ص 158.
2- الغدیر، ج 4/153.
3- رجوع کنید به الغدیر، ج 4، صص 141 تا 172.
4- طرائف المقال فی معرفه طبقات الرجال، ج 1/143.
5- الغدیر، ج 4/154.
6- معالم العلماء، ص 181؛ معجم رجال الحدیث، ج 11/428.

ص: 189

ابن حماد در شعرش صورت های خیالی و دروغ نیاورده، بلکه سروده های او پر از برهان های واضح و شواهد و دلایل کافی در تأیید مذهب علوی است، لذا از امام باقر (ع) یا صادق (ع) نقل شده که: شعر عبدی را یاد بگیرید، زیرا او بر دین خداست.(1) علاوه بر این مزایا، شعر عبدی نمایانگر استادی او در ادبیات و مهارت او در فنون شعری می باشد.

تاریخ ولادت و وفات ابن حماد مشخص نیست ولی از آنجا که «نجاشی» صاحب «الفهرست» متولد سال 372، عبدی را دیده و از او حدیث فراگرفته، می توان گفت که این شاعر در اوائل قرن چهارم به دنیا آمده و در اواخر آن از دنیا رفته است.(2)

شعر عبدی

ابن حماد عبدی اشاره به آیه تطهیر کرده و اهل بیت را چنین معرفی می کند:

ما اتِّکالی اِلاّ عَلی عفوِ رَبّی وَ وِلائی لِلطّاهرِینَ الطِّیابِ

آلُ طه و آلُ یاسینَ صَفوُ الصَّفو مِنْ ذا الوَری وَ لُبُّ اللُّبابِ

خیرُ مَنْ کانَ أو یکونُ مِنَ الخَلْق وَ اَزْکی مَنْ حَلَّ فَوقَ التُّرابِ

اهلُ بَیْتِ الاِلهُ طَهَّرهُمْ مِنْ کُلِّ رِجْسٍ وَ ریبَةٍ وَ مَعابِ...(3)

امید و تکیه گاه من تنها بر دو چیز است یکی بخشش پروردگارم و دیگری دوستی پاکان پاکیزه که آل طه و یاسین هستند و نیز برگزیده برگزیدگان از بین مخلوقات و اصل خلقت. ایشان بهترین مردم در گذشته و آینده هستند و پاکیزه ترین کسانیکه روی زمین راه می روند. آنها اهل بیتی هستند که خداوند از هر پلیدی و شک و عیبی مطهرشان ساخته است.


1- معالم العلماء، ص 181. قابل ذکر است که ایة الله خوئی می گوید: این روایت مربوط به سفیان بن مصعب عبدی شاعر قرن دوم است نه ابن حماد عبدی شاعر قرن چهارم، و امر بر ابن شهرآشوب مشتبه شده است». (معجم رجال الحدیث، ج 11/428) .
2- الغدیر، ج 4/155.
3- مناقب ابن شهرآشوب، ج 4/429.

ص: 190

عبدی در جای دیگر، پنج تن را می شمارد و بعد از ذکر نام همه امامان، تطهیر الهی در آیه تطهیر رابه همه ایشان تعمیم می دهد:

اِلهی بَحَقِّ الحَقِّ مِنْ آلِ هاشمِ بِصَفْوَتِکَ الصَّفْوَةِ الهداةِ الاَکارِمِ

بِاَحمَدٍ الُمختارِ بِالقَرمْ حِیدَرٍ بِسِبْطَیْهِ بِالطُهّرِ البَتولَةِ فاطِمِ...

بِِاثْنَیْ عَشَرٍ صَفَیْتَُهمْ وَ ارْتَضَیَْتَهُمْ وَ طَهَّرْتَهُمْ مِنْ نَسْلِ اولادِ آدمِ

بِحَقّهِمْ یا ذا المَعارِجِ نَجِّنی وَجُدْ لی بِعَفْوٍ مِنْ عَظیمِ الجَرائِمِ(1)

خدایا به حق آل هاشم که هدایتگران برگزیده و بزرگوار تو هستند و عبارتند از احمد مختار و حیدرکرار و دو فرزندش و فاطمه پاک و مطهر، و نیز به 12 امام که ایشان رااز بین اولاد آدم برگزیده ای و از آنان راضی شده ای و پاک و مطهرشان ساخته ای، به حق همه اینها ای خدا مرا نجات بده و به واسطه عفوت گناهان بزرگ را بر من ببخشای.

باید دانست که وصف کردن ائمه به زکی، طهر،طاهر، مطهر، طیب، مهذب و... که ثمره آیه تطهیر است، بسیار زیاد در اشعار آمده بدون آنکه اشاره مستقیم به آیه تطهیر شود. مانند این شعر عبدی:

وِلاءُ النَّبِیّ و آلِ النَّبِیّ عِقْدی وَ اَمْنی مِنْ مَفْزَعی

وَ وَجَّهْتُ وَجْهی لا اَبْتَغی سِوی السّادَةِ الخُشَّعِ الرُّکَّعَ

وَ ما لی هُداةٌ سِوَی الطّاهِرینْ ُبُذورِ الُهدَی الکُمَّلِ اللُّمَّعِ(2)

دوستی پیامبر و آل پیامبر مایه امن و امان من در روز شدت است. رو به سوی ایشان دارم و غیر از سروران خاشع و راکع کسی را نمی جویم. مرا چه به دیگران، هنگامی که هدایت کنندگان پاک و مطهری دارم که به کمال رسیده و بذر هدایت در دلهایشان رشد کرده است.

عبدی، عشق خود به اهل بیت را در قصیده 67 بیتی دیگرش به زیبایی بیان کرده و در مقابل آن جز ثواب چیزی نمی خواهد:


1- مناقب ابن شهرآشوب، ج 1/383.
2- مناقب ابن شهرآشوب، ج 4/210.

ص: 191

وَ اِنْ یَکْ حُبُّ اَهْلِ البَیْتِ ذَنْبی فَلَسْتُ بِمُبْتَغٍ عَنْهُ مَنابا

اُحِبُّهُمْ وَ اَمْنَحُهُمْ مَدیحاً وَ اَمْنَحُ مَنْ یَسُبُّهُمْ سَبابا

وَلَنْ یَرْجوا ابْنُ حَمّادِ عَلِیًّ بِحُسْنِ مَدیحِهِمْ اِلاّ الثَّوابا(1)

اگر گناه من تنها دوستی اهل بیت پیامبر (ص) است از این گناه هیچگاه توبه نخواهم کرد. من ایشان را دوست دارم و مدیحه خود را به محضرشان هدیه می کنم ولی نثار من به دشمنان آنها فقط ناسزاگفتن است. بدانید که علی بن حماد با این مدح امید به چیزی ندارد مگر ثواب اخروی.

شاعر همچنین در قصیده 30 بیتی دیگرش به اهل بیت پیامبر چنین خطاب می کند:

یا اَهْلَ بَیْتِ رَسولِ اللّهِ اِنَّکُمُ لَاَشْرَفُ الخَلقِ جَدّاً اَوْ اَباً

وَ اَنْتُم الکَلماتُ اللاّئی لَقَّنَها جَبریلُ آدَمَ عِنْدَ الذَّنْبِ اِذْ تابا(2)

ای اهل بیت پیامبر (ص) شما شریف ترین مردم از نظر اجداد هستید. شما همان کلماتی هستید که جبرئیل هنگام توبه، به آدم تلقین کرد تا خدا توبه او را پذیرفت.

نکته مهم در اشعار عبدی و یا شاعران دیگر، این است که اگر چه شاعر به مصادیق اهل تصریح نکرده و ایشان را نام نبرده، ولی با توجه به قرائن، مشخص می شود که مراد شاعر کیست. مثلاً در ابیات مذکور، شاید کسی اشکال کند که: «این اشعار دلیل بر مدعای شیعه نیست. زیرا مانعی از دخول همسران در مصداق اهل بیت موجود نمی باشد، چون شاعر نام کسی را ذکر نکرده است». در پاسخ می گویم اگرچه شاعر، اهل بیت را نام نبرده، اما در بیت دیگری، ایشان را مخاطب قرار داده که«شما همان کلماتی هستید که آدم به برکت آنها بخشوده شد» شکی نیست که این کلمات، همان محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام هستند و


1- الغدیر، ج 4/70.
2- مناقب ابن شهرآشوب، ج 4/47؛ الغدیر، ج 4/170 با کمی تفاوت.

ص: 192

مفسران را در این موضوع اختلافی نیست.(1)

اشعار عبدی که به نوعی با مقصود ما ارتباط دارد بسیار است ولی ما به همین مقدار اکتفا می کنیم.(2)


1- رجوع کنید به تفاسیر ذیل آیه فتلقی ادم من ربه کلمات فاتهمن (سوره بقره آیه 37) مثل مجمع البیان ج 1/89.
2- رجوع کنید به مناقب ابن شهرآشوب، ج 4/26 و 309، ج 2/235 و 245؛ الغدیر، ج 4/156 و....

ص: 193

2-4- شاعران قرن پنجم:

اشاره

اینک به شاعران قرن پنجم و تطهیریه های ایشان می پردازیم.

شاعر ابن مقلّد شیرازی

ابوالحسن سدیدالملک علی بن مخلص الدوله ابن مقلّد بن نصر بن منفذ، صاحب قلعه شیراز از علماء و فضلاء قرن پنجم است. به کرم و بخشندگی معروف بوده و در ادب و شعر تبحّر داشته است. وفات او در سال 475 اتفاق افتاد.(1)

شعر ابن مقلد شیرازی

ابن شهرآشوب در مناقبش آنجا که سخن از مکارم اخلاق امام حسن مجتبی (ع) چهارمین نفر از اصحاب کساء، به میان می آورد شعر «ابن مقّلد شیرازی» را هم ذکر می کند. ابن مقّلد در این شعر بعد از تحیّت و سلام به اصحاب کساء، تعدادی از صفات و فضائل ایشان را بیان کرده است:

سَلامٌ عَلی اَهْلِ الکِساءِ هُداتی وَ مَنْ طابَ مَحْیایَ بِهِمْ وَ مَماتی

بَنِی الرُّشْدِ و التّوحیدِ و الصِّدقِ وَ الهُدی بَنِی البِرَ وَ المَعْروفِ وَ الصَّدَقاتِ

مَحَبَّتُهُمْ لی حُجَّةٌ وَ وِلاؤُهُم اُلاقی به ِ الرِّحمنَ عِندَ وَفاتی(2)

سلام بر اهل کساء که مایه هدایت من هستند. کسانی که زندگی و مردن من به واسطه ایشان نیکو می شود. آنها فرزندان راهِ صحیح و توحید و راستی و هدایت هستند. ایشان خاندان نیکی و نیکویی و بخشش هستند. محبت و ولایت ایشان در هنگام وفاتم حجّت و دلیل من است که با آن پروردگارم را ملاقات خواهم کرد.


1- اعیان الشیعه، ج 8/330.
2- مناقب ابن شهرآشوب، ج 4/17.

ص: 194

شاعر: نصر بن منتصر

نصربن احمد بن نصر از شاعرانی است که ابن شهرآشوب در «معالم» او رااز شعرای شیعه شمرده و در «مناقب» با نام «نصر بن منتصر» اشعاری از او ذکر کرده است.(1) به احوال او دست نیافتیم ولی احتمالاً در قرن پنجم می زیسته است.

شعرِ نصر بن منتصر:

ابن شهرآشوب آنجا که سخن از فضائل امام حسن مجتبی(ع) می گوید اشعار نصر بن منتصر را می آورد که در آن اصحاب کساء نام برده شده اند:

سادَتْ نِساءَ العالمَینَ اُمُّهُ وَ سادَ فی الخُلدِ اَبُوهُ المُرتَجی

نَجْلُ نَبِیِّ العالَمینَ المُصْطَفی وَ ابْنُ اَمیرِ المؤمنِینَ المُرتَضی

مَن ذا لَهُ جَدٌّ تَعالی ذِکْرُهُ بِاللّهِ مَقْروناً اِذا قامَ النِّدا؟

مَنْ کَالنَّبِیِّ وَ الوَصِیِّ والِدُهُ وَ زَوجُهُ و ابنَیْهِ اَصْحابِ الَعبا(2) ؟

مادر امام مجتبی، سرور زنان جهان است و پدرش در بهشت به او امید شفاعت می رود و بزرگ بهشتیان است. امام حسن (ع) از نسل پیامبرِ برگزیده است و پسر امیرمؤمنان علی مرتضی. چه کسی مثل امام حسن (ع) جدی چون رسول خدا دارد که هنگام بلندشدن صدای اذان، نامش با نام خداوند عالم، در کنار هم برده شود.

چه کسی مانند این پنج نفر اصحاب کساء است، مانند پیامبر و وصی او علی و همسرش و دو پسرانش؟ سلام الله علیهم اجمعین.


1- الذریعه الی تصانیف الشیعه، ج 4/1191.
2- مناقب ابن شهرآشوب، ج 4/42.

ص: 195

شاعر: ابن صباح

ابن صباح از کسانی است که ابن شهرآشوب در مناقب شعر او را آورده است. بر شرح حال او دست نیافتیم. ابن شهرآشوب در کتاب معالمش می گوید: ابن صباح ریاحی از شاعران مجاهر و بی پروا در مدح اهل بیت است.(1) از بعضی قرائن برمی آید که وی احتمالاً از شعرای قرن پنجم بوده است.

شعرِ ابن صباح

در مناقب ابن شهرآشوب شعر بسیار زیادی از ابن صباح نقل شده که وی ضمن سؤال و جواب های فرضی، فضائل و مناقب علی (ع) را به نظم کشیده است. قابل توجه است که همانطوری که نام اصحاب کساء عَلَم شده و همگان می دانند مراد همان پنج نفر معروف هستند، گویا نام طهر و طاهر هم برای علی (ع) عَلَم شده که یکی از مصادیق مطَّهران در آیه تطهیر است. لذا شاعر نام یا کنیه یا لقب از امیرالمؤمنین نمی آورد و از او با کلمه طهر یاد می کند.

قالَ: فَبَعْدَالمُصْطفی الامْرُ لِمَنْ کانَ؟ فَقلتُ الامرُ لِلطُّهرِ العَلَمْ

قالَ فَمَنْ خَیرُ الوَری مِنْ بَعْدِهِ؟ قُلتُ: عَلیٌّ خَیْرُهُم اَبٌ وَ اُمْ

قالَ: فَصَحْبُ المُصطَفی؟ قلتُ: فَهَلْ یَبْلُغُ لِلْمُختارِ صِهْراً وَ ابْنَ عَم؟

قالَ: فَمَنْ اَدْناهُمُ؟ قُلتُ: الذّی لَم یَتَّخِذْ مِنْ دونِ ذی العَرْشِ صَنَمْ

قالَ فَمَنْ اَکْرَمُهُمْ؟ قُلْتُ:الذّی صَدَّقَ بِالخاتَمِ فی یَومِ العَدَمْ

قالَ: فعِنْدَ الحَوضِ مَنْ یَسْقی الوَری؟ قُلْتُ: عَلِیُّ فَهْوَ یَسْقی مِنْ قِدَمْ

قالَ: فَمَنْ هذا فَدَتْکَ مُهْجَتی؟ قُلتُ له: ذاکَ الاِمامُ الُمحْتَرَمْ(2)

گفت: بعد از محمد مصطفی (ص) امر خلافت با چه کسی بود؟ گفتم: امر خلافت مخصوص آن طاهر شناخته شده پاک است.


1- اعیان الشیعه، ج 2/278.
2- مناقب ابن شهرآشوب، ج 3/336. شعر در 20 بیت است که ما گزیده ای را آوردیم.

ص: 196

گفت: بعد از محمد (ص) بهترین مردم کیست؟ گفتم: علی (ع) است که پدر و مادرش نیز بهترین بودند.

گفت: پس صحابه پیامبر چه؟ گفتم: آیا کسی نسبت به نبیّ مختار به مقام دامادی و پسر عمّی رسیده است؟

گفت: نزدیک ترین صحابه به پیامبر چه کسی بود؟ گفتم: همان کسی که غیر از خدای صاحب عرش، بت نپرستیده است.

گفت: گرامی ترین و بخشنده ترین صحابه چه کسی بود؟ گفتم: همان کسی که در روز نداری انگشتر خود را به مسکین داد.

گفت: روز قیامت کنار حوض کوثر چه کسی مردم را سیراب می کند؟ گفتم: علی (ع) که همیشه ساقی بوده است.

گفت: جانم فدایت این شخصی که این همه مکارم و فضائل دارد کیست؟ گفتم: او همان امام واجب الاحترام است.

ص: 197

شاعر: ابوعلی ضریر

حسن بن مظفّر نیشابوری از ادباء و شعرایی است که اصل او از خوارزم بوده و ابن شهرآشوب در «معالم العلما» او را از شاعرانِ پرهیزکارِ مدّاحِ اهل بیت (ع) به حساب آورده است. این نابینای روشندل(1) به ابوعلی بصیر یا ضریر معروف است. ابن ارسلان در کتاب «تاریخ خوارزم» در ستایش او می گوید: «ابوعلی بصیر از ادب پروران خوارزمیان بوده و در هنر، معروف و در ادب پیشتاز می باشد». وی دارای تألیفاتی است مثل «تهذیب دیوان ادب» «اصلاح منطق» «دیوان شعر» در 2 جلد، «دیوان رسائل و نامه ها»(2) . فرزند او «ابوحَفص عمر» هم فقیه و عالم و ادیب بوده است.(3) تاریخ ولادت و وفات حسن بن مظفر بر ما پوشیده است ولی از آنجا که فرزند او «ابوحفص» در سال 532 وفات کرده، می توان گفت که وی حدوداً در قرن پنجم می زیسته، لذا علامه امینی هم او را از شعرای قرن پنجم به حساب آورده است.

شعرِ ابوعلیِ ضریر:

چنانچه ذکر شد ابوعلی بصیر از مدّاحان اهل بیت است. در شعری که از او می آوریم، هم به فضیلت غدیر اشاره کرده و هم پنج نفری را که پیامبر (ص) در روز مباهله با خود بردند، معرفی می نماید:

سبحانَ مَنْ لَیْسَ فِی السَّماءِ وَلا فِی الاَرْضِ نِدٌّ لَهُ وَ اَشْباهُ

اَحاطَ بِالعالَمینَ مُقْتَدِراً اَشْهَدُ اَنْ لا الِه اِلاّهُ

وَ خاتَمُ المُرسَلینَ سَیّدَُنا اَحْمَدُ رَبُّ السَّماءِ سَمّاهُ

اِخْتارَ یومَ الغَدیرِ حَیْدَرةً اَخاً لَهُ فی الوَری وَ اَخاهُ

وَ باهَلَ المُشرِکینَ فیه و فی زَوجَتِهَ یَقْتَفیهِما ابْناهُ


1- معجم الادباء، جزء 9/191.
2- الغدیر، ج 4/300.
3- الغدیر، ج 4/301؛ معجم الادباء، ج 9/ص 191 تا 198 شرح حال آنهاست.

ص: 198

هُمْ خَمْسَةٌ یُرْحَمُ الاَنامُ بِهَمْ وَ یُستَجابُ الدُّعا وِ یُرْجاهُ(1)

منزّه است خداوندی که در آسمان و زمین برای او شبیه و شریکی نیست. شهادت می دهم که معبودی جز او نیست و او به همه عوالم تسلّط دارد، و نیز شهادت می دهم که آقای ما حضرت محمد (ص) خاتم پیامبران است که خداوند او را احمد نامید. محمد (ص) روز غدیر حیدر را برای برادری و جانشینی خود برگزید، و در روز مباهله، با علی و فاطمه و دو پسر ایشان به سوی مشرکان رفت. این 5 نفر - پیامبر و علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام _ همانهایی هستند که مردم بواسطه آنان مورد لطف و مرحمت خدا قرار می گیرند و دعاهایشان مستجاب می شود.


1- الغدیر، ج 4/300.

ص: 199

شاعر: موسوی

محمد موسوی از مداحان اهل بیت علیهم السلام است. ابن شهرآشوب در کتاب «معالم العلماء» او را از شعرای میانه روِ اهل بیت (ع) به شمار آورده است.(1)

سال تولد و وفات او مشخص نیست ولی چون ابن شهرآشوب از او نام برده، احتمالاً قبل از او و در قرن پنجم می زیسته است.

شعرِ موسوی:

در دو بیتی که در «مناقب» از محمد موسوی نقل شده، صریحاً می گوید که عترت طاهر و پاک همان پنج نفر معروف هستند و به تبع آنها، هفت امام دیگر نیز پاک و طاهرند.

آمَنْتُ بِاللّهِ وَ بِالمُصْطَفی وَ المُرتَضی وَ العِتْرَةِ الطّاهِرَه

هُمْ خَمْسَةٌ یَتْلوهُمُ سَبْعَةٌ حُجَّتُهُمْ باطِنَةٌ ظاهِرَة(2)

من به خدا و به محمد مصطفی (ص) و علی مرتضی (ع) و عترت پاک ایمان آوردم. عترت پاک همان پنج نفری هستند که هفت نفر دیگر هم به دنبال ایشان آمدند و همه حجتهای الهی می باشند.


1- اعیان الشیعه، ج 10/78.
2- مناقب ابن شهرآشوب، ج 1/391.

ص: 200

2-5- شاعران قرن ششم:

اشاره

اینک به شاعران قرن ششم و تطهیریه های آنان می پردازیم.

شاعر: خطیب حَصْکَفی

ابوالفضل یحیی بن سَلامة بن حسین بن محمد، ملقب به معین الدین و معروف به خطیب حَصْکَفی است.(1)

ولادت او در سال 460(2) در شهر طنزه(3) ، و رشد و نمو او در حِصْنِ کَیفا(4) بوده(5) که در زبان فارسی حِصن کیبا نامیده می شود(6) و حصکفی(7) ، نسبت او به همین محل است. حصکفی سپس به بغداد آمد و نزد خطیب تبریزی در ادب به مهارت رسید.(8) مذهب شافعی را نیکو فراگرفت و سپس به دیار بکر بازگشته و مفتی شد.(9) وی علامه زمان و نمونه عصر در نظم و نثر است.(10) ابن کثیر شامی گوید «خطیب حصکفی در بسیاری از علوم مانند فقه و ادب و نظم و نثر و... امام و پیشوای زمان خود بود ولی در تشیع خود غلو می کرد».(11)

شعر او بسیار نیکو و روان بوده و به اقطار عالم رسید.(12) سمعانی گوید: او از غالیان شیعه است و این مطلب از اشعار او هویداست.(13) نام حَصْکفی علاوه بر


1- وفیات الاعیان، ج 6/205؛ الکنی و الالقاب، ج 2/181.
2- فقط معجم الادباء سال تولد او را 459 ثبت کرده است.
3- به فتح طاوزاء شهر کوچکی در دیار بکر که علماء بسیاری از آن برخاستند (وفیات الاعیان ج 6/210) .
4- قلعه ای محکم در دیار بکر (وفیات الاعیان، ج 6/210) از شهرهای دیار بکر (الکنی و الالقاب، ج 2/181) .
5- معجم الادباء، جزء 20/18؛ کمال ابن ماکولا، ج 5/255؛ وفیات الاعیان، ج 6/205.
6- انساب سمعانی، ج 2/227.
7- به فتح حاء و سکون صاد و فتح کاف (انساب سمعانی، ج 2/227) .
8- معجم الادباء جزء 20/18؛ وفیات الاعیان، ج 6/205.
9- وفیات الاعیان، ج 6/205.
10- همان.
11- الکنی و الالقاب، ج 2/181.
12- اکمال ابن ماکولا، ج 5/255.
13- انساب، ج 2/227.

ص: 201

نظم و نثر، به سبب خطبه های فراوان نیز مشهور آفاق شد،(1) بطوری که خطبه ها و رسائل زیبایی از او بجا ماند.(2) هم دیوان شعر و هم دیوان رسائل دارد.(3) حصکفی بعد از عمری طولانی که پیوسته به ریاست و جلالت گذشت،(4) در سال 551(5) یا 553(6) درگذشت.

شعرِ خطیب حَصْکَفی:

ابن شهرآشوب در چند مورد، اشعار او را آورده است. از جمله در شرح حال امام محمد تقی (ع) ابیاتی از او نقل کرده که به اصحاب عبا در آنها اشاره می کند:

اَحْبَبْتُ یاسین و طاسین وَ مَنْ یَلْزَمُ فی یاسین اَو طاسینا

سُفُنُ النَّجاةِ وَ المُناجاةِ وَ مَنْ آوی اِلیَ الفُلْکِ و طور سینا

وَ العِلمُ فِی الصّین وَلکِن کَشْفُهُ فِی قَصْدِهِمْ لا اَنْ تَرَوْنَ الصّینا

ذَروا الغَبا(7) فَاِنَّ اَصْحابَ العَبا هُمُ النَّبأ اِنْ شِئْتُمُالتَّبیینا...(8)

من یس و طس (یعنی پیامبر (ص) ) را و هرکس که ملازم و همراه ایشان باشد، را دوست دارم. آنهائی که سفینه های نجات و مناجات هستند و هرکس که با ایشان در کشتی نوح و طور سینا مأمن و مأوا گرفته است، همه را دوست دارم.

علم در چین است، امّا این خاندان، بدون آنکه چین را دیده باشند، علم نزد آنان است. نادانی را رها کن و اگر خواهان بیان آیات قرآن هستی، بدان که اصحاب عبا، همان نبأ و «خبر مهم» در (سوره نبأ) می باشند.


1- معجم الادباء جزء 20/18؛ انساب سمعانی، ج 2/227؛ الکنی و الالقاب، ج 2/181.
2- وفیات الاعیان، 6/210.
3- معجم الادباء، جزء 20/18.
4- وفیات الاعیان، ج 6/210؛ الکنی و الالقاب، ج 2/181.
5- معجم الادباء جزء 20/18؛ الکنی و الالقاب، ج 2/181.
6- وفیات الاعیان، ج 6/210؛ سمعانی وفات او را بعد از سال 551 ثبت کرده است. (انساب، ج 2/227) .
7- غَبا:شبهُ الغَبَرَةِ فی السماء یُقال: غَبِیَ عَن الامرِ غَباوةً. غَبِّی: کسی که زیرکی، به خرج نمی دهد. فلانٌ ذو غَباوةٍ: یعنی امور بر او پوشیده و مخفی است. غَباوة: مصدر، ضدِ فِطنة (لسان العرب، ج 10/16) .
8- مناقب ابن شهرآشوب، ج 4/430.

ص: 202

شاعر: ابن عودی نیلی

ربیب ابوالمعالی سالم بن علی بن سلمان بن علی تغلبی معروف به «ابن عودی نیلی» متولد سال 478 است. «نیلی» منسوب به نیل، شهری در عراق و بر ساحل رود نیل می باشد ولی علت نسبت او به «عودی» مشخص نیست.(1)

ابن عودی ستاره ای از آسمان ادب بوده که نور آن معلوم، ولی حقیقت آن مجهول می باشد. وی از سرایندگانی است که اشعارش معروف، امّا شرح حالی از وی باقی نمانده است. سیدمحسن امین گوید: نام ابن عودی را نیافتم مگر در مناقب ابن شهرآشوب، و آثار او را نیافتم مگر قصیده میمیه علویه اش که در همان کتاب، بصورت پراکنده، گاه با عنوان «ابن عودی» و گاه «ابن عودی نیلی» آمده است.(2)

ابن عودی در زمانی که «عمادالدین اصفهانی» اخبار شاعران را جمع می کرده، زنده بوده و لذا عماد درباره او تمجید و تحسین فراوانی می کند.(3) اشعار مذهبی او مانند «سید حمیری» «ابن حَمّادّ» «عونی» «ناشی ء صغیر» و «ابن علویه» بسیار است بطوری که وقتی ابن شهرآشوب در اواسط قرن ششم، وارد عراق شده، سروده های مذهبی ابن عودی را بین مردم شایع دیده، تا آن حد که حتی برای استماع آن، در مجالس تجمع می کرده اند. ولی وقتی عراق را ترک می کند، همان فتنه عظیم بین شیعه و سنی اتفاق افتاده و حنابله طبق عادتی که نسبت به مخالفان خود دارند، کتابخانه های شیعیان را آتش می زنند. لذا بسیاری از کتب و دواوین شعری، از جمله اشعار ابن عودی، نابود می شود.(4)

حبِ اهل بیت و برائت و مخالفت با دشمنانِ ایشان در اشعار ابن عودی موج می زند، به همین علت، بر او مُهرِ «رافضیٌ خبیثٌ یَهْجو الصحابه» زده می شود.(5) مثلاً در قصیده 149 بیتی اش، به قضیه غدیر و بیعت همه صحابه با امیرالمؤمنین


1- اعیان الشیعه، ج 2/277؛ الغدیر، ج 4/379.
2- اعیان الشیعه، ج 2/277.
3- الغدیر، ج 4/381.
4- الغدیر، ج 4/381.
5- این سخن ابن نجار بغدادی درباره اوست. رجوع می شود الغدیر ج 4/381.

ص: 203

علی (ع) اشاره کرده، و نقض بیعت را بعد از وفات پیامبر (ص) عجیب می شمارد، و یا کیفیت خلافت را مورد سؤال قرار می دهد که اگر باید اجماع باشد، چنانچه به زعم آنان برای ابوبکر چنین بود، پس چرا در خلافت عمر اکتفا به نص ابوبکر شد؟ و چرا در خلافت عثمان به شورا گذاشته شد؟!(1) و یا در قصیده 57 بیتی دیگرش می گوید: زمانی که پیامبر (ص) ، قبض روح شد مردانی که ایمان قبلی نیاورده بودند و تنها با زبان اظهار اسلام می کردند، بیعت او را شکستند.(2)

وفات ابن عودی نیلی نامعلوم است ولی از آنجا که عمادالدین اصفهانی چنانچه ذکر شد، در سال 550 با او ملاقات داشته، گمان می ود که وفات او اواسط قرن ششم بوده، چنانچه علامه امینی وفات او را در سال 558 تخمین زده است.(3)

شعرِ ابن عودی:

قصیده میمیه علویه ابن عودی که در 149 بیت سروده شده، گواه عشق او به اهل بیت است. همه فضائل حضرت علی (ع) و حتی احتجاج و استدلال با مخالفانِ خاندان پیامبر (ص) ، در این قصیده موجود است، از جمله ماجرای کساء و مباهله نجران و افتخارکردن جبرئیل برای دخول در کساء با اهل بیت پیامبر (ص) . ابن عودی پس از حدود 12 بیت که آل محمد و اهل بیت علیهم السلام را با عباراتی چون: «هُم جنة المأوی» «هُم شجر الطوبی» «هُم آل عمران» «هُم آل یاسین و طاها» «هُم سفن النجاة» «هُم الایة الاکبری» و... معرفی می کند، می گوید:

هُمْ باهَلوا مِنْ داخِلِ العَبا فَعادَ المَناوِی فیهم و هُوَ مُفْحَمْ

وَ اَقْبَلَ جِبریلٌ یَقولُ مُفاخِراً لمیکال: مَنْ مِثْلی و قَد صرْتُ مِنْهُم

فَمَن مِثْلُهُم فی العالَمینِ وَ قَد غداً لَهُم سیّد الاملاکِ جبریلُ یَخْدِمُ(4)


1- الغدیر، ج 4/376 بیت 110 به بعد.
2- الغدیر، ج 4/379.
3- الغدیر، ج 4/372.
4- قصیده کامل در الغدیر، ج 4/372؛ بیت آن را در اعیان الشیعه، ج 2/ 277 ببینید، سه بیت فوق در مناقب ابن شهرآشوب، ج 4/423 و بعضی ابیات دیگر بطور پراکنده آمده است.

ص: 204

ایشان هستند که پیامبر (ص) آنها را داخل در عبا کرد و با مسیحیان نجران مباهله نمود. جبرئیل به میکائیل فخر می فروشد که چه کسی به مقام من می رسد؟ زیرا من با آنها داخل عبا شدم. آری، چه کسی در دو عالم مثل و مانند آنهاست زیرا بزرگ ملائکه، جبرئیل خادم این خانواده است.

ص: 205

شاعر: ابن رُزّیک

ابوالغارات، نصیرالدین طلایع بن رُزّیک بن صالح مصری شیعی، مردی دانشمند، زاهد و عابد، ادیب و شاعر، کریم و بخشنده، فرماندهی پیروز، شاعری باذوق و قریحه سرشار، شیعه ای دین شناس و دقیق، و فانی در ولاء اهل بیت است.(1) ابن رُزّیک که اصالتاً از شیعیانِ عراق بوده در سال 495 به دنیا آمد.(2) ابتدا به مصر رفت در حالی که فقیر بود ولی به قدری در قاهره ترقی کرد که به وزارت رسیده و در سال 549 وزیر خلیفه فائز، از خلفای فاطمی شد و به القاب «ملک صالح» «فارس مسلمین» و «نصیرالدین» معروف گشت.(3) از آنجا که بسیار شجاع بوده در جنگ ها زیاد حمله می کرد لقب «ابوالغارات» رانیز به او دادند.(4) طلائع ابن رزیک از کسانی است که خدا دین و دنیا را برایش فراهم کرده و افتخار هر دو سرا نصیب او شد، صاحب دانشی سودمند و سلطنتی نافع، وزیر دادگری که مصر به او می نازد و دولت فاطمیون از حسن تدبیرش بر خود می بالد. به «مَلِک صالح» مشهور شد که به حق با روش و مرام او موافق بود زیرا هم در سیاست و هم رعایت رعیت و هم فضل و بخشش و هم کل آداب و فضائل، صالح و شایسته بود. از همه اینها گذشته در دفاع از حریم اهل بیت و خودباختگی در محبت آنان و نشر آثارشان نیز برجسته بود.(5)

وقتی خلیفه فائز از دنیا رفت، عاضد به جای او نشست و دختر وزیرش یعنی همین طلائع بن رزیک را به همسری درآورد. از آنجا که عاضد کم سن و سال بود، همه امور مملکت به رأی طلائع اداره می شد و دولت در قبضه او بود. لذا درباریان را حسد فرا گرفت و اهل حرم با او مخالف شدند و به خصوص عمّه عاضد، مال فراوانی به امیرانِ مصر داد تا طلائع را به قتل برسانند. عاضد هم که با ایشان موافق بود در دهلیز قصر آنها را پنهان نمود. صبح که طلائع به کاخ آمد، بر سر او ریخته و با


1- شهداء الفضیله، علمای شهید قرن ششم.
2- الاعلام، ج 3/228.
3- الغدیر، ج 4/344؛ الاعلام، ج 3/228؛ خطط مقریزی، ج 4/348.
4- شهداء الفضیله، همان.
5- الغدیر، ج 4/ 344.

ص: 206

ضربات کارد، جراحات بسیاری بر او وارد ساختند. هنوز نیمه جانی داشت که به عاضد پیغام داد: من باعث شدم که بر تخت بنشینی، پس چرا به مرگ من راضی شدی؟! معالجه ها در وی سودی نبخشید و شاعر مزبور، در 19 رمضان سال 556 شهید شده و در قاهره دفن شد.(1)

گویند در شب قتلش که شب 19 رمضان بود. گفت: در چنین شبی مولایم علی (ع) کشته شد. پس غسل کرده و 110 رکعت نافله خواند و تا صبح عبادت نمود و همان صبح به قتل رسید.(2) شریف الجوانی گوید: او در یاری مذهب مانند آتش سرخ بود و کسی را یارای مقابله با نبوغ او در این مسئله نبود.(3) زیرا طلائع در مذهب شیعه بسیار قوی بوده، علما و فقها را در محضر خود جمع می کرد و در اثبات مسئله امامت باآنها مناظره می نمود.(4) کتابی هم بنام «الاجتهاد فی الرّد علی اهل العناد» در دو جلد و در اثبات امامت امیرالمؤمنین علیه السلام دارد.(5)

ابن رُزیک دانشمندی عارف به ادبیات و شاعری خوش ذوق بود که اشعار خوبی می گفت. دیوانی در دو جلد دارد که در آن همه اغراض شعری موجود است.(6)

مقریزی گوید: «او شجاع و کریم و فاضل و ادیب و ادب دوست و ادب پرور بود و شعر هم نیکو می گفت. در خِرد و فضل و سیاست یکتای زمانه بود و در مذهب تشیع، ثابت و پابرجا».(7)

در سخاوت او گویند که هر ساله اموال بسیاری را به مشاهد مشرفه می فرستاد تا


1- کامل ابن اثیر، ج 11/ 103؛ شذرات الذهب، ج 2/177؛ خطط مقریزی، ج 4/ 348 الاعلام. ج 3/228؛ معجم المؤلفین، ج 2/15.
2- خطط مقریزی، ج 4/348.
3- سیر اعلام النبلاء، ج 20/397.
4- الکامل، ج 11/103؛ سیر اعلام النبلاء، ج 20/397؛ خطط مقریزی، ج 4/348؛ الغدیر، ج 3/344.
5- شذرات الذهب، ج 2/177؛ الاعلام، ج 3/228؛ الغدیر و خطط نام کتاب را «الاعتماد...» ذکر کرده اند.
6- معجم المؤلفین، ج 2/15.
7- خطط، ج 4/348.

ص: 207

بین علویان تقسیم شود. مسجدی هم در باب زویله پشت قاهره ساخت که بنام «جامعِ صالح» معروف است. دو آبادی را برای مصارف خیریه وقف کرد، و نیز اموالی را وقف فرزندانِ امام حسن و امام حسین علیهماالسلام نمود.(1) نقل است که وزیر شدن او به عنایت مولاامیرالمؤمنین (ع) بود. گویند: ملک صالح در میان جماعتی از بینوایان، به زیارت مرقد علی (ع) رفت. همان زمان تولیت حَرَم، در خواب خدمت امیرالمؤمنین (ع) رسید که به او فرمودند: «در این شب 40 نفر از بینوایان به زیارت آمده اند و در میان آنها مردی است بنام طلایع بن رُزّیک که از بزرگان دوستان ماست. برو به او بگو: برگرد که والی مصرت کردیم».

فردا صبح جارچی فریاد زد: ابن رزیک کیست؟ بیاید که تولیت با او کار دارد. طلایع نزد او رفته و ماجرای خواب را شنید. به مصر رفت و کارش بالا گرفت.(2) ملک صالح به آزادی و امنیت نیز همت گماشت. خدایش بیامرزد.

شعرِ ابن رُزّیک:

ابن رزیک در یکی از سروده هایش پنج تن آل عبا را این چنین برمی شمارد:

اِنَ النَّبیِّ مُحمّداً وَوِصِیَّهُ و ابنَیهِ و ابنَتَهُ البتولَ الطّاهِرَة

اَهْلُ العَباءِ فَانِنّی بوِلائهم اَرْجُو السلامَّة والنَجا فِی الآخِرَة(3)

به درستی که پیامبر محمد (ص) و وصی او علی و دو پسرش و دخترش بتول پاک مطهر سلام الله علیهم، اهل عبا هستند که من به واسطه دوستی ایشان، سلامتی و نجات را در آخرت امیدوارم.

طلایع در شعر دیگری باز هم اشاره به مباهله و پنج تن کرده و ششمین ایشان را جبرئیل معرفی می کند:


1- الکامل، ج 11/103؛ سیر اعلام النبلاء، ج 20/397؛ الاعلام، ج 3/228؛ الغدیر، ج 3/345.
2- خطط مقریزی، ج 4/348.
3- الغدیر، ج 4/364.

ص: 208

لا تَعْذِلَنّی اِنَّنی لا اَقْتَفی سُبُلَ الضَّلالِ لِقَولِ کُلَّ عَذولِ

عِندَ التَّباهُلِ ما عَلِمْنا سادِساً تَحتَ الکِسا مِنْهُم سِوی جِبریِل(1)

مرا ملامت نکنید زیرا من به خاطر یک ملامت کننده، گمراهی را دنبال نمی کنم. (بلکه راه کسانی را ادامه می دهم که) هنگام مباهله، زیر عبا، فقط همان پنج نفر بودند و ششمین نفر ایشان فقط جبرئیل بود.


1- مناقب ابن شهرآشوب، ج 3/423؛ الغدیر، ج 4/365.

ص: 209

شاعر: اخطب خوارزم

حافظ ابوالمؤید ابو محمد موفق بن احمد بن ابوسعید اسحاق بن مؤمن، مکی حنفی معروف به «اخطب خوارزم»(1) عالم، فقیه، حافظ، محدث، خطیب، ادیب، متکلم و شاعر قرن پنجم و ششم است.

خطیب در سال 484 متولد شده و اصل او از مکه است.(2) عربی را در خوارزم از زمخشری فرا گرفت و در مسجد جامع خوارزم خطبه می خواند.(3) صفدی(4) و حموی(5) او را ستوده اند. مشایخ و اساتید او و همچنین شاگردانش فراوانند.(6) تألیفات او بسیار است مانند: کتاب «ردالشمس لامیر المؤمنین علی» و «اربعین فی مناقب النبی الامین و وصیه امیرالمؤمنین» و «قضایا امیرالمؤمنین»(7) و «مقتل الامام السبط الشهید»(8) که شامل 15 باب در فضائل پیامبر، فضائل ام المؤمنین خدیجه، فضائل فاطمه بنت اسد مادر امیرمؤمنان، فضائل فاطمه (س) بنت النبی و.... می باشد. خطب و اشعار او فراوان است و دیوان شعر هم دارد.(9) معروف ترین اثر او «فضائل امیرالمؤمنین» است که معروف به «مناقب خوارزمی» شده و از زمان مؤلف تا به حال مورد استفاده بوده و هست.(10) وفات او در سال 567(11) یا 568(12) می باشد.


1- الغدیر، ج 4/398.
2- الاعلام، ج 7/333.
3- معجم المؤمنین، ج 3/940؛ الاعلام، ج 7/333.
4- الغدیر، ج 4/398.
5- معجم الادباء، جزء 8/5 ضمن شرح حال حسن عطار ابوالعلاء همدانی.
6- الغدیر، ج 4/399 تا 402.
7- سه کتاب مزبور در الغدیر، ج 4/402.
8- الغدیر، ج 4/402؛ معجم المؤلفین، ج 3/940.
9- الغدیر، ج 4/402.
10- الاعلام، ج 7/333؛ الغدیر، ج 4/403.
11- الغدیر، ج 4/407.
12- معجم المؤلفین، ج 3/940؛ الاعلام، ج 7/333.

ص: 210

شعرِ اخطب خوارزم:

از آنجا که خطیب خوارزمی از اهل تسنن و حنفی مذهب بوده، محبت او نسبت به حضرت علی (ع) و خاندان و اهل بیت پیامبر (ص) و عقیده او به برتری امیرالمؤمنین (ع) از ابوبکر و عمر، در اشعارش قابل توجه است به این ابیات بنگرید:

اِنَّ عَلِیّاً سَیَّدَ الاَوصیاء مولی ابی بَکرٍ و مولی عمر

اَقْصَرُ عَنْ اَسیافِهِ قِیْصرٌ وَ اِنَّ کسری عَن قَناهُ انکَسَرَ

لَمْ یَتَقَّلدَ سَیْفَهُ فِی الوَغی اِلاّ و نادی الدّین جاءَ الظَفَّر

وَ هَل اَتی مَدْحُ فَتْی هَلْ اَتی لِغَیْرِهِ فی «هَل اَتی» اَذْ نَذَرْ؟...(1)

بدان علی سید اوصیا و آقا و مولای ابوبکر و عمر است. او که قیصر به شمشیر او نمی رسد و کسری از نیزه او می شکند. یعنی هیچکس به اندازه او شجاع نیست. هیچگاه در جنگها شمشیرش را غلاف نکرد مگر بعد از پیروزی و ظفر. آیا مدح هیچ جوانمردی غیر از او در سوره هل اتی آمده است؟ آن هنگام که نذر کرد؟

و نیز می گوید:

لولا عَلی ما اهتَدی فی مُشکِلٍ عُمَرُ ولا اَبدی جَوابُ صَوابِ(2)

اگر علی نبود، عمر در مشکلات، هدایت نمی یافت و جواب صحیح آشکار نمی شد.

خطیب خوارزم در قصیده بائیه 46 بیتی خود(3) ، در همان بیت اول اشاره به طهارت علی (ع) کرده و خاک پای او را سرمه چشمش می داند:

اَلا هَلْ مِنْ فَتیً کَاَبی ترابِ اِمام طاهرٍ فَوْقَ التُّرابِ؟

اِذا ما مُقْلَتی رَمَدَتْ فَکُحْلی تُرابٌ مَسَّ نَعْلَ اَبی تُرابِ


1- مناقب ابن شهرآشوب، ج 3/83.
2- مناقب خوارزمی، ص 287.
3- منبع همه اشعار، در انتها خواهد آمد.

ص: 211

آیا بر روی خاک و زمین خاکی، امام معصوم و طاهر و جوانمردی چون ابوتراب علی (ع) وجود دارد؟ اگر چشمم بیمار شود، سرمه چشمم خاک پای اوست.

خطیب سپس در همین قصیده بائیه، فضائل مولا را یکی یکی می شمرد مانند باب علم نبی، گریه در محراب، شیر میدان جنگ، شکننده بت ها بر دوش پیامبر (ص) ، کفیل دختر پیامبر در راه هجرت، قاتل عمر بن عبدود، رساننده سوره برائت، فاتح خیبر، صاحب غدیر و...و بعد از ذکر مناقب، ضمن آنکه ولایت امیرالمؤمنین را بر گردن همگان لازم می داند باز هم ضعف علمی عمر را گوشزد کرده و سپس پنج نفر اهل بیت را معرفی می کند:

وِلایِتُهُ بِلا رَیْبٍ کَطَوقٍ عَلی رَغْمِ المَعاطِسِ(1) فِی الرِّقابِ اِذا عُمَرٌ تَخَّبَط فی جوابٍ وَ نَسَّبههُ عَلِیٌ بِالصَّوابِ

یَقوُلُ بِعَدْلِهِ: لَولا عَلِیٌّ وَ نَجْلاهُ سُروری فی اکْتِئابی

وَ مَنْ یَکُ دَأبُهُ تَشْییدِ بَیْتٍ فَها اَنا مَدْحُ اَهْلِ البَیْتِ دابی

ولایت علی (ع) بدون شک علی رغم میل مخالفان مانند طوق بر گردن همه است. هرگاه عمر خطا می کرد و علی (ع) او را آگاه می نمود، او منصفانه می گفت: اگر علی نبود حتماً هلاک می شدم. پس فاطمه و مولایمان علی و دو فرزندش مایه شادی و سرور من به هنگام اندوه هستند. هرکس را عادت بر این باشد که خاندان و بیتی را مدح و ستایش کرده بالا ببرد، عادت و مرام من فقط مدح اهل بیت پیامبر (ص) است.

وقتی خطیب به اینجا می رسد گویا حس می کند جاهلان این همه عشق و علاقه به خاندان رسول را بر او عیب می گیرند. لذا فوری جواب می دهد:

وَ اِنْ یَکُ حُبُهّم هیهاتَ! عاباً فَها اَنا مُذْ عَقِلْتُ قَرین عابِ


1- مَعاطس: اُنوف - بینی ها (لسان العرب، ج 9/267) کنایه از کسانی که مخالفت می کنند ولی دماغشان به خاک مالیده می شود.

ص: 212

اگر - به زعم و گمان شما - حب این خاندان عیب باشد، پس بدانید که من از وقتی عقلم رسیده، عیبناک بوده ام!

از این به بعد خطیب مشغول رثاء اهل بیت می شود، به قتل امیرالمؤمنین علی (ع) و مسموم نمودن امام حسن (ع) و کشته شدن امام حسین (ع) با لب عطشان اشاره کرده و سپس با آوردن نام اصحاب کساء، عصر عاشورا را این چنین غمناک به تصویر می کشد:

بَناتُ مُحَّمدٍ فِی الشَمسِ عَطشی وَ آلُ یَزیدَ فی ظِلِّ القُبابِ

لِاآلِ یزیدَ مِنْ اُدْمٍ خِیامٌ وَ اَصْحابُ الکِساءِ بلا ثِیابِ(1)

دختران محمد مصطفی بدون سرپناه و تشنه در گرمای خورشیدند ولی آل یزید در سایه قبه ها. برای آل یزید خیمه های چرمی برافراشته شده ولی اصحاب کساء _ یعنی حسین (ع) که پنجمین ایشان است _ عریان و برهنه روی زمین است.

خطیب قصیده 27 بیتی دیگری در فضائل حضرت علی (ع) دارد که بسیار زیباست و با این بیت شروع می شود:

لَقَدْ تَجَمَّعَ فی الهادی اَبی الحَسَنِ ما قَدْ تَفَّرَقَ فی الاصحابِ مِنْ حُسْنِ(2)

در وجود علی رهبر آزادگان، تمام فضائل و محاسنی که بین اصحاب تقسیم شده بود، یکجا جمع شده است. به عبارت دیگر «آنچه خوبان همه دارند تو تنها داری».

و بالاخره در قصیده 36 بیتی دیگری که باز هم خطیب در مدح مولا علی (ع) سروده، اشاره به مطّهر بودن او می کند:

هَلْ اَبْصَرَتْ عَیْناکَ فی الِمحْرابِ کَاَبی تُرابٍ مِنْ فَتیً حِرابِ

لِلّهِ دَرُّ اَبی تُرابٍ اِنَّهُ اَسَدُ الحِرابِ وَ زینَةُ الِمحرابِ

وَ طَهارَةُ الهادی عَلیّ اَشْعَرَتْ بِطَهارَةِ الاَرْحامِ وَ الاَصْلابِ(3)


1- این قصیده طولانی را در آخر مناقب خوارزمی ص 289 ببینید. همچنین 27 بیت آن در الغدیر، ج 4 ص 397 و 398 آمده و نیز بعضی از آن در «مقتل الحسین» خوارزمی و «مناقب» ابن شهرآشوب موجود است.
2- آخر مناقب خوارزمی، ص 291.
3- آخر مناقب خوارزمی، ص 287.

ص: 213

آیا چشمانت کسی را مانند ابوتراب، در میدان جنگاوری دیده است؟ خداوند خیرش دهد که شیر میدان جنگ و زیور و زینت محراب عبادت است. طهارت و عصمت و قداستِ این رهبر، یعنی علی (ع) دلیل بر پاکیِ پدر و مادری است که او را به وجود آورده اند.

ص: 214

2-6- شاعران قرن هفتم:

اشاره

اینک به شاعران قرن هفتم و تطهیریه های آنان می پردازیم.

شاعر: منصور بالله

امام منصور بالله، عبدالله بن حمزه بن سلیمان بن حمزه بن علی بن... بن امام حسن (ع) بن امام علی (ع) بن ابیطالب از دانشمندان و شعرا قرن ششم و هفتم است. وی در سال 561 متولد شده و از دودمان امیرالمؤمنین است. لذا شرافت نسب را با دانش فراوان و فضائل بسیار، جمع کرده، تا جائی که در مذهب زیدیه امام یمنی ها شد. در فقه و شعر سرآمد بوده و حافظه عجیبی داشت، به طوری که گویند حافظه همه حفاظ، در مقابل حافظه امام منصور بالله چیزی نیست. راوی گوید کتاب شعری به دست او بود و گفت از هر کجا خواهی بپرس زیرا حفظ کرده ام. من از اول و وسط و آخر هر قصیده ای که می پرسیدم او تا آخر می خواند. کتابهای بسیاری در موضوعات فقه و اصول و کلام و حدیث و ادبیات دارد، مانند: «صفوة الاصفیاء فی اصول الفقه» «الشافی» در اصول دین و چهار جلد «الرسالة الهادیه بالادلة البادیه» «العقد الثمین» در امامت، «تحفة الاخوان» «حدیقة الحکمة النبویة» و... دیوان شعری هم به او نسبت داده اند. علامه امینی 25 کتاب برای او نام می برد. وفات او در سال 614 می باشد.(1)

شعرِ منصور بالله:

امام منصور بالله که از محبان اهل بیت و خود از دودمان پیامبر (ص) می باشد. در شعرش «بنی عباس» را با کلمه «پسرعموها» مخاطب قرار داده و افتخارات خاندان پیامبر علیهم السلام و برتری ایشان را بر «بنی عباس» بیان می کند. وی در آخر، اشاره


1- الغدیر، ج 5/397 به بعد؛ الاعلام، ج 4/83.

ص: 215

به یکی از عقاید شیعه یعنی «رجعت» کرده و آنرا مخصوص «اهل کساء» می داند.

بَنی عَمِّنا اِنَّ یومَ الغَدیرِ یَشْهَدُ لِلفارِسِ المُعْلَمِ

اَبونا عَلیٌ وصیُ الرَّسول وَ مَنْ خَصَّهُ بِالِلّوَا الاَعْظَم ِ

لَکُم حُرْمَةٌ بَانْتِسابٍ اِلَیه وَها نحنُ مِنْ لَحْمِهِ و الدَّمِ

وَ نَحْنُ بَنو بِنْتِهِ دونَکُم وَ نَحنُ بَنی عَمّهِ المُسلمِ

قَتَلْتُمْ هُداةَ الوَری الطّاهرینْ کَفِعْلِ یَزیدِ الشَّقیِ العَمّی

فَخَرْتُمْ بِمُلکٍ لَکُمْ زایلِ یُقَصَّرُ عن مُلکِنا اَلاَدْوَمِ

و لا بُدَّ لِلْمُلْکِ مِنْ رَجْعَةٍ اِلی المَسْلَکِ المَنْهَجِ الا قَوْمِ

اِلی النَّفَرِ الشَّمِّ(1) اَهْلِ الکِساء وَ مَنْ طَلَبَ الحَقَّ لَمْ یَظلِمِ(2)

ای پسرعموهای ما! بدانید که روز غدیر برای انسان آگاه شاهد و دلیل خوبی است. پدر ما علی (ع) وصیّ رسول خدا است که صاحب «پرچم بزرگ» می باشد.اگر شما احترام دارید تنها به خاطر انتساب به پیامبر (ص) است، پس احترام ما بالاتر است که از گوشت و خون او هستیم. مائیم که فرزندان دختر او و پسرعموی با ایمان او هستیم نه شما. شما هم مانند یزید بدبخت کوردل، فرزندان پاک و مطهر پیامبر (ص) راکه هدایت کنندگان مردم بودند، کشتید. شما به سلطنتِ زوال پذیرتان فخر می کنید که هیچگاه به سلطنت پایدار ما نمی رسد، زیرا مسلماً رجعتی برای این سلطنت هست که حق به حق دار می رسد یعنی این حکومت و دولت نصیبِ آن افراد خبره والامقام ِ سربلند یعنی اصحاب کساء می شود، و کسی که دنبال حق باشد، ستم نکرده است.

لازم به ذکر است که شاعر در این قصید، با قصیده «میمیه» ابن معتز، شاعر و خلیفه عباسی معارضه کرده که وی در ابتدای شعرش چنین می گوید: «پسرعموهای ما، ای


1- شَمٌّ: خبرشدد. اَشَمَ: کنایه از رفعت و علو و شرف نفس. شخص سربلند و با عزت (لسان العرب، ج 7/205 و 206)
2- الغدیر، ج 5/396.

ص: 216

بنی هاشم، بیایید و ما را دوست بدارید و بر راه استوار قدم نهید. هم ما و هم شما افتخاراتی داریم. درست است که شما فرزندان دختر پیامبر (ص) هستید ولی ما هم پسرعموهای باایمان او هستیم» اما ابوالحسن منصور بالله در این قصیده، برتری بنی هاشم را ثابت کرده است.

ص: 217

شاعر: ابن طلحه شافعی

ابوسالم محمد بن طلحة بن محمد بن حسن قرشی عَدَوی نصیبینی شافعی ملقب به کمال الدین(1) می باشد. ولادت او روز عاشورا(2) سال 582 در قریه عُمَریّه(3) یا عمریّین(4) در نصیبَین(5) واقع شده است. از همین رو او را عمری و نصیبی یا نصیبینی(6) نامیده اند. بعضی به اشتباه پنداشته اند که دلیل منسوب شدن او به «عمری» انتسابش به عمر بن خطاب بوده(7) ، ولی چنین نیست، بلکه مراد آن است که وی در عمریه متولد شده است.(8)

ابن طلحه در نیشابور استماع حدیث کرده(9) و در حلب و دمشق به نقل احادیث مشغول بوده و در این امر، برجسته شده(10) و در دمشق در مدرسه امینیه سکنی گزیده است.(11) برای تحصیل علم به خراسان رفته(12) و چندین بار به مصر(13) و قاهره(14) سفر کرده است.

وی مردی فقیه و عارفی کامل و عالم به علم مذهب و اصول شده(15) و سپس خطیب دمشق در حلب(16) و مفتی مذهب شافعی گشته است. شخصی


1- طبقات الشافعیه اَسنَوی، شماره 1200.
2- المقفی الکبیر، ج 5/753.
3- طبقات الشافعیه ابن شهبه، ج 2/121؛ تاریخ اسلام ذهبی، وفیات سال 651 تا 660 ص 134.
4- المقفی الکبیر، ج 5/753.
5- شهرِ آبادی در بلاد جزیره در جاده قافله ها از موصل به شام بوده (معجم البلدان، ج 5/288) .
6- این اختلاف از منصرف بودن یا غیرمنصرف بودن نام شهر ناشی شده است (معجم البلدان، ج 5/288) .
7- طبقات الشافعیه ابن شَهبه، ج 2/121.
8- المقفی الکبیر، ج 5/754.
9- اعلام النبلاء فی علماء حلب الشَهباء ج 6/406.
10- طبقات الشافعیه سُبکی، ج 8/83.
11- طبقات الشافعیه اَسنَوی، شماره 1200.
12- تاریخ اسلام ذهبی، جلد مربوطه/134.
13- المقفی الکبیر، ج 5/753.
14- السلوک لمعرفة الدول و الملوک، ج 1/486.
15- تاریخ اسلام ذهبی، جلد مربوطه/134؛ الواغی بالوفیات، ج 3/176؛ مرآة الجنان، ج 4/99؛ البدایة و النهایه، ج 13/ 218؛ طبقات الشافعیه ابن شَهبه، ج 2/121.
16- عِقدالجمان، ج 1/94؛ السلوک لمعرفة الدول و الملوک، ج 1/486.

ص: 218

صاحب جلالت و حشمت(1) و صالح و کثیرالسماع بوده(2) و در فنون بسیاری تبحر داشته است.(3) از جمله، به علم حروف و اوقات هم آگاه بوده و ادعای استخراج علوم غیبی هم می کرده(4) و حتی کتابی را در این زمینه به نام «دائرة الحروف» به او نسبت داده اند،(5) و به همین دلیل، بعضی شدیداً به او تاخته اند.(6)

شاهد بر این علم او، داستانی است که یافعی این چنین نقل می کند: «راوی گوید در خواب دیدم خواننده ای دو بیت شعر با مطلع: لله دَرُّک یابن طلحة... خواند. صبح به خانه ابن طلحه شافعی رفتم و دیدم سلطان بر درِ خانه او ایستاده و اذنِ ورود می طلبد. من هم با او داخل شده نشستم تا سلطان رفت. سپس ماجرای خواب شب گذشته را برای ابن طلحه نقل کردم. گفت: اگر خواب تو درست باشد من تا یازده روز دیگر می میرم، و چنین هم شد.

این قضیه دلالت بر علم او به حروف دارد و شاید از تعداد حروف در شعر چنین برداشتی کرده است».(7)

از نکات مهم زندگی او آن است که در سال 648 در دمشق، مَلِک ناصر، حکمِ وزارت را به نام او نوشت ولی او عذر خواسته نپذیرفت.(8)

بنا به نقل منابع، تنها یک روز(9) یا دو روز(10) وزیر بود و سپس از همه دارائی خود اعم از ملک و مرکوب و... دست کشیده لباسی از پنبه بر تن نموده، و از مردم دوری


1- العبر، ج 3/269؛ الوافی بالوفیات، ج 3/176؛ المقفی الکبیر، ج 5/753.
2- الوافی بالوفیات، ج 3/176؛ مرآة الجنان، ج 4/99؛ اعلام النبلاء، ج 4/406.
3- عقدالجمان، ج 1/94.
4- سیر اعلام النبلاء، ج 23/293.
5- سیر اعلام النبلاء، ج 23/293؛ الوافی بالوفیات، ج 3/176؛ طبقات الشافعیه ابن شَهبه، ج 2/121.
6- العبر، ج 3/269.
7- ذهبی در تاریخ اسلامش، جلد مربوطه/134.
8- مرآة الجنان، ج 4/99.
9- سیر اعلام النبلاء، ج 23/293؛ الوافی بالوفیات، ج 3/176.
10- المقفی الکبیر، ج 5/735.

ص: 219

گزید، و زهد پیشه کرده به جائی رفت که دیگر کسی از محل او مطلع نشد.(1) امتناع او را از وزارت، تأییدی از جانب خداوند شمرده اند،(2) زیرا نقل شده که همان روزی که ملک ناصر وزارت را به این طلحه محول نمود، وی هنگام شب پدرش را در خواب دید که به او گفت: یا محمد، .وَ لا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ اِلی ما مََتِّعنا بِهِ اَزواجاً مِنْهُمْ زَهْرَةَ الحِیوةِ الدُّنیا لِنَفْتِنَهُمْ فیه...(3)

صبح که بیدار شد غلامش را آزاد کرده لباس زهد پوشید و از سلطان جدا شد.(4)

از آثار او کتاب «العقد الفرید» است که همه چیز در آن آمده(5) به اضافه کتابی در علم حروف که ذکر شد. دیگر کتاب «الدّر المنظم فی اسم الله الاعظم»(6) ولی معروف ترین اثر او کتاب «مطالب السُؤول فی مناقب آل الرسول» است که در خصوص مناقب ائمه دوازده گانه می باشد،(7) و تطهیریه ای که خواهیم آورد از همین کتاب است.

سرانجام ابن طلحه شافعی در حلب(8) در رجب سال 652(9) در سنِ بیش از 70 سالگی از دنیا رفت.(10)

در شافعی مذهب بودن او شکی نیست و همه کسانی که طبقاتِ علمای شافعی نوشته اند، نام وی را در کتب خود ثبت نموده اند. ذکر مناقب اهل بیت در کتاب


1- تاریخ اسلام ذهبی، جلد مربوطه/134؛ سیر اعلام النبلاء، ج 23/293؛ الوافی بالوفیات، ج 3/176؛ طبقات الشافعیه سبکی، ج 8/63؛ مرآة الجنان، ج 4/99؛ طبقات الشافعیه اسنوی شماره 1200؛ طبقات الشافعیه ابن شهبه. ج 2/121؛ اعلام النبلاء، ج 4/406.
2- البدایة و النهایه، ج 13/218.
3- سوره طه آیه 131.
4- المقفی الکبیر، ج 5/754.
5- اعلام النبلاء، ج 4/406؛ علامه امینی نام کتاب را «العقد الفرید للملک السعید»: ثبت کرده «الغدیر، ج 5/414) .
6- اعلام النبلاء، ج 4/406.
7- اهل البیت فی المکتبة العربیه، ص 481.
8- عقدالجمان، ج 1/94؛ مراة الجنان، ج 4/99.
9- اعلام النبلاء، ج 4/406؛ المقفی الکبیر، ج 5/754.
10- العبر، ج 3/269؛ الوافی بالوفیات، ج 3/176؛ مراة الجنان، ج 4/99.

ص: 220

«مطالب السؤول...» او بقدری نمود دارد که برخلاف همه متقدمین و متأخرین، محمد طباخ حلبی در قرن چهاردهم، به او نسبت تشیع می دهد! آنجا که می نویسد: «از کتابهای ابن طلحه، مطالب السؤول فی مناقب آل الرسول است... و از خلال کلامش معلوم می شود که مصنف از شیعه می باشد»!(1)

شعرِ ابن طلحه شافعی:

ابن طلحه شافعی در کتاب معروفش «مطالب السؤول فی مناقب آل الرسول» بعد از آوردن چند حدیث در شأن نزول آیه تطهیر(2) می گوید:

یا رَبِّ بِالخَمْسَةِ اَهْلِ العَبا ذَوِی الهُدی وَ العَمَلِ الصّالِحِ

وَ مَنْ هُمُ سُفْنُ نَجاةٍ وَ مَنْ والاهُمُ ذو مَتْجَرٍ رابحِ

وَ مَنْ لَهُمْ مَقْعَدُ صِدْقٍ اذا قامَ الوَری فی المَوقِفَ الفاضِحِ(3) لا تُخْزِنی وَ اغْفِرْذُنوبی عَسی اَسْلَمُ مِنْ حَرِّ لَظَی اللاّفِحِ(4)

فَاَّنِنی اَرْجو بِحُبّی لَهُمْ تَجاوُزاً عَنْ ذَنْبِیَ الفادِحِ(5)

و قَدْ تَوَسَّلْتُ بِهمْ راجِیاً نُجْحَ سُؤالِ المُذْنِبِ الطّالِحِ(6)

خداوندا، به حق پنج تن اهل کساء که صاحبان هدایت و عمل صالح و کشتیهای نجات بشرند، آنهائیکه هر کس ایشان را دوست بدارد در تجارت سود کرده، زیرا هنگامی که مردم در موضع فضیحت و رسوائی می ایستند ایشان جایگاه مطمئنی دارند، خدایا به حق آنان، مرا خوار نکن و گناهانم را ببخش، باشد که از شعله های


1- محمد طباخ حلبی متوفای 1370، در کتابش اعلام النبلاء فی تاریخ حلب الشَهباء ج 4/406.
2- مطالب السؤول، ج 1/37؛ احقاق الحق، ج 2/512؛ الغدیر، ج 5/417.
3- رسواکننده - فَضَحَهُ: کَشَفَ مَساوِنَه (صحاح جوهری، ج 1/347) .
4- سوزاننده - لَفَحَهُ: اَحْرَقَهُ (صحاح جوهری، ج 1/354) .
5- سنگین - فَدَحَهُ الدّین: اَثْقَلَهُ (صحاح جوهری ج 1/346) .
6- ضد صالح - طَلاح ضدّ الصلاح (صحاح جوهری ج 1/345) .

ص: 221

سوزاننده آتش سالم بمانم، زیرا من به خاطر حب آنان امیدوارم از گناهان عظیم من درگذری. من متوسل به این پنج تن می شوم و امید نجات برای نفس گنهکار دارم.

ابن طلحه شافعی علاوه بر تطهیریه مزبور، در غدیریه خویش هم اشاره به این فضیلت خاصِ اهل بیت در سوره احزاب نموده و چنین می گوید:

اَصِغْ وَ اسْتَمِعْ آیاتِ وَحْیٍ تَنَّزَلَتْ بِمَدْحِ اِمامٍ بِالهُدی خَصَّهُ اللّهُ

فَفی آلِ عِمْرانَ المُباهَلَةُ التّی بِاِنْزالها اَولاهُ بَعضَ مَزایاهُ

وَ اَحْزابُ و حامیمٌ و تحریمُ هَل اَتی شُهودٌ بِها اَثْنی علیه فَزَکّاهُ...(1)

گوش بدار به آیاتی که در مدح امامی نازل شده که خداوند او را برای هدایت مردم اختصاص داده است. مانند آیه مباهله در سوره آل عمران و آیه تطهیر در سوره احزاب و آیات سوره تحریم و هل اتی که همه شاهدی هستند بر پاکی او. همچنین ابن طلحه در شعری که خطاب به قاتلان امام حسین علیه السلام - سروده، آنها را به شدت مورد عتاب قرار داده می گوید:

ماذا تَرُدّونَ الجوابَ عَلَیْهِمُ؟ وَ لَیْسَ الی تَرْکِ الجَوابِ سَبیلُ

و قَدْ سُؤْتُموهُمْ فی بَنیهِمْ بِقَتْلِهِمْ وَ وِزْرُ الذّی اَحْدَثْتُموهُ ثَقیلُ

وَ مَنْ کانَ فی الحَشْرِ الرّسولُ خَصیمُهُ فَاِنَّ لَهُ نارَ الجَحیمِ مُقیلُ

فَاِنَّهُمْ آلُ النَّبیَّ وَ اَهْلُهُ وَ نَهْجُ هُداهُمْ بِالنَّجاةِ کَفیلُ...(2)

(ای کسانیکه به امامتان و پیامبر و فاطمه زهرا و علی سلام الله علیهم ظلم کردید) چه جوابی برای ایشان دارید در روزی که نمی توان از جواب دادن رها شد؟ و حال آنکه شما با قتل فرزندانشان به آنان بد کردید و گناه سنگینی مرتکب شدید. وای به حال کسی که در روز حشر، پیامبر (ص) با او خصومت کند و مطمئناً جایگاه او


1- مطالب السؤول، ج 1/99؛ الغدیر، ج 5/413.
2- کشف الغمه، ج 2/234؛ مطالب السؤول، ج 2/81؛ الغدیر، ج 5/417.

ص: 222

جهنم است. ایشان آل پیامبر و اهل پیامبر هستند و راه هدایت ایشان، ضامن نجات است.

چنانچه واضح است ابن طلحه به عناوین مختلف تصریح کرده که آل پیامبر کسی جز پنج تن اهل عبا نیست.

ص: 223

شاعر: ابن ابی الحدید

عزّالدین، ابوحامد عبدالحمید بن هبة الله بن محمد بن ابوالحدید مدائنی معتزلی، معروف به «ابن ابی الحدید» ادیب، کاتب، مورخ و شاعر مشهور عصر عباسی است. او در مدائن در سال 576 متولد شد و به کسب علوم پرداخته و در همه انواع علم دستی پیدا کرد. به بغداد رفت و در آنجا از کاتبان درگاه خلافت شد. از بین مذاهب کلامی به مذهب اعتزال روی آورد، و معتزلی بودنِ او از اشعارش به وضوح معلوم است. علاوه بر اشتغال در مناصب دولتی و کسب مراتب علمی، شعر هم بسیار خوب می گفت و بارها به سبب مدح عباسیان به جوایز ایشان دست یافت. در همه اغراض شعری اعم از مدح و رثاء و حکمت و وصف و غزل شعر گفته است. آثار او بسیار است مانند «الفلک الدائر علی المثل السائر» «مستنصریات» «العبقریُّ الحسان» در ادبیات، «زیادات النقضین» «دیوان شعر». اما از بین آثار او شرح نهج البلاغه اش در 20 جلد و نیز قصائد «سبع علویات» بسیار مشهور می باشد.

وفات او در سال 655 یا 656 در بغداد واقع شد.(1)

شعرِ ابن ابی الحدید:

دانستیم که ابن ابی الحدید قصائد هفتگانه ای در مدح امیرالمؤمنین (ع) دارد که به سبب شرف ممدوح، به اوج شهرت رسیده است. این قصائد به ترتیب در ذکر فتح خیبر، فتح مکه، وصف پیامبر (ص) ، واقعه جمل، مدح علی (ع) و اوصاف امیرالمؤمنین می باشد. شاعر معتزلی به زیبایی فضائل حضرت علی (ع) را به بهترین وجه به نظم کشیده، به طوری که در بعضی موارد متهم به غلو شده است. وی در مواردی به پاک و مطهر بودن امیرالمؤمنین علی (ع) و اهل بیت پیامبر، که


1- الاعلام، ج 3/289؛ معجم المؤلفین، ج 2/66؛ مقدمه شرح نهج البلاغه اش به تفصیل شرح حال او آمده است.

ص: 224

ره آورد آیه تطهیر است، اشاره کرده، در یک مورد به قصه کساء و آمدن جبرئیل تصریح می نماید. ابن ابی الحدید در قصیده دوم از قصاید هفت گانه اش، ابتدا خطاب به امیرمؤمنان کرده و بسیاری از فضائل حضرتش را متذکر می شود و سپس فضیلت عبا را این چنین می آورد:

وَ لا کانَ مَعْزولاً غداةَ بَراءَةِ وَ لا عَنْ صَلاةٍ اَمَّ فیها مُؤَخَرا

اِمامُ هُدیً بِالْقُرْصِ آثَرَ فَاقْتَضی لَهُ القُرصُ رُدِّ القُرْصُ اَبْیَضَ اَزْهرا

یُز احِمُهُ جبریلُ تحتَ عباءَةٍ لها قیلَ کُلُّ الصِّیدِ فی جانِبِ الفَرا(1) لَاَسْتَنْفِذَنَّ العُمْرَ فی مِدحَتی لَهُ وَ اِنْ لامَنی فیه العَذولُ فَاَکْثَرا(2)

علی کسی است که صبح روز اعلام سوره برائت، از این مأموریت معزول نشد، و نیز او امام هدایتگری است که قرص های نان را در راه خدا ایثار کرد و از این رو قرص خورشید برای نماز او به جای خود بازگشت. او کسی است که آن هنگام که در زیر عبا جمع بودند جبرئیل به سوی آنان آمد و خواست که مصاحب ایشان باشند، او کسی است که همه خوبی ها در او جمع شده. من تمام عمرم را در مدح علی (ع) مصرف می کنم حتی اگر روز به روز ملامت سرزنش کنندگان بیشتر شود.


1- فرأ: حمار وحشی. کلُ الصید فی جَوف الفَراء از ضرب المثل های عرب است و هنگامی به کار برده می شود که یک چیز از بقیه بالاتر باشد گویا هر صیدی نسبت به حمار وحشی کوچک است. (لسان العرب، ج 10/206) .
2- الروضة المختارة فی شرح قصائد الهاشمیات از کمیت اسدی و شرح سبع علویات ابن ابی الحدید، ص 108.

ص: 225

شاعر: منصور بالله یمنی

ابو محمد منصور بالله، حسن بن محمد بن احمد بن یحیی یمنی از شعراء قرن هفتم است. وی از پیشوایان زیدیه در یمن و یکی از بزرگان علم حدیث و شعر و ادب است و در مناظره و جدل نیز شهرت دارد. منصور بالله ارجوزه و قصیده ای ارزشمند در ولایت اهل بیت دارد که شامل 708 بیت است. این ارجوزه که در هر دو بیت قافیه اش عوض می شود نمایانگر تبحر او در شعر و شاعری است. وی در شرح همین قصیده، کتاب بزرگ و ضخیمی بنام «انوارالیقین» نوشته، که خود بیانگر شخصیت علمی شاعر است. منصور بالله در سال 596 متولد شده و در محرم سال 670 از دنیا رفته است.(1) (لازم به ذکر، اینکه در قرن هفتم دو شاعر با این لقب هستند که اولی، امام منصوربالله عبدالله بن حمزه، از نوادگان علی (ع) بوده و حدود 50 سال زودتر از این شاعر از دنیا رفته و شرح حال او گذشت) .

ابومحمد منصور بالله از نسل «هادی الی الحق» امام زیدی هاست. تصانیفی دارد که معروف ترین آنها «انوارالیقین فی فضائل امیرالمؤمنین» است که ذکری از آن رفت.(2)

شعرِ یمنی:

منصور بالله در قصیده مطوّلش که علامه امینی 124 بیت آنرا آورده، به زیبایی بر خلافت امیرالمؤمنین علی (ع) احتجاج کرده و از وقایع بعد از وفات پیامبر (ص) اظهار ناراحتی می کند:

یا سائِلی عَمَّنْ لهُ الاِمامَةُ بَعْدَ رَسولِ اللّهِ وَ الزِعامَةُ

خُذْ نَفَثاتی عَنْ فُؤادٍ مُنْصَدِعْ یَکادَ مِنْ بَثٍ وَ حُزْنٍ یَنْقَطِعْ

لِحادِثٍ بَعْدَ النَّبِیّ مُتَّسِعْ شَقَّتْ شَمْلَ المُسْلِمینَ الُمجْتَمِعْ


1- الغدیر، ج 5/423.
2- الاعلام، ج 2/215؛ معجم المؤلفین، ج 1/581.

ص: 226

اَلاَمْرُ مِنْ بَعْدِ النَّبِیّ المُرْسَلِ مِنْ غَیْرِ فَضْلِ لاِبْنِ عَمَّهِ عَلیّ

کانَ بنَصُّ الواحِدِ الفَرْدِ العَلیّ وَ حُکْمُهُُ عَلَی العَدُوّ وَ الولّی

سپس فضائل امیرالمؤمنین را از نظر شرف نسب و ولادت در کعبه و برادری با پیامبر (ص) و علم بسیار و آیات نازله در شأن حضرت بیان کرده، در ضمن اشاره به اصحاب کساء می کند:

وَ زوجُهُ سَیَّدةُ النِّساءِ خامِسَةُ الخَمْسَةِ فِی الکِساءِ

اَنْکَحَهَا الصَّدّیقُ فِی السَماءِ فَهَلْ لَهُمْ کَهذِهِ العَلیاءِ

وَ خُصَّ فی نَسْلِهَما اَهْلُ الهُدی اَئِمَّةُ الحَقَ اِلی یَوم النِّدا

فیه کما قَدْ جاءَ فی البَیانِ عَنْ اَحْمَدٍ عَنَ رَبَّهِ المَنّانِ

وَ آیَةُ التَطّهیرِ فی الجَماعَة اَهْلُ الکِساءِ المُرْتَدینَ الطّاعَة

نَعَم، اُناساً اَهْلُ بیتِ الطُّهرِ اَهلُ المَقاماتِ وَ اَهْلُ الفَخْرِ(1)

یکی از شرافت های علی (ع) این است که همسری چون سیده زنان عالمیان دارد، همان که پنجمین نفر از اصحاب کساء است. ازدواج با علی صدیق، در آسمان ها بسته شده بود و برای هیچکس چنین افتخاری نیست. امامان به حق و هدایتگر تا روز قیامت، از نسل آندو خواهند بود. دیگر از فضائل امیرالمؤمنین اینکه پیامبر (ص) از سوی خدا آیات بسیاری را در شأن او مقرر کرد مثل آیه تطهیر. آری، ایشان اهل بیت پاک و مطهر هستند که اهل مقام و افتخار می باشند.


1- الغدیر، ج 5/418 تا 422.

ص: 227

شاعر: شمس الدین حِلّی

شیخ شمس الدین محفوظ بن وشاح بن محمد حِلّی اسدی از اقطاب فقه و بزرگان علم و ادب است. وی بر کرسیِ ریاست دینی و فتوی تکیه زده و مرجع مردم در حل مشکلات و پناه آنها در دعاوی و مراجعات بود. از شیخ محقق حلی روایت کرده و خود نیز شاگردانی داشته است. تاریخ ولادت و وفات او مشخص نیست ولی مسلم است که در سال 680 زنده بوده و چنانچه ذکر شد، از شیخ نجم الدین محقق حلی (متوفی 667) روایت کرده و لذا وفات او را حدود 690 تخمین زده اند.

جلالت و عظمت او از مرثیه هایی که علماء معاصر و بعد از او، درباره اش سروده اند هویداست. پسرش نیز در حله قاضی بوده و از «آل محفوظ» هم اکنون نیز در سوریه و عراق عالمان شایسته ای زندگی می کنند.

شعرِ شمس الدین حِلّی:

شمس الدین محفوظ در قصیده ای که علامه امینی در غدیریه های قرن هفتم آورده، ضمن اشاره به پاک و مطهر بودن ائمه، همه را برمی شمرد تا به امام غایب مهدی صاحب الزمان عج رسیده و آن حضرت را نیز طاهر، و پاک نهادی از سلاله مطهران می شمارد:

وَ کَسَا الرَّبیعُ الاَرْضَ کُلَّ مُدَبَّج ٍلَیْسَتْتُجیدُ مِثالَهُ صَنْعاءُ

وَ سَرَی النَّسیمُ عَلَی الرّیاضِ فَضَمَّخَتْ اَثْوابَهُ عَطرِیِّة نکباءُ

کَمَدیحِ آلِ محمّدٍ سُفُنِ النِّجاة فَبِنَظْمِهِ تَتَعَطَّرُ الشُّعَراءُ

الطَّیّبونَ الطّاهرونَ الرّاکِعوُنَ السّاجِدونَ السّادَةُ النُّجَباءُ

مِنْهُمْ عَلِیُّ الاَبْطَحِیُّ الهاشِمیُّ اللَّوذَعِیُّ اذا بَدَتْ ضَوْضاءُ

طَهُرَتْ لَهُ الاَصْلابُ مِنْ آبائِهِ وَ کذاکَ قَدْ طَهُرَتْ لَهُ الاَبناءُ

اَفَهَلْ یُحیطُ الواصِفونَ بِمَدْحِهِ؟ وَ الذِّکْرُ فیهِ مَدائِحٌ وَ ثَناءُ

ذو زَوجَةٍ قَدْ اَزْهَرَتْ اَنوارُها فَِلاَجَلْ ذالِکُمْ اِسْمُهَا الزَّهراءُ

ص: 228

وَ اَئِمَّةٌ مِنْ وُلْدِها سادَتْ بِهَا المُتَاخِّرونَ وَ شُرَّفَ القُدَماءُ

وَ الطّاهِرُ بْنُ الطّاهرِینَ وَ مَنْ لَهُ فی الخافِقَیْنِ مِنَ الْبَهاءِ لِواءُ

مَنْ یُصْلِحُ الاَرَضینَ بَعدَ فَسادِها حَتّی یُصاحِبَ ذِئْبَهُّنَّ الشّاءُ

اَنَا یَابْنَ عَمَّ مُحَمِّدٍ اَهْواکُمُ وَ تَطیبُ مِنّی فیکُمُ الاَهْواءُ

وَ اُکَفِّرُ النّالینَ فیکَ وَ اَلعَنُ القالینَ اِنَّهُمْ لَّدی سَواءُ(1)

بهار چنان زمین را پوشانده که در زیبایی همتا ندارد. نسیم روح افزای آن بر باغها می وزد و بوی عطر از آن به مشام می رسد. مانند عطر مدح آل محمد علیهم السلام که کشتی های نجات هستند و شعرا با گفتن مدح آنان معطر می شوند. آل محمد (ع) همان پاکان پاکیزه سرشت، رکوع و سجده کنندگان نجیب و بزرگوار هستند، که از آنها یکی علی (ع) ابطحی هاشمی است که هنگام حوادث جنگ تیزرأی بود. او که از اصلاب پاک متولد شده و فرزندانش نیز پاکند. آیا کسی می تواند فضائل علی (ع) را بشمارد در حالی که قرآن پر از مدح وثنای اوست؟ اوست که همسری دارد صاحب پرتوهای نورانی و به همین علت اسم او را «زهرا» گذاشته اند و امامان همه از نسل فاطمه اند که مایه افتخار و شرف همه انسانها می باشند. سپس شاعر همه امامان از نسل علی و زهرا علیهماالسلام را می شمارد و پس از عرض ارادت به محضر صاحب الزمان عج، لعن خود را نثار دشمنان ائمه کرده و علاوه بر «تولی» و حب اهل بیت، «تبّری» و بیزاری خویش را نیز در آخرین ابیاتِ مذکور، اثبات می کند:

سپس امام پاک فرزند پاکان که پرچم او در شرق و غرب افراشته خواهد شد، اوست که زمین را اصلاح می کند تا جائی که گرگ و گوسفند در کنار هم زندگی می کنند. ای علی (ع) ، ای پسرعموی محمد (ص) ، من قلباً شما را دوست دارم و دلم به عشق شما می طپد. غلوکنندگان درباره شما را کافر می دانم و دشمنان شما را لعن می کنم و این دو گروه نزد من مساوی هستند و فرقی ندارند.


1- شرح حال و شعر شمس الدین از الغدیر، ج 5/438 و 439 می باشد. در ضمن، مُدَبَّج به معنای نقش و نگار، و تزیین است و «دیباج» که نوعی لباس است، مشتق از آن می باشد. (لسان العرب، ج 2/263)

ص: 229

شاعر: اِربِلی

بهاءالدین ابوالحسن علی بن فخرالدین عیسی بن ابوالفتح اِرْبلی از بزرگان امامیه در قرن هفتم است. نسبت او به اِربل، شهری در شرقِ موصلِ عراق می باشد،(1) که پدرش امیر فخرالدین، در همان شهر والی و حاکم بوده است.(2) تاریخ ولادت اربلی مشخص نیست ولی از اشعارش برمی آید که تا 40 سالگی در زادگاه خود، اِربل، مشغول کسب علم بوده(3) و سپس تا هنگام وفات در بغداد زیسته است.(4) او یکی از نوابغ و دانشمندان کم نظیر جهان اسلام است که بسیاری از علما وی را ستوده اند و علم و ادب او در قرن هفتم درخشید.(5) اربلی در نثر و نظم و تاریخ و انشاء و ادبِ عربی مشهور(6) ، و علاوه بر ادب، از سیاستمداران عصر خود است و نیز در علم حدیث به درجات عالی رسیده، به طوری که کتاب ارزنده اش «کشف الغُمِّة فی معرفة الائمّة» دلیلی قاطع بر دانش بسیار و مهارت فراوان او در علم حدیث و همچنین نمایانگر نبوغ او در ادب و پایداری او در مذهب است،(7) لذا او را «ابوالفضائل» و «ابوالمحاسن» نامیده اند.(8)

اربلی به وزارتِ بعضی امرا رسید و ثروت و شوکت بسیاری یافت ولی آخر عمر وزارت را ترک کرده و به تألیف و عبادت و ریاضت پرداخت. جامی شاعر ایرانی به خاطر ترک وزارت، در مدح او قصیده ای سرود.(9)

وی علاوه بر فضل و علم و مکارم اخلاق، مال و تجمل و حشمت بسیاری داشت


1- الکنی و الالقاب، ج 2/18.
2- فوات الوفیات، ج 3/57؛ الغدیر، ج 5/446؛ الاعلام، ج 4/318؛ معجم المؤلفین، ج 2/484.
3- مقدمه کتاب کشف الغمه از اربلی.
4- الغدیر، ج 5/446.
5- الغدیر، ج 5/446.
6- الکنی و الالقاب، ج 2/18؛ معجم المؤلفین، ج 2/484.
7- الغدیر، ج 5/446.
8- الکنی و الالقاب، ج 2/18.
9- الغدیر، ج 5/452، بعضی او را به خاطر قبول وزارت طعن کرده و یا وزیر بودن او را رد کرده اند. برای اطلاع بیشتر و ردِ این مذمت، رجوع کنید به مقدمه کتاب کشف الغُمّة.

ص: 230

چنانچه وقتی از دنیا رفت، حدود هزار - هزار درهم باقی گذاشت اما پسرش ابوالفتح با بی کفایتی، همه را از بین برد.(1)

آثار او زیاد است. بعضی از آن ها عبارتند از: «رسالة الطیف فی الانشاء» «نزهة الاخبار» «العُشاق و خلوة المشتاق» «حیاة الامامین زین العابدین و محمدباقر» و «المقامات الاربع» که شامل بغداد و دمشق و حلب و مصر است.(2)

مهمترین تألیف او «کشف الغُمه فی معرفة الائمه» می باشد و بهترین کتابی است که در تاریخ پیشوایان دین و فضائل ایشان و دفاع از حریم آنان نوشته شده و تقریظ دانشمندان، خود گواه قاطعی بر علوّ جایگاه آن است.(3) به عنوان نمونه شیخ جمال الدین احمد بن منبع حلّی می نویسد: آگاهانه و با سوگند، به نویسنده این کتاب بگو که به منتهای مقصودت نائل گشتی و با تألیف این کتاب، آن قدر از فضائل اهل بیت آشکار نمودی که دشمنان را ناراحت می کند.(4)

اِربلی، خود در مقدمه این کتاب، سببِ تألیف آن را چنین بیان می کند. «...مردم را دیدم که منحرف از خاندانی هستند که جدّ ایشان سیّد انبیاست و پدر ایشان سید اوصیاء و مادرشان فاطمه زهرا و جدّه آنها خدیجه کیری، خاندانی که قرآن به طهارت ایشان شهادت داده و پیامبر (ص) به مودّت و دوستی ایشان، امر فرموده است.»

گفتنی است دیوان شعر هم به اربلی نسبت داده اند که اکثر آن در مدح ائمه می باشد(5) و مقداری از آن در کتاب کشف الغمه مذکور است. وفات او سال 692 در بغداد دفن شد.(6)


1- فوات الوفیات، ج 3/57؛ الغدیر، ج 5/446.
2- نام کتاب های او کم و بیش در «الکنی و الالقاب» «فوات الوفیات» «الغدیر» «الاعلام» و «معجم المؤلفین» آمده است.
3- الغدیر، ج 5/446.
4- الغدیر، ج 5/446.
5- الکنی و الالقاب، ج 2/18.
6- فوات الوفیات، ج 3/57؛ الغدیر، ج 5/446؛ الاعلام، ج 4/318. شیخ عباس قمی و عمررضا کحّاله سال وفات او را ثبت نکرده، و تنها اشاره نموده اند که اربی در سال 687 زنده بوده چون کناب کشف الغمه در این سال پایان یافته است.

ص: 231

شعرِ اربلی:

دانستیم که بیشترِ اشعار اربلی در فضیلت عترت طاهره پیامبر (ص) است. وی در این قصیده 29 بیتی که آن را به عنوان حسن ختام در آخر کشف الغمه آورده است، ابتدا به فضیلت آیه تطهیر اشاره کرده و سپس بقیه مناقب ایشان را می آورد:

اَیُهّا السّادَةُ الائمةُ اَنتُم خِیَرَةُ اللّهِ اَوَّلاً وَ اَخیرا

اَنْزَلَ اللّهُ فیکُم هل اَتی نَصَاً جَلیِّاً فی فَضْلِکُمْ مَسْطورا

مَنْ یُجاریُکمُ وَ قَدْ طَهَّر اللّهُ تعالی اَخْلاقُکم تَطهیرا

لَکُم سُؤدَدُ یُقَرِّرُهُ القرآنُ لِمَنْ اَسْمَعَ التَقّریرا

اَنَا عَبْدٌ لَکُمْ اُدینُ بِحُبّی لَکُم اللّهَ ذَا الجَلالِ الکبیرا(1)

ای پیشوایان بزرگوار، شما بهترین خلق خدا بوده و خواهید بود. خدا درباره شما سوره هل تی را با نصی آشکار فرستاده است. چه کسی می تواند با شما برابری کند و حال آنکه خداوند شما را پاک و مطهر ساخته است. برای شما سیادت و آقایی هست که قرآن آنرا تثبیت کرده به شرطی که سخن قرآن شنیده شود. من بنده شما هستم و به سبب این حب و علاقه، از خداوند تعالی پاداش می خواهم.

اربلی قصیده دیگری دارد که طبق گفته خودش، در نجف اشرف کنار حرم امیرالمؤمنین (ع) سروده است. این شعرِ 79 بیتی، اوج ارادت و علاقه او را به حضرت علی (ع) نمایانده و اشاره به خمسه طیبه اهل کساء و اهل بیت پیامبر (ص) دارد:

وَالی اَمیرالمُؤمِنینَ بَعَثْتُها مِثْلَ السَّفایِنَ غُمْنَ فی تَیّارِ

شَرَفٌ اَقرَّ بِهِ الحسودُ و سُؤدَدٌ شادَ العُلاء لِیَعْرِبٍ وَ نِزارِ

عَرِّجْ علی اَرْضِ الغَرِیِّ وَقِفْ بِه وَ الْثَمْ ثَراهُ و زُرْهُ خَیْرَ الاَستارِ


1- کشف الغمه، ج 3/484 و 485؛ الغدیر، ج 5/455.

ص: 232

وَاخْلَعْ بِمَشْهَدِهِ الشِّریفِ مُعَظِّماً تَعْظیمَ بَیْتِ اللّهِ ذِی الاَستارِ

وَ قُلْ السَّلامُ عَلَیْکَ یا خَیْرَ الوَری و اَبا الهُداةِ السَادَةِ الاَبْرارِ

یا آلَ طهَ الاَکْرَمینَ اَلِیَّةً بِکُم وَ ما دَهْری یمینُ فِجارِ

اِنّی مَنَحْتُکُمْ المَوَدَّةَ راجیاً نَیلَ المُنی فی خِمسَةِ الاَشبارِ

فَعْلَیْکُمْ مِنّیِ السَّلامُ فَاَنْتُمْ اَقْصی رَجائی و مُنتَهی ایثاری(1)

این قصیده را هدیه می کنم و می فرستم به محضر امیرالمؤمنین (ع) مانند کشتی هایی که در میان امواج دریا پنهان شده اند. علی (ع) آن چنان شرف و عزتی دارد که حتی حسودان به آن معترفند و همه عرب اعم از یعرب و نزار به او افتخار می کنند. برو به سوی ارض پاک نجف و آنجا بایست. خاک آن را ببوس و زیارت کن که بهترین جایگاه زیارت است. در آن مشهد شریف، کفشها را دربیاور و آنچنان تعظیم کن که گویا خانه خدا را زیارت می کنی. به امیرالمؤمنین خطاب کن و بگو: درود بر تو ای بهترین مردم. و ای پدر هدایت کنندگانِ نیکوکار بزرگوار. ای آل پیامبر (ص) ، ای کریمان، قسم به شما - و امروز زمانه قسم بدکاران نیست _ قسم به شما که دوست دارم شما را و عشق و علاقه ام را محضر شما تقدیم می کنم به این امید که آرزوهایم به وسیله شما پنج تنِ بزرگوار برآورده شود. بر شما از طرف من سلام و درود باد که منتهای آرزو و امید من هستید.


1- کشف الغمه، ج 1/373؛ الغدیر، ج 5/444.

ص: 233

2-7- شاعران قرن هشتم:

اشاره

پس از سخن از شاعران و شعر ایشان در قرون دوم تا هفتم، اینک به شاعران و تطهیریه های قرن هشتم می پردازیم.

شاعر: ابن سَرایا

صفی الدین عبدالعزیز بن سرایا بن علی بن ابوالقاسم بن احمد بن نصر حِلّی سِنْبَسی(1) طائی معروف به ابن سرایا(2) در 15 ربیع الاخر(3) سال 677 در شهر حله(4) به دنیا آمده و همانجا بزرگ شد.(5) وی از علماء شیعه بوده(6) و نزد محقق نجم الدین حلی تلمذ کرده است.(7)

صفی الدین از شاعران طراز اول عرب(8) و بزرگان ادب(9) به شمار می رود که قصیده های طولانی را بسیار نیکو می گفته است.(10) اما با خود عهد کرده بود که مدح نکند مگر کریم را و هجو نکند مگر لئیم را.(11) صفی الدین در طول زندگی خود بارها به قصد تجارت به شام و مصر سفر نموده و دوباره به عراق برگشته است.(12)


1- منسوب به سنبس قبیله ای از طی (النجوم الزاهره، ج 10/238) .
2- هدیة العارفین، ج 5/582.
3- النجوم الزاهره، ج 10/238، بعضی پنجم ربیع الاخر ذکر کرده اند (معجم المؤلفین، ج 2/160، الغدیر، ج 6/51) .
4- معجم الامؤلفین، ج 2/160؛ الاعلام، ج 4/17.
5- الاعلام، ج 4/17.
6- هدیة العارفین، ج 5/582؛ الغدیر، ج 6/42.
7- کشف الحجب و الاستار، ص 216 و 414، علامه امینی این مطلب را رد کرده اند زیرا نجم الدین حلی در سال 676 از دنیا رفته و صفی الدین حلی یک سال بعد از وفات او یعنی 677 به دنیا آمده است، (الغدیر، ج 6/43) .
8- معجم المطبوعات العربیه، ج 1/789؛ الغدیر، ج 6/42.
9- معجم المؤلفین، ج 2/160.
10- معجم المطبوعات العربیه، ج 1/789.
11- المجانی الحدیثه، ج 5/239.
12- الاعلام، ج 4/17؛ الغدیر، ج 6/42 و 43.

ص: 234

وی که بدون شک، اشعر شعرای عهد خود بوده(1) ، آثاری دارد، چون: «الخدمة الجلیة فی القدمة الافضلیة»(2) «دُرّر النحور فی مدائح الملک المنصور»(3) که همان قصائد «ارتقیات» اوست، به اضافه رساله ای در زَجَل و موالی.(4) دیوان شعری هم دارد(5) که خودش جمع کرده و در دوازده باب مرتب نموده است.(6) قصائد فخر و مدح و...در اشعار او دیده می شود اما در مدح اهل بیت، زیاد شعر گفته(7) و «بدیعیّة» او در مدح پیامبر (ص) (8) بسیار معروف است. این بدیعیة که 145 بیت دارد(9) شامل 150 نوع از انواع بدیع بوده(10) و «الکافیة البدیعیة» نام دارد،(11) و شاعر، خود آن را شرح نموده و(12) «نتایج الالمعیة فی شرح الکافیة البدیعیة» نامیده است.(13) سرانجام این شاعر نامی در سال 750(14) یا 752(15) در بغداد(16) از دنیا رفت.

شعرِ ابن سَرایا:

صفی الدین حلی در ضمن بدیعیه معروف خود از آیه تطهیر و اهل بیت پیامبر چنین یاد می کند:


1- المجانی الحدیثة، ج 5/239.
2- هدیة العارفین، ج 5/582.
3- معجم المطبوعات العربیه، ج 1/789.
4- الاعلام، ج 4/17.
5- معجم المؤلفین، ج 2/160.
6- المجانی الحدیثه، ج 5/240.
7- روضات الجنات، ج 5/77.
8- النجوم الزاهرة، ج 10/238؛ کشف الظنون، ج 1/233؛ الذریعه، ج 1/337.
9- کشف الحجب و الاستار، ص 414؛ الغدیر، ج 6/44.
10- منابع شماره پیشین به اضافه: روضات الجنات، ج 5/76.
11- معجم المؤلفین، ج 2/160.
12- کشف الحجب و الاستار، ص 327؛ کشف الظنون، ج 1/233.
13- هدیة العارفین، ج 5/582؛ معجم المؤلفین، ج 2/160.
14- هدیة العارفین، ج 5/582؛ الاعلام، ج 4/17.
15- معجم المؤلفین، ج 2/160؛ کشف الحجب و الاستار، ص 216؛ الغدیر، ج 6/39.
16- همان.

ص: 235

وَ آلُهُ اُمناءُ اللّهِ مَنْ شَهِدَتْ لِقَدْرِهمْ سورةُ الاَحزابِ بِالعِظَمِ

آلُ الرِّسولِ مَحَّلُ العِْلمِ ما حَکَموا لِلّهِ الاّ وَ عُدُّوا سادَةَ الاُمَمِ(1)

و آل پیامبر (ص) امین های خداوند هستند، همان کسانی که سوره احزاب _ و آیه تطهیر _ به قدر و عظمت آنان گواهی می دهد. آل پیامبر (ص) محل علم الهی هستند و جز برای خدا حکمی نداده اند. ایشان سرور امت ها شمرده شده اند.

همچنین صفی الدین، در رّد «ابن مُعتز» که در قصیده اش به آل پیامبر تفاخر کرده، او را عتاب نموده و اهل بیت پیامبر را این گونه توصیف می کند:

َالا قُلْ لشرّ عَبیدِ الاِله وَ طاغی قُرَیْشٍ وَ کَذّابِها

أَ أنت تُفاخِرُ آلَ النَّبی؟ وَ تَجْحَدُها فَضْلَ اَنسابِها؟

بِکُم باهَلَ المُصطَفی اَمْ بِهِمْ؟ فَرَدَّ العُداةَ بِاَوصابها

اَعَنْکُمْ نَفَی الرِجّسَ اَمْ عَنْهُمُ؟ لِطُهْرِ النُفوسِ وَ َالبابِها

اَمَا الشُّرْبُ وَ اللّهوُ مِنْ دأْبِکُمْ وَ فَرْطُ العِباداتِ مِنْ دَأْبِها...(2)

به بدترین بندگان خداوند و طغیان کننده و دروغگوی قریش (ابن معتز) بگویید آیا تو به آل پیامبر (ص) تفاخر می کنی و برتری نَسَب ایشان را انکار می نمایی؟ آیا پیامبر (ص) با شما در روز مباهله حاضر شد یا با اهل بیتش؟ آیا رجس و پلیدی از شما دور شده؟ یا از ایشان دور گشته و جانهایشان پاک و طاهر شده است. مگر نه شرب خمر و لهو لعب از عادت شماست ولی مرام آنها عبادت بسیار است؟!


1- رشفة الصادی، ص 206.
2- رشفة الصادی، ج 208 و 209 در 30 بیت؛ الغدیر، ج 6ص 53 و 54 در 40 بیت با تفاوت الفاظ.

ص: 236

شاعر: مُقْری

واردی مُقری سراینده قصیده ای در مدح رسول اکرم (ص) است که سید احمد عطار در کتاب «الرائق» آنرا آورده است. تعداد ابیات این قصیده 145 بیت بوده و قسمتی از آن در الغدیر، ضمن شرح حال صفی الدین حلّی شاعر معروف قرن هشتم، درج شده است. علامه امینی آنجا که آثار صفی الدین حلی را می شمارد، از «الکافیه» یاد می کند که همان بدیعیه مشهور صفی الدین حلی در مدح نبی اعظم (ص) شامل 145 بیت می باشد. گفتیم از آن جهت که در این قصیده 151 نوع از محاسن بدیع، به کار برده شده، به آن بدیعیه می گویند.

سپس علامه امینی استطراداً نام 35 شاعر را می برد که بعد از حلی، بدیعیه سروده اند. از جمله واردی مقری که بدیعیه او هم 145 بیت دارد و بخشی از آن در «الغدیر» مذکور می باشد.(1) بر شرح حال او دست نیافتم ولی از آنجا که صفی الدین حلّی شاعر قرن هشتم بوده و «واردی مقری» بعد از او بدیعیه سروده، احتمالاً مقری در همان حدود می زیسته است.

شعرِ مُقری:

مقری در این قصیده زیبا، پس از مدح شخص رسول اکرم (ص) ، در آخر بدیعیه، به شرح فضائل اهل بیت پیامبر (ص) پرداخته و به مطهر بودن آنان و منزّه بودن از هر رجس و پلیدی اشاره می کند:

وَ آلُهُ هُمُ الآلُ الهُداةُ وَ مَنْ بِهَلْ اَتی قَدْ اَتی تَنْکیتُ(2) مَدْحِهَم آلُ الرَّسولِ و اَعلامُ الاُصولِ وَ آمالُ الوُصولِ وَ اَهْلُ الحِلْمِ وَ الکَرَمِ

مُطَّهَرونَ زَکوا فرعاً وَ اَصْلُهُمْ السَامی «عَلِیٌّ» سَما مِنْ نورِ جَدَّهِمِ


1- الغدیر، ج 6 صص 44 تا 50.
2- نَکَت = اِنْتَبَه توجه کرد (لسان العرب، ج 14/277) تنکیت: توجه دادن به کسی، متوجه ساختن.

ص: 237

هُمُ الرَّجالُ رجالُ اللّهِ فَضْلُهُمْ لَمْ یُحْصَ اِنْ یُحْصَ یوماً فضلُ غَیْرِهِم

خَیرُ الوَری سادَةُ الدُنیا وَ خَیْرُهُم طهَ النَّبِیُّ وَ کُلٌّ فی ذُرَی النِّعِمِ

مُنَزَّهونَ عَنِ الاَرْجاسِ اَنْفُسهُمْ منْ مِثْلِها نُقِلَتْ فی اَنْفَسِ الرَّحِمِ...(1)

و آل پیامبر (ص) همان خاندان هدایتگر هستند، همان کسانی که هل اتی در مدح ایشان نازل شده. اهل بیت پیامبر و نشانه های رسیدن به حق و اوج آرزوها که باید به آنها رسید و خاندان حلم و بخشش. کسانی که مطهرند و فرع ایشان پاک شده و اصلشان از وجود با عظمت علی (ع) است که خود از نور محمد (ص) است. اینان مردان خدا هستند که اگر فضیلت دیگران قابل شمارش باشد، فضائل آنها به شماره درنمی آید. بهترین خلق و سروران دنیا هستند. بالاتر از ایشان تنها خود نبی اکرم است وگرنه همه در قله های نعمت می باشند. آنان از پلیدی پاک شده اند و جانهایشان از بهترین افراد به پاکیزه ترین رحمها منتقل شده است.


1- الغدیر، ج 6/50.

ص: 238

2-8- شاعران قرن نهم تا یازدهم:

اشاره

به سبب حجم کمتر اشعار، تطهیریه های قرن نهم تا یازدهم، به طور پیوسته ذکر می شود.

شاعر: ابن صبّاغ مالکی

علی بن محمد بن احمد الصباغ، نورالدین مکّی مالکی سَفاقُسی(1) الاصل(2) مشهور به ابن صبّاغ(3) است. وی در سال 784(4) در مکه متولد شده و همانجا زیسته و از دنیا رفته است.(5) شاگرد او سخاوی، اصلِ ابن صَباغ را از شهر غَزّه می داند.(6) علی بن محمد از فقها و بزرگان مذهب مالکی در عصر خویش بوده(7) ، و در علوم عربی و فقه و اصول و حدیث، تبّحر و در بحث و تحقیق ید طولا داشته و به صدق و اعتدال و انصاف و ادب در مناظره با خصم، معروف بوده است.(8) علماء در مجالس خود با نامهای «علامه» و «امام» و «شیخ» و «بحر» از او یاد کرده و از علو منزلت او در کتابهای بسیاری یاد شده، مانند «الضوء اللامع» از سخاوی، «سعادة الکونین فی بیان فضائل الحسنین» از نظام الدین دهلوی، «جواهر العقدین» از سمهودی شافعی، «الصراط السَّویّ فی مناقب آل النبی (ص) » از شیخانی، «اسعاف الراغبین» از شیخ محمد بن علی الصبان، «نور الابصار» از شبلنجی، «کشف الظنون» از ملا کاتب چلبی و...(9)


1- سفاقُس شهری آباد در آفریقا نزدیک قیروان (مراصد الاطلاع عَلی اسماء الامکنة و البقاع، ج 2/ 717؛ معجم البلدان، ج 3/223) .
2- هدیة العارفین، ج 5/732؛ الاعلام، ج 5/8.
3- معجم المطبوعات العربیه، ج 1/142.
4- الغدیر، ج 1/131؛ الاعلام ج 5/8.
5- معجم المؤلفین ج 2/492؛ اهل البیت فی المکتبه العربیه، ص 348.
6- در کتابش «الضوء اللامع لاهل القرن التاسع» ج 5/372 چاپ مصر.
7- معجم المؤلفین ج 2/492.
8- مقدمه کتاب الفصول المهمه به قلم استاد توفیق الفکیکی ص 6.
9- مقدمه کتاب الفصول المهمه به قلم استاد توفیق الفکیکی ص 7.

ص: 239

بسیاری از علمای مالکی شاگردانِ او بوده اند.(1)

از تألیفات ابن صباغ می توان کتاب «العبر فیمن شفه النظر»(2) را نام برد، اما مهمترین اثر او کتابِ «الفصول المهمة فی فضائل الائمة»(3) است که در کتابخانه های عربی و اسلامی شهرت بسیاری دارد و از اَهمِ مصادرِ علما، بعد از اوست. ابن صباغ این کتاب را درباره ائمه دوازده گانه نوشته که اول ایشان علی بن ابی طالب (ع) و آخرشان مهدی (عج) است(4) . آنچه بر اهمیت و ارزش کتاب می افزاید آن است که مؤلف، از آثار علماء مذاهب مختلف اسلامی در نقل احادیث نبوی استفاده کرده و روایاتی را آورده که در آنها به فضائل ائمه تصریح شده، و به منظور تثبیت امامت ائمه اطهار، به کتب فریقین استناد نموده است.(5)

بعضی ابن صباغ را متّهم به تشیّع نموده اند زیرا در خطبه ابتدای

کتابش چنین گفته: الحمدلله الذی جعل من صلاح هذه الامة نصب الامام العادل(6) یعنی: شکر خدائی را که صلاح این امّت را در این قرار داد که امامی عادل برای ایشان تعیین کند. ولی ابن صباغ این اتّهام را رد کرده و می گوید: «کسی که چشمش از ادراک حقایق محروم است با دیدن تألیفات و نوشته هایم نسبت رفض به من می دهد!(7) آری، این اتهام را نمی زند مگر کسی که می خواهد حسد و دشمنی


1- اسامی آنها را در کتاب «نیل الابتهاج بتطریز الدیباج» از احمد بابا تنکتبی ببینید، به نقل از همان مقدمه ص 8.
2- هدیة العارفین، ج 5/732؛ الاعلام ج 5/8؛ الغدیر ج 1/131.
3- در روضات الجنات نام کتاب بصورت «الفصول المهمه فی معرفة احوال الائمه من اهل بیت العصمه» و در هدیة العارفین به صورت «الفصول المهمه فی معرفة الائمه و فضلهم و معرفة اولادهم و نسلهم» ثبت شده.
4- کشف الظنون، ج 2/1271؛ معجم المطبوعات العربیه، ج 1/142.
5- نام این کتابها را در مقدمه آن کتاب به قلم استاد توفیق الفکیکی ببینید.
6- کشف الظنون، ج 2/1271؛ معجم مطبوعات العربیه، ج 1/142.
7- مقدمه مؤلف بر کتابش «الفصول المهمة» ص 20.

ص: 240

خود را با آل رسول آشکار کند. لذا ابن صباغ با شعر و زبانِ امام شافعی مخالفین خود را جاهل می شمارد:

اِذا نَحْنُ فَضَّلنا عَلِیاً فَاِنَّنا رَوافِضُ بالتَّفْضیلِ عِنْدَ ذَوی الجَهلِ(1)

اگر ما علی را بر دیگران تفضیل و برتری دهیم، جاهلان ما را رافضی می خوانند. نیز ابن صبّاغ برای تثبیت عقیده خود، استناد به شعر دیگری از امام شافعی می کند:

قالوا تَرَفَّضْتَ قُلتُ کَلاَّ مَا الرَّفْضُ دینی وَلاَ اعْتِقادی

لکِنْ تَوَلَّیتُ دونَ شَکِّ خَیْرَ امامٍ وَ خَیْرَ هادِ

اِنْ کانَ حبُ الوَصِیِّ رَفْضاً فَاِنَّنی اَرفَضُ العِبادِ(2)

گفتند تو رافضی شده ای، گفتم هرگز، دین و اعتقاد من چنین نیست ولی بدون شک بهترین امام و هادی را دوست دارم. اگر دوست داشتن وصیّ پیامبر، رفض است بنابراین من رافضی ترینِ مردم هستم.

سپس ابن صباغ برائت خویش را از کسانی که حب اهل بیت را رفض می نامند، بوسیله شعر امام شافعی چنین ابراز می کند:

اِذا فی مجلسِ ذَکَرُوا علِیاً وَ سِبْطَیْه و فاطمة الزّکِیِّه

یُقالُ تَجاوَزوُا یا قومِ عَنه فَهذا من حدیثِ الرافِضیَة

بَرِئتُ الی المهیمنِ مِن اُناسِ یَرَوْنَ الرَفْضَ حُبَّ الفاطِمیّة(3)

زمانی که در محفلی نام علی و دو پسرش و فاطمه برده می شود می گویند این سخنان را رها کنید، اینها از سخنان روافض است. من از مردمی که حب فاطمه را رفض می شمارند بیزارم.

سرانجام ابن صباغ به سال 855(4) در سن 71 سالگی در مکّه(5) درگذشت.


1- مقدمه مؤلف ص 20.
2- مقدمه مؤلف ص 21.
3- مقدمه مؤلف ص 21 و 22؛ این شعر شافعی در کتاب رشفة الصادی ص 163 نیز آمده است.
4- الغدیر ج 1/131.
5- معجم المؤلفین ج 2/492.

ص: 241

شعرِ ابن صباغ مالکی

در مقدمه کتاب «الفصول المهمة»(1) ابن صباغ قول مفسران را در آیه مباهله چنین نقل می کند که «اهل بیت، همانا پیامبر و علی و فاطمه و حسن و حسین هستند». سپس اضافه می کند: «حدیث ام سلمه هم در شأن نزول آیه تطهیر، دلالت بر همین مطلب دارد». وی پس از نقل روایات مربوطه می نویسد: «ایشان اهل بیتی هستند که با پاک و مطهرشدنشان از جانب خداوند، به اوج کمال رسیدند و مستحق مراتب بزرگواری گشتند». آنگاه برای تثبیت مطلب و تعیین مصادیقِ اهل بیت به این شعر استناد می نماید:

اِن النَّبِیَّ مُحَمّداً اَوْ وَصَیَّهُ وَ ابْنَیْهِ وابْنَتَهُ البتولَ الطّاهِرَةْ

اَهْلُ العَباء فَانَّنی بِولائِهم اَرْجو السّلامَة و النَّجا فِی الاَخِرَةْ

رسول گرامی و وصی او _ علی _ و دو پسرش _ حسن و حسین _ و دخترش بتول پاک همان اهل کساء هستند که من به واسطه دوستی ایشان امید سلامت از آتش و نجات در سرای آخرت دارم.

ابن صباغ سپس با عبارت «لِلّه دَرَّ القائل» بمعنای «خداوند خیر دهد به گوینده»، تمجید و تجلیل از شاعری می کند که چنین سروده:

هُمُ العُرْوَةُ الُوثقی لِمَعْتَصِمٍ بِها مَناقِبَهُمْ جاءَت بِوَحیٍ و اِنْزالِ

مَناقِبُ فی شوری و سورةِ هل اَتی و فی سورةِ الاحزابِ یَعْرِفُها التّالی

و هُمْ آلُ بَیْتِ المُصطَفی فَوِدادُهم عَلیَ الناسِ مَفْروضٌ بِحُکْمٍ وَ اِسْجالِ(2)

ایشان _ اهل بیت _ همان کسانی هستند که حبل محکمی برای چنگ زنندگان به آنها می باشند. مناقب و فضائل آنان در قرآن بسیار است مانند آنچه در سوره شوری آمده - آیه مودّت _ و آنچه در سوره هل اتی، و نیز سوره احزاب _ یعنی آیه تطهیر _


1- خلاصه ای از ص 22 تا 27.
2- مقدمه مؤلف بر الفصول المهمه، ص 27؛ الغدیر، ج 2/310؛ نورالابصار، ص 128.

ص: 242

آمده که برای تلاوت کننده، معلوم است. ایشان اهل بیت محمد مصطفی (ص) همان کسانی هستند که حب و دوستی آنان از جانب خداوند بر همگان فرض و واجب شده است.

اگرچه ابن صباغ نامی از شاعر نیاورده ولی علامه امینی این ابیات را از ابن طلحه شافعی می داند.(1) جای تعجب است اگر این اشعار از ابن طلحه باشد، چطور ابن صباغ با آنکه از ابن طلحه شافعی و کتاب او _ الفصول المهمه _ بسیار نقل کرده(2) نام شاعر را نیاورده است!؟(3)

لازم به ذکر است که از ابن صباغ شعری درباره آیه تطهیر نیافتیم. ولی مطالب فوق به سبب فایده های بسیارش ذکر شد، زیرا از آنجا که وی از اهل سنت است، سخنان و استناد او به شعر دیگران نیز قابل توجه می باشد.


1- الغدیر، ج 5/416 بعلاوه یک بیت دیگر و نیز ج 3/109؛ مطالب السؤول، ج 1/36.
2- الغدیر، ج 5/415.
3- ابوبکر حضرمی هم در کتاب خود «رشفة الصّادی» همین ابیات را از کتاب ابن صباغ مالکی نقل کرده و اشاره ای به قائل آن ننموده است. (ص 65) .

ص: 243

شاعر: کفعمی

تقی الدین ابراهیم بن علی بن حسن بن محمد بن صالح بن اسماعیل حارثی عاملی کفعمی در سال 840 متولد شد. چنانچه از رساله اش که در علم بدیع نوشته، برمی آید. در قریه «کَفَرعیما» از جبل عامِل به دنیا آمده و محل فوت و آرامگاه او نیز همان جا است. سال وفات او را بعضی سال 900 ثبت کرده اند. لفظ کفعمی به جهت انتساب وی به «کفر عیما» است.

در کلام علما، تعریف و تمجید بسیاری از کفعمی شده است. صاحب «امل الآمل» می نویسد: «او شخص عادل و فاضل و ادیب و شاعر و عابد و زاهد بوده و همه اعمال مستحبه و عباداتی که در کتاب خودش «مصباح» نوشته، خود به جا می آورده است». از علمای بسیاری «اجازه نقل روایت» داشته و تألیف های بسیاری دارد مثل «الجُنّة الواقیة و الجَنّة الباقیة» معروف به «مصباح کفعمی». این کتاب درباره ادعیه و اعمال روزهای مختلف است و چون کتاب شیخ طوسی به نام «مصباح» بوده و درباره اعمال و ادعیه نوشته شده، و کتاب کفعمی هم همان روش را داشته، لذا نام اصلی آن مهجور شده و بیشتر به «مصباح کفعمی» شناخته می شود. وی در سال 859 از نوشتن این کتاب فراغت یافته است. اثر دیگر او «البلد الامین و الدرع الحصین» و نیز «نهایة الارب فی امثال العرب» در دو جلد و تلخیص مجمع البیان بنام «فراضة النضیر فی التفسیر» می باشد. سید محمد امین 49 کتاب برای او نام برده است و می گوید که خطبه و شعر هم از او بسیار برجا مانده است.(1)

شعرِ کفعمی

کفعمی قصیده ای در مدح امیرالمؤمنین علی (ع) و توصیف غدیرخم دارد که به 190 بیت می رسد. از ابیات پایانی قصیده چنین برمی آید که آن را در کربلا سروده است. این قصیده در «مصباح» او نیز ثبت گردیده و در آن، به بسیاری از آیات و روایات فضائل اهل بیت (ع) ، اشاره شده است:


1- تمام مطالب در شرح حال کفعمی از اعیان الشیعه، ج 2/184 تا 188 می باشد.

ص: 244

هنیئاً هنیئاً لِیَومِ الغدیر وَ یَومِ الحُبُورِ و یَومِ السُّرورْ

و یومِ الکَمالِ لِدینِ الاِْله وَ اِتمامِ نعمةِ ربٍّ غفورْ

و یومِ الاِمارَةِ لِلمُرتَضی اَبی الحَسنینِ الاِمامِ الامیر

گوارا و مبارک باشد روز غدیر که روز بهجت و شادی است. روز کمال دین خداوند و اتمام نعمت او بر مردمان. روز امیری مرتضی علی پدر حسن و حسین، و امامت او بر ملّت مسلمان است.

کفعمی در این قصیده طولانی و زیبا از میان مناقبی که از اهل بیت پیامبر علیهم السلام برمی شمارد، به آیه مباهله و پاک و مطهّر بودن پنج تن که مدلول و نتیجه آیه تطهیر است اشاره می نماید:

وَفی مَدْحِهِ نَزَلَتْ هَلْ اَتی وَ فی ابْنَیْهِ و الاُمِ ذاتِ الطَّهورْ

جَزاهُمْ بِما صَبَروا جَنَّةُ وَ مُلکاً کبیراً وَ لَبْسَ الحَریرْ

وَ آیُ التَّباهُل دَلِّتْ عَلی مَقامٍ عَظیمٍ وَ مَجْدٍ کبیرْ

وَ اَولادُهُ الغُرُّ سُفْنَ النَّجاه هُداةُ الاَنامِ الِی کُلِّ نورْ

وَ مَنْ کَتَبَ اللّهُ اَسْماءَهُم عَلی عرْشِهِ قَبْلَ خَلْقِ الدُّهورْ

هُمُ الطَّیّبونَ هُمُ الطّاهِرونْ هُمُ الاَکْرَمونَ وَ رِفْدُ الفَقیرْ...(1)

در مدح علی (ع) سوره هل اتی نازل شده و نیز در مدح دو پسر او حسن و حسین و مادر ایشان که همگی صاحبان طهارت و پاکی هستند. در این سوره بخاطر صبر آنها بهشت و ملک کبیر و لباس حریر بهشتی به آنان وعده داده شده. آیه مباهله هم دلالت بر مقام و شأن عظیم آنان دارد. اولاد پاکیزه علی (ع) همگی سفینه های نجات و مایه هدایت مردم به سوی نورانیّت هستند. ایشان همان کسانی هستند که قبل از خلق همه مخلوقات، نامشان بر عرش الهی نوشته شده بود. ایشان همان پاکان و مطهّران و پاکیزگانی هستند که کریم و بزرگوارند و اعطاکننده به فقرا می باشند.


1- رجوع کنید به اعیان الشیعه، ج 2/188.

ص: 245

شاعر: ابن معتوق

سید شهاب الدین احمد بن ناصر بن معتوق موسوی حویزی مشهور به «ابن معتوق» در سال 1025 بعد از وفات پدرش، به دنیا آمد.(1) شاعری بلیغ، از اهل بصره بود.(2)

پسری بنام معتوق داشت که اکثر اشعار او را در دیوان جمع کرد.(3) این دیوان در سه فصل «مدائح مراثی، متفرقات» مرتب شده و چندین بار نیز به چاپ رسیده است.(4) در سال 1062 اولین قصیده اش را در مدح پیامبر (ص) سرود.(5) ابن معتوق که در اواخر زندگی فلج شده بود،(6) در 14 شوال سال 1087 از دنیا رفت.(7)

شعرِ ابن معتوق:

چنانچه ذکر شد یکی از فصول سه گانه دیوان ابن معتوق، مدائح اوست که در مدح رسول خدا (ص) و اهل بیت گرامی او سروده شده است.

ابوبکر حضرمی بعد از آنکه در یک فصل از کتابش «رشفة الصادی من بحر فضائل بنی النبی الهادی» وصایا و سفارش های پیامبر را نسبت به اهل بیتش و اثرات محبت به آنان را تذکر داده، فصلی را با عنوان «اشعار فی مدح اهل البیت» باز کرده که در آن از علماء و شعرای شیعه و سنی ابیات زیادی نقل شده است.(8) حضرمی در آن کتاب بخشی از قصیده «ابن معتوق» را در مدح پیامبر (ص) آورده، که به شکلهای مختلف به آیه تطهیر و فضیلت عصمت و پاکی اهل بیت (ع) اشاره می کند و گزیده ای از آن چنین است:


1- الذریعه، ج 9/29.
2- الاعلام، ج 3/178.
3- الاعلام، ج 3/178.
4- معجم المطبوعات العربیه، ج 1/244؛ الذریعه، ج 9/29.
5- الذریعه، ج 9/29.
6- الاعلام، ج 3/178.
7- الذریعه، ج 9/29؛ الاعلام، ج 3/178.
8- از صفحه 189 تا 220.

ص: 246

هَواهُ دینی و ایمانی وَ مُعْتَقَدی وَ حُبُّ عِتْرَتِهِ عَوْنی وَ مُعْتَصَمی

ذُرّیَّةٌ مِثْلَ ماءِ المُزْنِ قَدْ طَهُروا وَ طُهِّروا فَصَفَتْ اوصافُ ذاتِهِمِ

اَئِمَّةٌ اَخَذَ اللّهُ العهودَ لَهُمْ علی جَمیعِ الوَری مِنْ قَبْلِ خَلْقِهَم

قَدْ حَقَّقَتْ سورةُ الاَحْزابِ ما جَحَدتْ اَعْداؤُهُمْ وَ اَبانَتْ وَجْهَ فَضْلِهِمِ

کَفاهُمْ ما بِعَمّا وَ الضُّحی شَرَفاً و النّورُ وَ النَّجْمُ مِنْ آیٍ اَتَتْ بِهِمِ

سَلِ الْحَوامیمَ هَلْ فی غَیْرِهَمْ نَزَلَتْ وَ هَلْ اَتی هَلْ اَتی اِلاّ بِمَدْحِهِم؟

سُیوفُ حَقٍّ لِدینِ اللّهِ قَدْ نَصَروا لا یُطْهَرُ الرِّجسُ اِلاّ فی حُدودِهِمِ(1)

عشق پیامبر (ص) دین و ایمان و اعتقاد من و حب عترت او پناه و پشت گرمی من است. عترت و ذریه ای که در پاکی چون آب بارانند و پاک و مطهر شده اند و اوصاف ذات ایشان همه زلال و صاف است. امامانی که خداوند از همه مردم، قبل از خلقشان - و در عالم ذّر _ نسبت به حقوق ایشان عهد و پیمان گرفته است. بدرستی که سوره احزاب _ و آیه تطهیر _ آنچه از فضائل ایشان را که دشمنان انکار می کنند، روشن و آشکار نموده است. بس است در شرف و افتخار آنان سوره های عم یتسائلون و ضحی و نور و نجم و... از سوره های حوامیم(2) سؤال کن که آیا درباره غیر ایشان نازل شده اند؟ آیا سوره دهر و آیات هل اتی، مدح کسی غیر از آنان را می کند؟ ایشان شمشیرهای حق هستند که دین خدا را یاری نمودند و رجس و گناه و آلودگی برطرف نشده مگر از حدود و جوانب ایشان.

ابن معتوق در جای دیگر با اشاره به حدیث کساء چنین می گوید:

یا بَنِی الوَحْیِ وَ النُّبُوَةِ اَنْتُمُ روحُها وَ الخَواصُ وَ مِنْ اَقْرِباها

وَلَدْتُکُمْ کَرائِمٌ مِنْ کِرامٍ عِتْرَةٌ مَفْخَرُ العَباءِ حَواها

کَمْ لَکُمْ فِی الکِتابِ آیاتُ مَدْحٍ بَیَّنَ اللّهُ فَضْلَها وَ تَلاها...(3)


1- رشفة الصادی، ص 200 و 201.
2- سوره هایی که با «حم» شروع می شوند.
3- رشقة الصادی، ص 203.

ص: 247

ای فرزندان وحی و نبوت، شما روح نبوت و از خاصان و نزدیکان نبی (ص) هستید. بزرگوارانی که صاحب فضیلت عبا هستند شما را به دنیا آورده اند. چه بسیار آیاتی از قرآن که فضائل شما را بیان می کند...

ص: 248

2-9- شاعران قرن دوازدهم

اشاره

سه شاعر در قرن دوازدهم «تطهیریه» سروده اند که اینک به ذکر آنان می پردازیم.

شاعر: مُقری کاظمی

شیخ عبدالرضا احمد بن خلیفه ابوالحسن مُقری کاظمی از بزرگان شیعه است. وی عالمی ادیب و شاعر(1) و از نوادر قرن دوازدهم، که به دانش و فضل ستوده شده است.(2) اشعار مُقری کاظمی در مدح ائمه بسیار است(3) بطوری که دیوانی در مدائح ایشان دارد(4) و اصل آن در کتابخانه ای در کاظمیّه - بغداد - موجود می باشد.(5) عادت وی چنان بوده که در آخر هر قصیده ای نام خودش را بیاورد.(6) وفات او در سال 1120 واقع شده است.(7)

شعرِ مُقری کاظمی:

قصیده ای شامل 71 بیت در مدح امیرالمؤمنین (ع) توسط مقری کاظمی سروده شده، با این مطلع:

دُرٌّ حقیقیّ حُبابُ العِقار فَلا تُخاطِرْ فِی المجازی البِحارْ

وی ضمن برشمردن فضائل علی (ع) به آیه تطهیر چنین اشاره می کند:

مَنْ آیةُ التَطّهیرِ فیه اتَتْ نَصَاً مِنَ اللّهِ لَهُ و اخْتیارْ

اَخا طاها یوم «خُمٍّ» وَ قَدْ أُنْزِلَ فیه فیه آیٌ جَهارْ

اَلیومَ اَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ ناهیکَ مِنْ مَنْقَبَةٍ لاتُعارْ


1- اعیان الشیعه، ج 8/11؛ معجم المؤلفین، ج 2/143.
2- الغدیر، ج 11/361.
3- اعیان الشیعه، ج 8/11.
4- طبقات الاعلام الشیعه، ج 6/431؛ معجم المؤلفین، ج 2/143.
5- الذریعه، ج 9/688.
6- اعیان الشیعه، ج 8/11.
7- الغدیر، الذریعه، اعیان الشیعه، طبقات اعلام الشیعه، همان صفحات.

ص: 249

لَوْ اَجْمَعَ النّاسُ عَلی حُبِّهِ مِنْ قِدَمٍ لَم یَخْلُقِ اللّهُ نارْ(1)

علی (ع) کسی است که آیه تطهیر از طرف خداوند درباره برگزیدگی او نازل شده، کسی که نبی اکرم (ص) در روز غدیر که چهار آیه درباره علی (ع) نازل شد، او را برادر خود ساخت. روزی که خداوند فرمود «من امروز دین شما را کامل کردم» و این منقبت زوال ناپذیر و جاودانی تو را از دیگر مناقب او بی نیاز می سازد. علی (ع) کسی است که اگر همه مردم در دوستی او متحد و هم عقیده بودند، اصلاً خداوند آتش را خلق نمی کرد...(2)

مقری کاظمی در تطهیریه دیگرش با الهام از حادیث نبوی، امیرالمؤمنین (ع) را از انبیاء و اوصیای دیگر برتر دانسته و دلالت آیه تطهیر را به تنهایی، در بیان علوّ مقام حضرتش کافی می داند:

وَقَفْتَ دونَ سَعْیِکَ الانبیاءُ فَلْتُطِلْ مَفْخَراً بکَ الاَوصِیاءُ...

وَ اذا لَمْ یَکُنْ سِوی آیةُ التَّطهیرِ فیکُمُ لَکانَ فیهَا اکْتِفاءُ

کُنْتَ نوراً وَ لَیْسَ کَوْنٌ وَلا آدَمَ بَلْ لَیسَ کانَ طینٌ وَ ماءُ

فَاَضاعوا وَصِیَّةٌ «یومَ خُمٍّ» بِعَلّیٍ وَصّی م وَ هُمْ شُهَداءُ

بَعْدَ ما بَخْبَخُوا و قالوا لَقَدْ اَصْبَحْ_ تَ مولاً لَنا و صَحَّ الوِلاءُ

ثُمَّ قالوا: بِاَنَّ اَحْمَدَ لَمْ یو صِ وَ هذا مِنْهُم عَلَیْهِ افْتِراءُ...(3)

تلاش پیامبران به مجاهدت های تو نرسیده و اوصیاء نیز پیوسته باید به تو فخر کنند. اگر درباره شما هیچ آیه ای نازل نشده بود بجر آیه تطیهر، در فضل و شرافت شما کفایت می کرد. یا علی، نور وجود تو موجود بود در حالیکه نه موجود دیگری بود و نه آدم خلق شده بود، بلکه اصلاً هنوز خاک و آب هم آفریده نشده بود. آنان وصیت پیامبر (ص) را که درباره وصایت علی (ع) در روز غدیر انجام داد، ضایع کردند و


1- الغدیر، ج 11/356، اعیان الشیعه، ج 8/11.
2- اشاره به حدیثی است که در مناقب خوارزمی آمده، که پیامبر (ص) فرمودند: لو اجتَمَعَ الناسُ علی حُبَّ علیّ بن ابی طالب لمَا خَلَقَ اللهُ عزوجّل النّارَ.
3- الغدیر، ج 11/354.

ص: 250

حال آنکه همه آنها، شاهد ماجرا بودند و خودشان به علی (ع) گفتند: «بَخٍّ بَخٍّ لکَ» گورارا باد بر تو که مولای ما شدی! اما بعد انکار کردند. گفتند که احمد (ص) وصیت ننموده است!! و این افترائی بیش نیست.

این قصیده را مقری کاظمی در 384 بیت سروده(1) و با دلائل قوی به استدلال در امامت امیرالمؤمنین علی (ع) پرداخته است.


1- الغدیر، ج 11/355.

ص: 251

شاعر: آخوند مسیحا

مولی محمد مسیح بن اسماعیل فَسَوی، پسر مولی اسماعیل فَدَشکوئی فسوی(1) مشهور به «مسیحا»(2) یا «آخوند مسیحا»(3) در سال 1037 به دنیا آمد. وی از علمایی است که در فقه به مرتبه اجتهاد رسید و در فلسفه و حکمت و شعر و ادب نیز ید طولانی داشت.(4) تخلص او در شعر فارسی «معنی» و در شعر عربی «مسیح» بوده(5) زیرا به هر دو زبان نیکو می سروده است. از شاگردان استاد کل آقا حسین خوانساری است و بسیاری از علماء نزد او شاگردی نمودند.(6) در زمان شاه سلیمان و سلطان حسین در شیراز به مقام «شیخ الاسلامی» رسید(7) و از علامه مجلسی نیز اجازه روایت گرفت.(8) مسیحا در کتابت و ایراد خطبه هم مهارت داشت و خطبه های بلیغی از او به جا مانده(9) و کتاب «خُطَب» را به وی نسبت داده اند.(10) از آثار دیگر او «اثبات الواجب»(11) و نیز «الحواشی الفسویه علی الحواشی الخضریه علی شرح التجرید»(12) می باشد که با خطبه ای زیبا شروع شده است.

سرانجام «مسیحا» به سال 1127 و در سن حدود 90 سالگی(13) در قریه فدشکویه که وطن اصلی او بود(14) چشم از جهان فرو بست.


1- اعیان الشیعه، ج 9/413، الغدیر، ج 11/372.
2- الغدیر، ج 11/372.
3- اعیان الشیعه، ج 9/413. وی به «مولی مسیحا» هم معروف است. (الذریعه، ج 7/185) .
4- الغدیر، ج 11/372.
5- الغدیر، ج 11/372.
6- اعیان الشیعه، ج 9/413؛ الغدیر، ج 11/372؛ الذریعه، ج 7/185.
7- اعیان الشیعه، ج 9/413
8- الذریعه، ج 7/185.
9- الغدیر، ج 11/372.
10- الذریعه، ج 7/185.
11- الغدیر، ج 11/372.
12- اعیان الشیعه، ج 10/56.
13- الغدیر، ج 11/372؛ اعیان الشیعه، ج 9/413.
14- اعیان الشیعه، ج 9/413.

ص: 252

شعرِ آخوند مسیحا:

مسیحا قصیده ای زیبا دارد که در آن بسیاری از فضائل امیرالمؤمنین (ع) ذکر شده و ما گزیده ای از آن را می آوریم:

اِلَی الذّی فَرَضَ الرَّحمانُ طاعَتَهُ عَلیَ البَرِیّةِ مِنْ جِنٍّ وَ اِنسانِ

عَلِیٌّ المُرتَضی الحاوی مَدائِحَهُ اَسْفارُ توراةٍ بَلْ آیاتُ قرآنِ

تَنَّزَهَ الرَّبُ عَنْ مِثْلٍ یُخْبُرنا بِاَنَّهُ وَ رَسولَ اللّهِ سِیّانِ

فَالدّینُ مُنتَظَمٌ وَ الشَّمْلُ مُلْتَئِمٌ وَ الکُفْرُ مُنْهَدِمٌ مِنْ سَیْفِهِ القانی

قَدِ اقتدَی بِرَسولِ اللّهِ فی ظُلَمٍ وَ النّاسُ طُرّاً عکوفٌ عِنْدَ اَوثانِ

فَهَلْ اُریدَ سِواهُ حَیْثُ قیلَ لَهُم هذا عَلیٌّ فَمَنْ والاهُ والانی؟

لَولاهُ لَم یَجِدوا کُفْواً لِفاطِمَةَ لولاهُ لَمْ یَفْهَمُوا اَسْرارَ فُرقانِ

هُو الذّی کانَ بَیتُ اللّهِ مولِدَهُ فَطَهَّر البَیْتَ مِنْ اَرْجاسِ اَوثانِ(1)

هدیه به پیشگاه کسی که خداوند بر همه مخلوقات اعم از جن و انس، اطاعت او را واجب نموده، علی مرتضی کسی است که هم در سِفِرهای تورات و هم در آیات قرآن مدائح و فضائل او ذکر شده، خداوند او را منزه و پاک نموده و او با رسول خدا (ص) _ در پاکی و عصمت _ مساوی هستند. زیر سایه شمشیر او دین منظم شد و کفر منهدم گشت. هنگامی او به پیامبر (ص) اقتدا کرد که همه مردم در ظلمت بوده و اطراف بت ها عبادت می کردند. آیا در حدیث غدیر که پیامبر (ص) فرمود: «این علی است هر کس او را دوست بدارد مرا دوست داشته» غیر از علی بن ابی طالب (ع) مراد است؟ آیا فکر می کنی آیات مباهله در غیر او نازل شده؟ اگر او نبود، نه همسر و همتایی برای فاطمه زهرا سلام الله علیها پیدا می شد و نه اسرار قرآن روشن می گشت _ او کسی است که خانه خدا، کعبه، محل تولد اوست و او بود که کعبه را از وجود بت ها پاک کرد...


1- الغدیر 11/369 و 370.

ص: 253

علامه سید محمد حسین شهرستانی این قصیده آخوند مسیحا را تخمیس نموده است به عنوان نمونه برای بیت اول چنین می سراید:

اِلیَ الذّی طَهَّرَ الجَبَارُ طینَتَهُ الی الذّی بَشَّرَ الُمخْتارُ شیعَتَهُ

اِلیَ الذّی اَوْجَبَ القُربی مَوَدَّتهُ «اِلی الذّی فَرَضَ الرّحمانُ طاعَتَهُ

عَلَی البَریَّةِ مِنْ جنٍّ وَ انسانِ»(1)

بسوی کسیکه خداوند، ذات و طینت او را پاک و مطهر نموده و پیامبر عظیم الشأن شیعیان و پیروان او را بشارت بهشت داده، بسوی کسی که مودت و دوستی او در آیه «مودت» واجب شده، کسی که خداوند بر همه جن و انس اطاعت او را واجب نموده است.

قابل توجه است که هر کدام از مصراع ها اشاره به آیه یا حدیثی دارد و مستند به آن است.


1- الغدیر، ج 11/372.

ص: 254

شاعر: حَضرمی

شیخ احمد بن عمر بن ابوذیب حضرمی شامی، از شعراء محب اهل بیت است. شرح حالی از او نیافتیم ولی ابوبکر عبدالرحمن بن محمد حَضرمی شافعی، صاحب کتاب «رشفة الصادی من فضائل بنی النبّی الهادی» در چند جا به عنوان «شیخ»و «فقیه ادیب» از او یاد کرده و اشعار زیبایش را آورده است.(1) از آنجا که ابوبکر حضرمی در قرن 13 می زیسته(2) ، احتمالاً شاعر مزبور، در قرن 12 حیات داشت است.

شعرِ حَضْرَمی:

همین مقدار شعر که از حضرمی باقی مانده، نشان دهنده عشق و محبت او به اهل بیت پیامبر (ص) است. او یکی از افتخارات آل محمد (ص) را منسوب بودن به خانه مطهر و پاک شده، می داند:

یا لائِمی فی حُبِ آلِ مُحَمّدٍ اِنَی بِهِمْ ما عِشْتُ صَبٌّ والِعُ

نَفْسی لَهُمْ رِقٌّ بِلا ثَمَنٍ فَاِنْ یَرْضَوا بِها مِنّی فَاِنّی بائِعُ

حَسْبی مَحَبَّتُهُ وَ وُدِّی آلَهُ فَهُمُ الذّرائِعُ اِن عُدَّ ذَرائِعُ

وَ لَهُمْ اَذا افْتَخَرَ الوَری بِاُصولِهِم نَسَبٌ مِنَ البَیْتِ المُطَّهّرِ تابِعُ

نَسَبٌ تَخِرُّ لَهُ النُّجومُ سَواجِداً وَ یَبِسْنَ اَخمَصُهُ وَ هُنَّ خَواضِعُ

لا فَرْعَ اَکْرَمُ فی فُروعِ الخَلْقِ مِنْ فَرْعٍ اِلیاَصْلِ النُّبُوَّةِ راجِعُ(3)

ای کسی که مرا به سبب حبّ آل محمد (ص) ملامت می کنی، بدان من تا زنده ام عاشق و شیدای آنها هستم. جان من بدون بها در تملک ایشان است که اگر راضی شوند از من خریداری کنند، فروشنده ام. محبت پیامبر (ص) و عشق به آل او مرا


1- رشفة الصادی، ص 210 و 231 و 293.
2- الاعلام، ج 2/65؛ معجم المؤلفین، ج 1/438؛ اعیان الشیعه، ج 2/294.
3- رشفة الصادی، ص 231.

ص: 255

کفایت می کند که اینان تنها پناه من می باشند. آن گاه که مردم به نَسَب و ریشه خود فخر کنند، ایشان نسب والایی دارند که به «بیت مطهر» برمی گردد. نسبی که ستارگان در برابر عظمت آن به سجده می افتند. در بین شاخه ها و فروع مردم، هیچ شاخه ای در فضیلت به آن فرع و شاخه نمی رسد که به اصل نبوت، اتصال دارد.

حضرمی در ابیات دیگری، علاوه بر اشاره به تطهیر اهل بیت از گناهان، تصریح می کند که ایشان، پسران پیامبر (از نسل فاطمه زهرا (س) هستند. پس همسران پیامبر (ص) از اهل بیت او نمی باشند.

عَلَیْهِمْ سَلامُ اللّهِ بَیْتٌ مُطَهّرٌ مِنَ الرِّجْسِ، مَنْسوبٌ لَهُ کُلُّ طاهِرِ

مَحَبَّتُهُمْ مَبْذورَةٌ فی جِبِلَّتی هُیامی(1) بِهَا مِنْ قَبْلِ شَدِّ مَأْزَری(2) فَحَمْداً لِرَبٍّ خَصَّنا بِوِدادِکُمْ بَنی المُصْطَفی حَمْدَ الشَّکورِ المُثابِرِ(3)

سلام خدا بر آن خاندانی که از هر رجس و گناه پاک شده اند و هرکس هم پاک باشد منسوب به ایشان است. عشق و محبت آنها چون بذر در اصل خلقت من کاشته شده که قبل از قوی شدن من _ یعنی در کودکی - به آن محبت، مجنون و عاشق و حیران شده است. شکر خدای را که ما را به دوستی شما اهل بیت تخصیص داد، ای پسران مصطفی، شکری که برازنده انسان شاکری است که دل و زبان او یکی است.


1- هامَ فی الاَمر: حیران شده در آن موضوع. هُیام: مانند جنون است، جنون از عشق. (لسان العرب، ج 15/182)
2- أَزْر: قوت و شدت (لسان العرب، ج 1/132) اُشْدُد به اَزْری: پشتم را به وسیله او محکم کن (سوره طه آیه 31) .
3- المثابَرَة: المواظَبة علی الاَمر، الحرصُ علی القول و الفعل و ملازمتهما. کسی که قول و فعلش دوگانه نیست (لسان العرب، ج 2/81) منبع شعر: رشفة الصادی، ص 210.

ص: 256

2-10- شاعران قرن سیزدهم

اشاره

از آنجا که موضوع این پژوهش، بررسی اشعار، تا عصر حدیث می باشد، لذا قرن چهاردهم را در بر نمی گیرد. بر همین اساس، اینک در آخرین بخش پژوهش، تطهیریه های قرن سیزدهم مورد بحث قرار می گیرد.

شاعر: شافعیِ عسیری

شهاب الدین احمد بن عبدالقادر بن بکری عُجَیلی(1) رجالی(2) حفظی عَسیری _ شافعی _ از شعراء قرن دوازدهم(3) به سال 1140(4) یا 1133(5) در «عسیر» به دنیا آمده و در همان محل و نیز در «زبید» تحصیل کرده است.(6) مورخ و ادیب و فقیه بوده(7) و در بعضی علوم دیگر نیز دستی داشته است.(8) میرزا احمد شروانی (متوفی 1252) در کتابش «المناقب الحیدریه» از او یاد کرده(9) و وی را با تعابیری مانند «محب الآل» و «عارف مفضال» وصف نموده است.(10)

کتابهایی دارد از جمله: «ذخیرة المآل فی شرح عقد جواهر اللئال فی فضائل الآل» که شرح ارجوزه خود او با نام «جواهر اللئال» است،(11) و دلیل حسن عقیده او و شدت علاقه اش به اهل بیت و دوری اش از تعصب می باشد.(12) بعضی نام این ارجوزه را «عقد الجواهر اللئال فی مدح الآل» دانسته اند.(13) از کتابهای دیگر او


1- عُجَیلی منسوب به فردی به نام عجیل از اهالی یمن است (معجم قبائل عرب، ج 2/759) عجیل به ضم عین و فتح جیم و سکون یاء است (سبل الهدی و الرشاد، ج 6/416) .
2- رجال نام روستایی در منطقه عسیر است (معجم المؤلفین، ج 3/74 در شرح حال پسر شاعر مزبور) .
3- الغدیر، ج 1/144 و 309.
4- معجم المؤلفین، ج 1/173.
5- الاعلام، ج 1/154.
6- الاعلام، ج 1/154.
7- الاعلام، ج 1/154.
8- معجم المؤلفین، ج 1/173.
9- ذیل کشف الظنون، ص 47.
10- خلاصه عقبات الانوار، ج 8/373.
11- الاعلام، ج 1/154.
12- خلاصه عقبات الانوار، ج 8/375.
13- معجم المؤلفین، ج 1/173.

ص: 257

«النسیم الجدّی و الریحان الهندی»(1) و «حل العوقة عن اهالی دوقة»(2) و «الَنفْحَةُ القدسیة و التحفة الانسیة»(3) در شعر، و «الصفحة القدسیه فی وظائف العبودیه»(4) را می توان نام برد. منظومه ای به نام «ردالوعوعة» را هم به او نسبت داده اند.(5)

سرانجام در سال 1228(6) یا 1223(7) در وطنش(8) از دنیا رفت.

شعرِ شافعیِ عَسیری:

احمد بن عبدالقادر شافعی قصایدی در فضائل اهل بیت علیهم السلام دارد. از جمله تطهیریه او را شیخ احمد شروانی در کتابش «المناقب الحیدریه»(9) آورده که شاعر در این قصیده به زیبایی تمام، حدیث کساء را به نظم کشیده است. سپس چونان مفسری توانا، آیه و مفردات آنرا معنا نموده، و با آن استدلال کرده و به دشمنان اهل بیت هشدار داده است:

وَ آیَةُ التَطْهیرِ فیهمْ نَزَلَتْ وَ اَذْهَبَتْ رِجْسُهُمُ وَ طَهَّرَتْ

لَما تَلاها قامَ یَدْعُوا اَهْلَهُ فی بَیْتِ سُکناهُ وَ خَصَّ آلَهُ

اَدْخَلَهُمْ تَحْتَ الکِسا وَ جَلَّلا جَمیعَهُمْ ثُمَّ دَعا وَ ابْتَهَلا

وَ قالَ الَلّهُمَّ هوُلاءِ هُمْ اَهْلُ بَیتَی وَ هُمْ عَصائی

اَنّی لِمَنْ حارَبَهُمْ حَرْبٌ وَ منْ سالَمَهُمْ سِلمٌ عَلی مَرِّ الَزَّمنْ

وَ اَنَّنی مِنْهُمْ وَ هُمْ مِنّی فَصَلْ عَلَیْهِمُ اَزْکی صَلاةٍ وَ اَجَلْ

وَ ارْحَمْ وَ بارِکْ وَ ارْضِ عَنْهُمْ وَ اْغفِرِ وَ الرِّجْسَ اَذْهِبْ عَنْهُمُ وَ طَهِّرِ


1- الاعلام، ج 1/154.
2- الاعلام، ج 1/154.
3- الاعلام، ج 1/154.
4- معجم المؤلفین، ج 1/173.
5- احقاق الحق، ج 2/543.
6- معجم المؤلفین، ج 1/173.
7- الاعلام، ج 1/154.
8- معجم المؤلفین، ج 1/173.
9- خلاصه عبقات الانوار، ج 8/374 و 375.

ص: 258

فَهذِهِ الآیَةُ اَصْلُ القاعِدَةُ وَمَنْبَعُ الفَضْلِ لِکُّلِ عائِدَةْ

وَ «اِنِّما» حرفٌ یُفیدُ الحَصْرا وَ یَُقصِرُ المُرادَ فیهِمْ قَصْرا

فلا یُریدُ اللّهُ فیِهمْ غَیْرَ اَنْ یُذْهِبَ عَنْهُمْ کُلَّ رِجْسٍ وَدَرَنْ(1) مُؤَکِّداً تَطْهیرَهُمْ بِالْمَصْدَرِ مُنَکَّراً اِشارَةً لِلْعَبْقَری(2)

وَکُلُّ اَعْدائِهِمُ وَ الجافی(3) فَلا نُوالیهِمْ و لا نُصافی

قَدْ قَطَّعوا ما اُمِروا بِوَصْلِه وَ ما رَعَوْا ذِمَّةَ خَیْرِ رُسْلِه

عَقّوْه(4) فی اَولادِهَ وَ هَجَروا وَنَقَضوا عُهودَهُمْ وَ غَدَروا

ما عُذْرُهُمْ یَومَ اللِّقا و الحُجِّةْ وَ کَیْفَ یَنْجو غارقٌ فِی اللُّجَّهْ؟

ماذا یَقولونَ اِذا ما سُئِلوا وَشهِدَ اللّهُ عَلی ما فَعَلوا؟

وَ یَحْکُمُ اللّهُ بِحُکْمِ الحَقِّ بَیْنَهُمُ وَبَیْنَ اَهْل ِ العَقِّ

وَ المُصْطَفی وَ المُرتَضی وَ فاطمه قَدْ حَضَروا فی مَجْلِسِ الُمخاصَمَهْ

یا حَسْرَةً عَلَیْهِم لا تَنْقَضی وَ خَجْلَةً لِمَنْ جَفا وَ مَنْ رَضی...

فَذاکَ مَغْبونٌ بِکُلِّ حالِ قَدْ ضَیِّعَ الرّبْحَ وَ رَأسَ المالِ

وَ استْتَبْدَلَ الاَدْنی بِکُلِّ خَیْرِ وَ باعَ دینَهُ بِدُنْیَا الغَیْرِ

وَ فی غَدٍ کُلُّ فَریقٍ یُجْمَعُ تَحْتَ لِواءِ مَنْ لَهُ یَتَّبِعُ

وَ کُلْ اُناسٍ بِامامٍ یُدْعی فَاخْتَرْ لِمَنْ شِئْتَ وَ الَقِ السَّمْعا

آیه تطهیر درباره ایشان «پیامبر و علی و فاطمه و دو پسر آنها علیهم السلام» نازل شده و ایشان را پاک و مطهر ساخته. هنگامی که پیامبر (ص) آن را تلاوت فرمود اهل بیت


1- الدَّرَنْ: الوَسَخ (صحاح، ج 2/1552) .
2- عبقر نام موضعی است که اعراب گمان کرده اند محل جن است. سپس هر امر عجیبی را به آن نسبت داده و عبقری گفتند بعد استعمال آن وسیع تر شد تا آنجا که سید و کبیر را عبقری نامیدند. (لسان العرب، ج 9/23) .
3- جفا خلاف البِرّ، جافی: ستم کننده (صحاح، 2/1677) .
4- عَقَّ والدَیْه: قطعَهما و لم یَصِلْ رَحِمَهُ منهما - عقوق والدین ضد نیکی به آنهاست و اصل آن از عَقَّ به معنای شَقَّ و قَطَعَ است (لسان العرب، ج 9/323) .

ص: 259

خود را دعوت کرد و با عبا پوشاند. سپس چنین دعا کرد که خدایا اینها اهل بیت من هستند. من تا دنیا دنیاست با دشمن آنان دشمن، و با دوست آنان دوست هستم. اینها از من و من از اینها هستم. خدایا بر آنان صلوات فرست و از هر بدی پاک کن. این آیه منبع فضائل اهل بیت است. «انما» در اول آن حرف حصر می باشد یعنی خدا این اراده را برای غیر ایشان نفرموده. سپس این «پاک کردن» را با مصدر نکره ای تأکید نموده تا اشاره به سیادت و عظمت آنان بکند. همه دشمنان و ستمکاران به حقوقِ آنان، بدانند که ما آنها را دوست نداریم زیرا قطع کردند با کسانی که امر به وصل ایشان شده بود و حق بهترین پیامبران را مراعات ننموده و قطع رحم پیامبر (ص) را در اولادش کرده و عهدهایشان را شکستند، آیا عذر آنها چیست در روز قیامت و چطور از مهلکه نجات می یابند؟ زمانی که از آنها درباره عترت پیامبر علیهم السلام سؤال شود چه جوابی دارند؟ آری، خداوند آنجا حکم به حق خواهد کرد و پیامبر و علی و فاطمه در مجلس محاکمه و مخاصمه حاضر خواهند بود. وای از حسرت و خجالتِ آنها که تمام نمی شود زیرا هم در سود ضرر کردند و هم در اصل سرمایه، و آنها دین خود را به خاطر دنیای دیگران فروختند، فردای قیامت هر گروهی زیر پرچم کسی هستند که از او اطاعت نموده اند _ یَومَ نَدْعُو کُلُّ اُناسٍ بِاِمامِهِمْ(1) پس دقت کن چه کسی را برای متابعت و امامت برمی گزینی.


1- سوره اسراء آیه 71.

ص: 260

شاعر: ابن جُبَیر

ابوالحسن بن جُبیر از شاعرانی است که بر شرح حال او دست نیافتیم امّا شعر او را شَبْلنجی در «نورالابصار» و سید محسن امین عاملی در «اعیان الشیعه» و علامه امینی در «الغدیر» نقل کرده اند. آنچه از اشعار او برمی آید دلالت دارد بر اینکه وی شیعه نبوده است.

شعرِ ابن جُبَیر:

اُحِبُّ النَّبِیَّ المُصْطَفی وَ ابْنَ عَمِّهِ عَلِیّاً وَ سِبْطَیْهِ وَ فاطِمَةَ الزِّهْرا

هُمْ اَهْلُ بَیْتٍ اُذْهِبَ الرِجْسُ عَنْهُمُ وَ اَطَْلَعُهم اُفْقُ الهُدی اَنْجُماً زُهْراً

مُوالاتُهُمْ فَرْضٌ عَلی کُلِّ مُسْلِمٍ وَحُبُّهُمْ اَسْنَی الذَّخائِرِ لِلاُخْری...(1)

دوست دارم پیامبر برگزیده را و پسرعمّ او علی بن ابی طالب را و دو نوه اش حسن و حسین را و فاطمه زهرا که این پنج نفر اهل بیتی هستند که خداوند رجس و پلیدی را از ایشان دور کرده. اینها کسانی هستند که دوستی آنها بر هر مسلمانی واجب شده و محبت به ایشان بالاترین ذخیره برای آخرت است.

ابوالحسن بن جبیر با اینکه شیعه نیست ولی غیر از پنج تن اصحاب کساء، کسی را داخل در حکم آیه تطهیر نمی کند.


1- احقاق الحق، ج 9/694؛ نورالابصار، ص 127؛ الغدیر، ج 2/311.

ص: 261

شاعر: ساعاتی

محمود(1) صفوت بن مصطفی زیله لی مصری، مشهور به ساعاتی(2) ادیب و شاعر مصری است که به سال 1241 در قاهره(3) متولد شده، رشد کرد و در اسکندریه ادب آموخت.(4) تا آنجا که به نظم و نثر معروف گشت و در این دو فن از متقدمین شمرده شد.(5) هنگامی که 20 ساله شد به سفر حج رفته، امیر مکه وی را اکرام نمود و در بسیاری از سفرها همراه خود برد. لذا ماجراهای این امیر را به شعر درآورد. سپس ساعاتی به قاهره مهاجرت کرده و مناصب متعددی را پذیرفت.(6) وی به سبب مهارت و علاقه ای که به کار ساعت ها داشته به «ساعاتی» معروف شد، ولی شغلش این نبود.(7) با ادباء عصرش مناظرات و مراسلات زیادی داشته(8) و در شعر «به صفوت» تخلص می کرد.(9) از آثار او «مزدوجات» و «مختصر دیوان ساعاتی» را نام برده اند(10) ولی دیوان شعر او قابل توجه می باشد(11) که در یک جلد به زیور طبع آراسته شده است.(12) وفاتش در سال 1298 واقع شده است.(13)

شعرِ ساعاتی:

ساعاتی در قصیده ای که در آن خطاب به امامان اهل بیت علیهم السلام نموده، فضیلت آیه تطهیر را برای آنها، یادآور شده می گوید:


1- بعضی نام او را محمد دانسته اند، مثل عمررضاکحاله.
2- معجم المطبوعات العربیه، ج 1/996؛ معجم المؤلفین، ج 3/361؛ الاعلام، ج 7/174.
3- الاعلام، ج 7/174؛ معجم المؤلفین، ج 3/361.
4- همان.
5- معجم المطبوعات العربیه، ج 1/996.
6- الاعلام، ج 7/174؛ معجم المطبوعات العربیه، ج 1/996.
7- الاعلام، ج 7/174.
8- معجم المطبوعات العربیه، ج 1/996.
9- هدیة المعارفین، ج 6/419.
10- الاعلام، ج 7/174.
11- معجم المطبوعات العربیه، ج 1/966؛ معجم المؤلفین، ج 3/361؛ ایضاح المکنون، ج 3/513.
12- هدیة العارفین، ج 6/419.
13- در هدیة العارفین و ایضاح المکنون سال وفات او 1295 ثبت شده است.

ص: 262

نَسَبٌ قَدِ انْتَظَمَتْ عُقودُ جُمانِهِ بِیَدِ التَّعَفُّفِ لا یَدِ الشَّهَواتِ

تِلْکَ التّی غَرَس َالنَّبِیُّ لِدَوْحِها فَاَتَتْ بِکُمْ مِنْ اَطْیَبِ الَثمَراتِ

اَنْتُمْ بَنِی الزَّهراءِ اَنْتُمْ اَنْتُمُ اَنْتُمُ مَنِ اسْتَبَقوا اِلَی الخَیْراتِ

الخاشِعونَ الرّاکِعونَ السّاجدونَ العاکِفونَ اَئِمَّةَ الصَّلَواتِ

اَنْتُمْ وَ خَیْرُ المُرْسَلینَ وَ دینُهُ کَالنّورِ وَ المِصْباحِ وَ المِشْکاةِ

مِنْ آلِ بَیْتٍ طُهِّروا، ما شَأْنُهُمْ رِجسُ و لا اُتُّهِموا بِفْعلِ طُغاةِ

لولا وُجودُ بَنی الحُسَین اُولِی الهُدی کُنّا کَمَنْ ساروا بِغَیْرِ هُداةِ

فَعَلَیْهِمُ بَعْدَ الرَّسولِ مُضاعَفاً اَزْکی السَّلامِ، وَ اَکْمَلُ البَرَکاتِ(1)

دودمان و شجره ای هستید ای اهل بیت پیامبر (ص) که جواهراتِ گردنبندِ آن با دست عفت و پاکی تنظیم شده نه با دست آلوده به شهوت. درخت آنرا پیامبر (ص) کاشته و میوه این درخت شما هستید که نیکوترین ثمره می باشید. شما ای فرزندان زهرا، شمائید که در کارهای خیر سبقت می گیرید، خاشع و راکع و سجده کننده و عبادت کننده هستید. شما و رسول خدا (ص) و دین اسلام چون نور و چراغ و چراغدان با هم ارتباط دارید. شما از اهل بیتی هستید که پاک شده اند و در شأن آنها، رجس و گناه نیست و متهم به اعمال زشت طاغیان نمی شوند. اگر امامان صاحب هدایت، از فرزندان حسین بن علی (ع) وجود نداشتند بدون رهبر و هادی می ماندیم. پس بعد از رسول خدا (ص) پاکترین سلامها و کامل ترین برکت ها بر ایشان باد.

لازم به ذکر است اصحاب کساء که آیه تطهیر درباره آنان نازل شد همان پنج نفرند، ولی نُه امام دیگر از فرزندان صدیقه طاهره فاطمه زهرا سلام علیها هم، بعدها به نص و (لسان پیامبر) (ص) و امام قبلی خود، طبق روایات بسیار، پاک و مطهر و معصوم شمرده شده اند، و شاعر به این مطلب اشاره دارد.


1- رشفة الصادی، ص 212.

ص: 263

منابع

قرآن

نهج البلاغه

الف

1. احقاق الحق و ازهاق الباطل،قاضی نورالله تستری (متوفای 1019 ه_) ، تحقیق و تعلیق از مرحوم آیة الله مرعشی، کتابخانه آیة الله مرعشی. قم.

2. ادباء العرب فی الاعصر العباسیه، بطرس بن سلیمان بن حسن افرام بستانی (متوفای 1389) ، دارالجیل، بیروت.

3. اعجاز بیانی قرآن، دکتر عایشه عبدالرحمان بنت الشّاطی (معاصر) ، ترجمه حسین صابری، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی.

4. الاعلام، خیرالدین زرکلی (متوفای 1396 ه_) ، دارالعلم للملایین، بیروت.

5. أعلام النبلاء فی تاریخ حلب الشهباء، محمد الرابع طباخ حلبی (متوفای 1370 ه_) دارالقلم، حلب.

6. اعیان الشیعه، سید محسن امین عاملی (متوفای 1371 ه_) دارالتعارف للمطبوعات، بیروت.

7. الاغانی، ابوالفرج اصفهانی (متوفای 356 ه_) ، تحقیق عبد علی مَهَنّا و سمیر جابر، دارالکتب العلمیه، بیروت.

8. اکمال، علی بن هبة الله ابونصر بن ماکولا (متوفای 475 ه_) ، دارالمکتب العلمیه، بیروت.

ص: 264

9. امالی السید المرتضی فی التفسیر و الحدیث و الادب، الشریف ابوالقاسم علی بن طاهر الحسینی (متوفای 436 ه_) ، منشورات کتابخانه آیة الله مرعشی، قم.

10. الامامه و اهل البیت، دکتر محمد بیومی مهران (معاصر) ، مرکز الغذیر للدراسات الاسلامیه، چاپخانه نهضت.

11. امل الامل، شیخ محمد حسن حر عاملی (متوفای 1104 ه_) ، تحقیق سید احمد حسینی، مکتبة اندلس، بغداد.

12. انساب، ابوسعد عبدالکریم بن محمد بن منصور تمیمی سمعانی (متوفای 562 ه_) ، تقدیم و تعلیق از عبدالله عمر بارودی، دارالفکر، بیروت.

13. الاضواء علی السنة النبویه، محمود ابوریّه (معاصر) ، مؤسسه منشورات الاعلمی للمطبوعات، بیروت.

14. أنوار التنزیل و أسرار التأویل، معروف به تفسیر بیضاوی، ناصرالدین عبدالله بن عمربن محمد شیرازی بیضاوی (متوفای 685 ه_) ، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، بیروت.

15. اهل البیت فی آیة التطهیر، سید جعفر مرتضی عاملی (معاصر) ، دارالامیر للثقافه و العلوم، بیروت.

16. ایام العرب فی الجاهلیه، محمد احمد جاد المولی + علی محمد البجاوی + محمد ابوالفضل ابراهیم (معاصر) ، دارالجیل، بیروت.

17. ایضاح المکنون فی الذیل علی کشف الظنون، اسماعیل پاشا بن محمد امین بن میر سلیم، به همراه کشف الظنون، اسلامبول.

ب

18. بحارالانوار الجامعة لدر اخبار ائمه الاطهار، علامه محمد باقر مجلسی (متوفای 1111 ه_) ، داراحیاء التراث العربی، بیروت.

19. البدایة و النهایه، ابوالفداء اسماعیل بن کثیر دمشقی (متوفای 774 ه_) داراحیاء التراث العربی، بیروت.

20. البرهان فی تفسیر القرآن، سید هاشم بحرانی (متوفای 1107 ه_) ، دارالهادی، بیروت.

21. بغیة الطلب فی تاریخ حلب، کمال الدین عمر بن احمد بن ابی جَراده (متوفای 660 ه_) ، تحقیق دکتر سهیل زکار، مؤسسة البلاغ، بیروت.

22. البیان فی تفسیر القرآن، سید ابوالقاسم موسوی خوئی، دارالثقلین، قم.

ص: 265

پ

23. پژوهشی در آیه تطهیر، محمد مهدی آصفی، ترجمه دکتر محمود افتخارزاده، دفتر نشر معارف اسلامی، قم.

24. تاج اللغة و صحاح العربیة، ابونصر اسماعیل بن حمّاد جوهری (متوفای حدود 400 ه_) ، تحقیق شهاب الدین ابوعمر، دارالفکر، بیروت.

25. تاریخ الادب العربی، دکتر عمر فروخ (معاصر) دارالعلم للملایین، بیروت.

26. تاریخ الادب العربی فی الجاهلیه و صدر الاسلام، محمد حسن درویش (معاصر) ، مکتبه الکلیات الازهریه، مصر.

27. تاریخ ادبیات زبان عربی، حنا الفاخوری (معاصر) ، ترجمه عبدالمحمد آیتی، انتشارات سروش.

28. تاریخ ادبیات عرب، رژی بلاشر، ترجمه آ آذرنوش، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی.

29. تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، حافظ شمس الدین محمد بن احمد ذهبی (متوفای 748 ه_) دارالکتاب العربی، بیروت.

30. تاریخ بغداد، ابوبکر خطیب بغدادی (متوفای 463 ه_) مطبعة الخانجی، مصر.

31. تاریخ الامم و الملوک،محمد بن جریر طبری (متوفای 310 ه_) ، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، دار سویدان، بیروت.

32. تاریخ عمومی حدیث، مجید معارف (معاصر) ، انتشارات کویر.

33. تاریخ مدینه دمشق، حافظ ابوالقاسم ابن عساکر (متوفای 571 ه_) ، تحقیق علی شیری، دارالفکر، بیروت.

34. التبیان فی تفسیر القرآن، شیخ الطائفه ابوجعفر محمد بن حسن طوسی (متوفای 460 ه_) ، مقدمه شیخ آغا بزرگ طهرانی، داراحیاء التراث العربی، بیروت.

35. تجلی ولایت در آیه تطهیر:عبداللّه جوادی آملی (معاصر) ، گردآورنده محمد صفایی، مرکز نشر اسراء، قم.

36. التحریر و التنویر، معروف به تفسیر بن عاشور، شیخ محمد الطاهر بن عاشور تونسی (معاصر) ، مؤسسه التاریخ، بیروت.

37. تذکره الحفاظ، حافظ شمس الدین محمد بن احمد ذهبی (متوفای 748 ه_) ، داراحیاء

ص: 266

التراث العربی، بیروت.

تفسیر بیضاوی = انوارالتنزیل

38. تفسیر الحدیث، محمد عزت دروزه (معاصر) ، دارالغرب الاسلامی، بیروت.

تفسیر طبری = جامع البیان فی تفسیرالقرآن.

39. تفسیر القرآن العظیم، اسماعیل بن کثیر قرشی دمشقی (متوفای 774 ه_) ، مقدمه دکتر یوسف عبدالرحمان مرعشلی، دارالمعرفة، بیروت.

40. تفسیر کبیر = تفسیر فخر رازی، فخر رازی شافعی (متوفای 606 ه_) ، داراحیاء التراث العربی، بیروت.

41. التمهید فی علوم القرآن، محمد هادی معرفت (معاصر) ، مؤسسه النشر الاسلامی، قم.

42. تنویر الحوالک (یا تنویر الحالک) فی شرح الموطا مالک، جلال الدین سیوطی (متوفای 911 ه_) ، داراحیاء التراث العربی، قاهره.

43. تهذیب تاریخ دمشق، تهذیب از شیخ عبدالقادر افندی بدران (متوفای 1346 ه_) ، داراحیاء التراث العربی، قاهره.

ج

44. جامع البیان فی تفسیر القرآن، محمد بن جریر طبری (متوفای 310 ه_) ، دارالمعرفه، بیروت.

ح

45. حیوة الحیوان الکبری، کمال الدین محمد بن موسی دَمیری (متوفای 808 ه_) ، مطبعة مصطفی البابی الحلبی و اولاده، مصر.

خ

46. المواعظ و الاعتبار بذکر الخطط والاثار، معروف به خطط مقریزی، تقی الدین احمد بن علی بن عبدالقادر عبیدی مقریزی (متوفای 845 ه_) ، دارصادر، بیروت.

47. خلاصه عبقات الانوار، سید حامد حسینی نقوی هندی (متوفای 1306 ه_) ، تلخیص از سید علی میلانی، مؤسسه البعثه، قم.

د

48. دائره المعارف بطرس بستانی، بطرس بن بولس بن عبدالله... ابومحفوظ بستانی (متوفای 1301 ه_) .

ص: 267

49. درالمنثور، جلال الدین سیوطی (متوفای 911 ه_) ، المطبعه المیمنیّه، مصر.

50. دیوان ابونواس، حسن بن هانی بن عبدالاول بن صباح حکمی معروف به ابونواس (متوفای 196 ه_) ، دارالکتاب العربی، بیروت.

51. دیوان دعبل خزاعی، جمع و تحقیق از عبدالصاحب عمران الدجیلی، منشورات الشریف الرضی، قم.

52. دیوان سید حمیری، اسماعیل بن محمد بن یزید بن مفرغ حمیری (متوفای 173 ه_) ، جمع و تحقیق و شرح از شاکرهادی شکر، دارمکتبه الحیاة، بیروت.

53. دیوان شریف رضی، محمد بن حسین بن...علی بن ابی طالب (متوفای 405 ه_) ، داربیروت لِلطّباعِة و النشر، بیروت.

ذ

54. الذریعه الی تصانیف الشیعه، شیخ آقا بزرگ طهرانی (متوفای 1388 ه_ ق) ، دارالاضواء، بیروت.

55. رشفة الصادی من بحر فضائل بنی النبی الهادی، ابوبکر شهاب الدین علوی حضرمی شافعی (متوفای 1342 ه_) ، تحقیق از سید علی عاشور، دارالکتب العلمیه، بیروت.

56. روح المعانی فی تفسیر القرآن، و سبع المثانی، ابوالثناء شهاب الدین سید محمود آلوسی بغدادی (متوفای 1270 ه_) ، داراحیاء التراث العربی، بیروت.

57. روضات الجنات فی احوال العلماء و السادات، میرزا محمد باقر موسوی خوانساری اصفهانی (متوفای 1253 ه_) ، الدار الاسلامیه، بیروت.

58. الروضة المختاره، شرح قصائد هاشمیات کمیت و علویات سبع ابن ابی الحدید، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، بیروت.

59. سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، محمدبن یوسف صالحی شامی (متوفای 942 ه_) ، تحقیق و تعلیق از شیخ عادل احمد عبدالموجود و شیخ علی محمد معوض، دارالکتب العلمیه، بیروت.

60. السنة قبل التدوین، دکتر محمد عجاج خطیب (معاصر) ، دارالفکر، بیروت.

61. سیر اعلام النبلاء، حافظ شمس الدین محمد بن احمد ذهبی (متوفای 748 ه_) ، مؤسسه الرساله، بیروت.

62. السلوک لمعرفة الدول و الملوک، تقی الدین احمد بن علی بن عبدالقادر عبیدی مقریزی

ص: 268

(متوفای 845 ه_) ، تحقیق از محمد عبدالقادر عطا، دارالکتب العلمیه، بیروت.

ش

63. شذرات الذهب، عبدالحی بن عماد حنبلی (متوفای 1089 ه_) ، داراحیاء التراث العربی، بیروت.

64. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید معتزلی (متوفای 655 ه_) ، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، دارالاحیاء التراث العربی، بیروت.

65. الشرف المؤبَد لِآلِ محمد، شیخ یوسف نبهانی شافعی (متوفای 1350 ه_) ، مطبعه الادبیه، بیروت.

66. شواهد التنزیل بقواعد التفضیل، حافظ عبیدالله حاکم حسکانی (متوفای بعد از 470 ه_) ، مؤسسه الاعلمی، بیروت.

67. شهداء الفضلیه، سید عبدالحسین امینی (متوفای 1390 ه_) ، ترجمه جلال الدین فارسی، انتشارات روزبه.

ص

68. صلوات نوری از آسمان، سید محمدضیاء آبادی (معاصر) ، چاپ ماه.

69. الصواعق المحرقه فی الرّد علی اهل البدع و الزندقه، احمد بن حجر هیثمی (متوفای 974 ه_) ، دارالکتب العلمیمه، بیروت.

ط

70. طبقات الاعلام الشیعه، شیخ آقا بزرگ طهرانی (متوفای 1388 ه_) مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیان، قم.

71. طبقات الشعراء و المحدثین،عبدالله بن معتز بن متوکل عباسی (قرن دوم) ، شرکت دارالارقم بن ابی الارقم، بیروت.

72. طبقات الشافعیه = طبقات اَسْنَوی، جمال الدین عبدالرحیم اسنوی، (متوفای 772 ه_) ، دارالکتب العلمیه، بیروت.

73. طبقات الشافعیه الکبری، ابونصر عبدالوهاب سُبْکی (متوفای 771 ه_) ، داراحیاء الکتب العربیه، مصر.

74. طبقات الشافعیه = طبقات ابن شُهْبَه، ابوبکر بن احمد بن محمد معروف به ابن قاضی شهبه (متوفای بعد از 851 ه_) ، عالم الکتب، بیروت.

ص: 269

75. طرائف المقال فی معرفه طبقات الرجال، سید علی اصغر بن علامه سید محمد شفیع جابلقی بروجردی (متوفای 1313 ه_.ق) تحقیق از سید مهدی رجائی، به اشراف سید محمود مرعشی، نشر کتابخانه آیه الله مرعشی، قم.

ع

76. العِبَر فی خبر من غَبَر، حافظ شمس الدین محمد بن احمد ذهبی (متوفای 748 ه_) ، تحقیق محمد سعید بن بَسیونی زَغلول، دارالمکتب العلمیه، بیروت.

77. عِقد الجُمان فی تاریخ اهل الزمان، بدرالدین عینی (متوفای 855 ه_) ، تحقیق دکتر محمد محمد امین، الهیئة المصریه للکُتّاب، قاهره.

غ

78. الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، شیخ عبدالحسین امینی نجفی (متوفای 1390 ه_) ، دارالکتب الاسلامیه، تهران.

ف

79. فاطمه زهراء، علامه امینی (متوفای 1390 ه_) ، مقدمه و پاورقی و تعلیقات از محمد امینی نجفی، انتشارات استقلال، تهران.

80. الفصول المهمه فی معرفة احوال الائمه، ابن صباغ مالکی (متوفای 855 ه_) ، مقدمه از استاد توفیق الفکیکی المحامی، دارالاضواء، بیروت.

81. فوات الوفیات، محمد بن شاکر بن احمد بن عبدالرحمان کتبی شافعی (متوفای 764 ه_) ، مصر.

82. فی ظلال القرآن، سید قطب (معاصر) ، دارالشروق، مصر.

ق

83. قاموس قرآن، سید علی اکبر قرشی (معاصر) دارالکتب الاسلامیه، تهران.

ک

84. الکافی، ابوجعفر محمد بن یعقوب بن اسحاق کلینی رازی (متوفای 328 ه_) ، دارالکتب الاسلامی، تهران.

85. الکامل فی التاریخ، عزالدین ابوالحسن علی بن محمد بن محمد شیبانی معروف به ابن اثیر جزری (متوفای 630 ه_) ، دار صادر و دار بیروت للطباعه و النشر، بیروت.

86. الکشاف عن حقایق التنزیل و عیون الاقاویل فی وجوه التاویل، ابوالقاسم محمد بن عمر

ص: 270

زمخشری خوارزمی (متوفای 538 ه_) ، داراحیاء التراث العربی و مؤسسه التاریخ العربی، بیروت.

87. کشف الحُجُب و الاَستار عن اسماء الکتب والاسفار، سید اعجاز حسین نیشابوری کَنتوری (متوفای 1240 ه_) ، کتابخانه ایه الله مرعشی، قم.

88. کشف الظنون عن اسامی الکتب و الفنون، مصطفی بن عبدالله حلبی معروف به حاجی خلیفه (متوفای 1069 ه_) ، به همراه ایضاح المکنون و هدیه العارفین،استانبول.

89. کشف الغمه فی معرفة الائمه، ابوالحسن علی بن عیسی بن ابی الفتح اربلی (متوفای بعد از 687 ه_) ، مقدمه از میرزا ابوالحسن شعرانی، همراه با ترجمه فارسی، نشر ادب الحوزه و کتاب فروشی اسلامیه.

90. الکشف و البیان عن تفسیر القرآن، احمد بن محمد بن ابراهیم ثعلبی نیشابوری (متوفای 427 ه_) ، داراحیاء التراث العربی، بیروت.

91. کفایة الطالب فی مناقب علی بن ابی طالب، حافظ ابوعبدالله بن محمد بن یوسف گنجی شافعی (متوفای 658 ه_) ، مطبعة الغُری، نجف.

92. الکلمه الغّراء فی تفضیل الزهراء، سید عبدالحسین شرف الدین موسوی (معاصر) ، ترجمه محسن بیدارفر، انتشارات الزهراء.

93. کمال الدین و تمام النعمه، ابوجعفر محمد بن علی بن حسین بن موسی بن بایویه معروف به شیخ صدوق (متوفای بعد از 380) ، همراه با مقدمه آیة الله کمره ای و ترجمه فارسی، انتشارات کتابفروشی اسلامیه، تهران.

94. الکنی و االالقاب، شیخ عباسی قمی (متوفای 1359 ه_ ق) ، مکتبه الصدر، تهران.

ل

95. لب اللباب فی تحریر الانساب، جلال الدین سیوطی (متوفای 911 ه_) ، دارالکتب العلمیه، بیروت.

96. لسان العرب، جمال الدین محمد بن مکرم بن منظور انصاری افریقی (متوفای 711 ه_) ، داراحیاء التراث العربی، بیروت.

97. لسان المیزان، ابن حجر عسقلانی، (متوفای 852 ه_) ، تحقیق مکتب التحقیق به اشرف محمد عبدالرحمان مرعشلی، داراحیاءالتراث العربی و مؤسسه التاریخ العربی، بیروت.

ص: 271

م

98. المجانی الحدیثه عن مجانی الاب شیخو، گروهی از اساتید به اشراف فواد افرام بستانی (معاصر) ، انتشارات ذوی القربی، قم.

99. المجدی فی انساب الطالبیین، سید شریف نجم الدین ابوالحسن علی بن ابی الغنائم علوی عمری، (متوفای قرن پنجم) ، تحقیق دکتر مهدی دامغانی، کتابخانه آیة الله مرعشی، قم.

100. مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ابوعلی فضل بن حسن طبرسی (متوفای حدود 620 ه_) ، داراحیاء التراث العربی، بیروت.

101. المحجة البیضاء فی تهذیب الاحیاء، ملامحسن فیض کاشانی، (متوفای 1091 ه_) ، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، بیروت.

102. مختصر تاریخ دمشق، اختصار از محمد بن مکرم معروف به ابن منظور (متوفای 571 ه_) ، بعضی از مجلدات این کتاب بوسیله دیگران خلاصه شده، دارالفکر للطباعه و التوزیع و النشر، سوریه.

103. مرآة الجنان و عبرة الیَقْظان فی معرفة ما یعتبر من حوادث الزمان. عبداللّه بن اسعد بن علی بن سلیمان یافعی یمنی (متوفای 768 ه_) ، دارالکتب العملیه، بیروت.

104. المراجعات، سید عبدالحسین شرف الدین موسوی (معاصر) ، ترجمه محمد جعفر امامی، سازمان تبلیغات اسلامی.

105. مسئله فی الاِراده از مصنفات شیخ مفید، شماره 7، محمد بن محمد بن نعمان بن ابی عبدالله عکبری بغدادی (متوفای 413 ه_) ، المؤتمر العالمی لالفیة الشیخ المفید، قم.

106. المستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری (متوفای 405 ه_) ، مطبعه مجلس دائره المعارف العثمانیه، دکن.

107. مطالب السؤول فی مناقب آل الرسول، کمال الدین محمد بن طلحه شافعی (متوفای 652 ه_) ، تحقیق ماجد بن احمد عطیه، مؤسسه ام القری للتحقیق و النشر، بیروت.

108. معالم العلماء، ابوجعفر رشیدالدین محمد بن علی بن شهرآشوب سروی مازندرانی (متوفای 588 ه_) ، قم.

109. معجم الادباء، یاقوت بن عبدالله حَمَوی (متوفای 626 ه_) ، داراحیاء التراث العربی، بیروت.

110. معجم البلدان، یاقوت بن عبدالله حموی (متوفای 626 ه_) ، داراحیاء التراث العربی، بیروت.

ص: 272

111. معجم رجال الحدیث، سید ابوالقاسم خوئی (معاصر) ، نجف.

112. معجم قبائل عرب القدیمه و الحدیثه: عمررضا کحاله، مؤسسه الرساله، بیروت.

113. معجم المؤلفین، عمررضا کحاله، مؤسسه الرساله، بیروت.

114. معجم المطبوعات العربیه و المعربه، یوسف بن الیان بن سِرکیس دمشقی (متوفای 1351 ه_) ، کتابخانه آیة الله مرعشی، افست قم.

115. معجم مقاییس اللغه، ابوالحسن احمد بن فارس زکریا (متوفای 395 ه_) ، داراحیاء التراث العربی، بیروت.

116. المعجم الوسیط، ابراهیم انیس، انتشارات ناصرخسرو، تهران.

117. مفردات الفاظ القرآن، راغب اصفهانی (متوفای حدود 425 ه_) ، تحقیق از صفوان عدنان داودی، دارالقلم دمشق و الدار الشامیه، بیروت.

118. المُقَفَّی الکبیر، تقی الدین مقریزی (متوفای 845 ه_) تحقیق محمد الیعلاوی، دارالغرب الاسلامی، بیروت.

119. ملحمةُ اهل البیت، دیوان عبدالمنعم فرطوسی (معاصر) ، دارالزهراء، بیروت.

120. مناقب آل ابی طالب، ابوجعفر رشیدالدین محمد بن علی بن شهرآشوب سروی مازندرانی (متوفای 588 ه_) ، انتشارات ذوی القربی، قم.

121. مناقب خوارزمی، خطیب خوارزمی (متوفای 568 ه_) ، مکتبه النینوی الحدیثه، تهران، افست از نجف.

122. المیزان فی تفسیر القرآن، سید عبدالحسین طباطبایی (معاصر) ، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، بیروت.

123. میزان الاعتدال، شمس الدین محمد بن احمد ذهبی (متوفای 748 ه_) ، تحقیق از علی محمد بجاوی، دارالمعرفه، بیروت.

ن

124. النجوم الزاهرة فی ملوک مصر و القاهره جمال الدین ابوالمحاسن یوسف بن تَغْری بَرْدی (متوفای 874 ه_) ، دارالکتب، مصر.

125. نقش عایشه در تاریخ اسلام، سید مرتضی عسکری (معاصر) ، مرکز فرهنگی انتشارات منیر.

126. نگاهی نو به آیه تطهیر، اسمر جعفری (معاصر) ، چاپخانه نورعلی نور، قم.

ص: 273

127. نورالابصار فی مناقب آل النبی المختار، بهامشه اِسعاف الراغبین، شیخ مؤمن بن حسن بن موسی شَبْلَنجی (متوفای بعد از 1308 ه_) ، المکتبه المیمنیه، مصر.

128. نورالثقلین، شیخ عبد علی بن علی بن جمعه عروسی حویزی (متوفای بعد از 1065 ه_) ، تصحیح و تعلیق از سید هاشم رسولی محلاتی، مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیان، قم.

ه_

129. هدیة العارفین (اسماء المؤلفین و آثار المصنفین) ، اسماعیل باشا بن محمد امین بن میرسلیم، به همراه کشف الظنون و ایضاح المکنون، استانبول.

و

130. الوافی بالوفیات، صلاح الدین صَفَدی (متوفای 764 ه_) ، دارصادر، بیروت.

131. وَفَیات الاعیان، ابوالعباس شمس الدین احمد بن ابی بکر بن خَلِکان (متوفای 681 ه_) ، تحقیق از دکتر احسان عباس، دارالثقافه، بیروت.

ی

132. یتیمه الدهر فی محاسن اهل العصر، ابومنصور عبدالملک ثَعالبی (متوفای 429 ه_) ، دارالکتب العلمیه، بیروت.

133. ینابیع الموده، سلیمان قندوزی حنفی (متوفای 1270 ه_) ، اسلامبول.

ص: 274

چکیده:

هدف این رساله اثبات یکی از مهمترین فضائل اهل بیت پیامبر علیهم السلام، یعنی «فضیلت آیه تطهیر» است، آیه ای که آثار عظیم آن از زمان رسول خدا (ص) شروع شده و تا قیامت ادامه دارد. از دو راه و ضمن دو فصل این هدف را پی گرفته ایم:

فصل اول در بررسی و تفسیر آیه تطهیر است که شامل شش بخش می باشد. بخش اول درباره اهمیت آیه تطهیر سخن می گوید. در بخش دوم مفردات آیه تطهیر با استناد به قاموس های معتبر لغت و تفاسیر شیعه و اهل سنت، مورد بحث قرار گرفته و در بخش سوم و چهارم به ترتیب، دیدگاه علمای شیعه و علمای عامه، و سرچشمه های اختلاف بررسی می شود. بخش پنجم خلاصه بحث و نتیجه گیری است مبنی بر اینکه «اهل بیت» در آیه تطهیر، غیر از «پنج تن اهل کساء» نمی تواند باشد. در بخش ششم به کاوش در حدیث «عکرمه»، هم از جهت سند و هم از نظر متن پرداخته ایم.

فصل دوم اختصاص به بررسی اشعاری دارد که پیرامون آیه تطهیر، به شکل تصریح یا کنایه یا اشاره سروده شده، و این فصل شامل دو بخش است: بخش اول مقدمه گونه ای برای ورود به بحث اصلی است که در آن از پیشینه و جایگاه و اهمیت شعر به طور خلاصه سخن گفته شده و دیدگاه قرآن و پیامبر و ائمه معصومین علیهم السلام نسبت به شعر و شاعری روشن می شود. با مطالعه این بخش خواننده می یابد که راهبران دین اسلام نه تنها بطور مطلق با شعر موضع مخالفت نداشته، بلکه همواره از اشعار مفید استقبال کرده اند و نیز خواننده می یابد که شعر، اساساً تا چه حد در پیشبرد اهداف مذهبی مهم بوده است. سپس با این زمینه فکری، به مطالعه بخش دوم می پردازد. در بخش دوم اشعاری که درباره مفهوم یا مصداق آیه تطهیر سروده شده، از ابتدا تا عصر حدیث، به ترتیب آمده و برای آگاهی بیشترِ خواننده از موقعیت تاریخی و اجتماعی شاعر، قبل از هر سروده ای، تا حد امکان شرح حال شاعر ذکر شده است.

ص: 275

خلاصة الرساله

تهدف هذه الرسالة اثبات احد فضائل اهل بیت النبی الاعظم (ص) الهامة و هی آیة التطهیر؛ الایة التی بدأت آثارها العظیمة من زمن الرسول (ص) فهی مستمرة الی یوم القیامة.

و نحن دخلنا هذا المشروع من طریقین و ضمن فصلین.

الفصل الاول: تحقیق و دراسة حول آیة التطهیر فی ستة مراحل:

الاولی: فی اهمیة آیة التطهیر.

الثانیة: بحث عن مفردات الایة، استناد الی کتب اللغة المعتبرة و التفاسیر الشیعیة و السنیة.

الثالثة و الرابعة: آراء علماء الشیعه و العامة و تحلیل مصدر اختلافاتهم.

الخامسة: خلاصة البحث والاستنتاج و هی ان اهل البیت المشار الیهم فی الایة، لم یکونوا غیر الخمسة النجباء اصحاب الکساء علیهم سلام الله.

السادسة: فحص و تدقیق حول حدیث عکرمه سندً و متناً.

الفصل الثانی: دراسة الابیات المنشاة حول الایة تصریحاً و کنایة و اشارة فی قسمین: الاول کمقدمة للورود فی البحث و یشمل بیان مختصر عن سابقة الشعر و مکانته و اهمیته، و رأی القرآن الکریم و النبی و الائمة المعصومین علیهم السلام حول الشعر و الشعراء. یری القاری بعد مطالعه هذا القسم، ان ائمة الدین الحنیف الاسلامی لم یخالفوا الشعر مطلقا بل کانوا دوما یؤیَدون و یستقلبون الاشعار المفیدة المستهدفة.

ثم یری ماللشعر من تأثیر فی المقاصد الدینیه.

ص: 276

و بعد هذا التمهید الفکری یستعد للورود فی القسم الثانی و هو الاخیر.

الثانی ترتیب مجموعة شعریة من الابیات التی تشیر مفهوما و مصداق الی آیة التطهیر من الابتداء الی العصر الحدیث علی ترتیب تاریخی، و نقدم دراسة مفیدة حول کان شاعر قبل ذکر شعره، لاشراف القاری علی الظروف الاجتماعیة و التاریخیه للشاعر.

هذا و نستعین الله الکریم ان یوفقنا الی ما یرضاه و یزید فی قلوبنا حّب من اَحبب.

«والسلام علی کل من یستهدف الحق فی حیاته».

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109